هشدارهای روزانه خدا را دریابیم
کد خبر: 4063925
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۰
همگام با شهدای فارس / ۴۸

هشدارهای روزانه خدا را دریابیم

در بخشی از دل‌نوشته شهید «عسکر زمانی» یکی از شهدای مدافع حرم فارس آمده است: «خداوند هر روز به ما هشدارهای زیادی می‌دهد که شاید به خودمان بیاییم؛ اما هنوز به آدم و عالم آشنا نیستیم و خود و خدا را نشناخته‌ایم و مثل اینکه نمی‌خواهیم بشناسیم».

شهید عسکر زمانی، شهید مدافع حرم فارس در طی بیش از دو سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال‌های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه‌های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری‌ها و بیمارستان‌های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده‌اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت. همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و ۹ شهید مدافع سلامت دانشگاه را در این بخش معرفی کردیم. در ادامه با شهدای مدافع حرم آشنا می‌شویم که مطلب امروز بخش همراه با شهدا به شهید «عسکر زمانی» از شهدای مدافع حرم استان فارس اختصاص دارد.

شهید عسکر زمانی

تاریخ و محل تولد: ۱۱/۱۱/۱۳۷۲ روستای تیرازجان شهرستان ممسنی

تاریخ و محل شهادت: ۱۶/۱۱/۱۳۹۴ سوریه 

شهید عسکر زمانی در یازدهم بهمن ماه ۱۳۷۲ در روستای تیرازجان از توابع شهرستان ممسنی و رستم دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات خود را در زادگاهش تا مقطع دیپلم با نمرات عالی گذارند.

پس از دوران تحصیلی به خدمت مقدس سربازی رفت و در پادگان ۰۷ کازرون مشغول آموزش شد. چند ماهی از خدمت نظام وظیفه نگذشته بود که در دانشگاه سراسری در رشته مهندسی برق، همچنین در دانشگاه امام حسین(ع) پذیرفته شد و او با علاقه‌ای که به خدمت در سپاه پاسداران داشت، دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد.

شهید عسکر زمانی در شانزدهم بهمن ماه ۱۳۹۴ در عملیات شمال‌غرب (برون مرزی) در حین اجرای ماموریت ویژه در سوریه به شهادت رسید و در زادگاهش به خاک سپرده شد.   

دل‌نوشته‌های شهید

- به تازگی مطلبی خواندم که به این شرح است: دفترچه یادداشت یک شهید زنده که در جریان تفحص پیکر شهدا پیدا شد. گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود. راوی که یکی از بچه‌های تفحص پیکر شهداست می‌گوید: خواندن بخشی از یادداشت‌های این شهید ۱۶ ساله برای لحظاتی ما را به فکر فرو برد که کجاییم و چه می‌کنیم؟

راوی در سطر آخر افزوده بود که دارم فکر می‌کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچک‌ترم ...

من دیروز وقتی این مطلب را خواندم اشک در چشمانم حلقه زد و من به گناهان خود بیشتر پی بردم که چقدر گناهان بزرگی دارم. از گناهان من که شاید اصلی‌ترین گناه من همین است، این است که بیشتر وقت خود را به بطالت می‌گذارنم.

خداوند هر روز به ما هشدارهای زیادی می‌دهد که شاید به خودمان بیاییم؛ اما هنوز به آدم و عالم آشنا نیستیم و خود و خدا را نشناخته‌ایم و مثل اینکه نمی‌خواهیم بشناسیم.

وصیت‌نامه شهید

وصیت عمومی خاصی ندارم جز یک مورد و آن هم اینکه از اهالی روستای تیرازجان می‌خواهم که برای پیشرفت سریع روستا با هم متحد شوند و برنامه‌ریزی کنند. به خصوص آن افرادی که معلم و یا به قولی فرهنگی هستند و همچنین همه آن افرادی که به نوعی کارمند و یا برای کمک به اهالی روستا در هر زمینه‌ای توانمند هستند. پیشرفت روستا را بر عهده این و آن نگذارند و یا بر عهده چند شخصیت قرار ندهند و یا اگر کسانی نمی‌خواهند این چنین باشد به آن‌ها اجازه ندهیم. از همه کسانی که من را می‌شناسند یا وصیتم را می‌خوانند و یا گوش می‌دهند می‌خواهم من را حلال کنند. توانم همین بود. حرف آخرم هم این است که هر شخصی عهده‌دار ولایت شد برای ما واجب‌التعظیم است و وظیفه ما هست که از آن مواظبت کنیم تا به دست صاحب اصلی‌اش برسد و همه ما را از این منجلاب در بیاورد ان‌شاءالله. خدا همه شما را صبر عظیم دهد.

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha