به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهره ماندگار فلسفه در برنامه معرفت که شب گذشته، 2 خردادماه از شبکه چهارم سیما پخش شد، به شرح ابیاتی از غزلیات شمس پرداخت که در ادامه میخوانید؛
مولانا میگوید انسان به این عالم آمده و این یعنی از جایی آمده است. اما چطور میتوان به آن راه بازگشت؟ و میگوید برای این بازگشت خام هستم و در این دنیا که زندگی میکنم، با چه کسانی هستم و با چه کسانی میتوانم صحبت کنم؟ میگوید «کو گوش که تا سخن بگویم، دلها همه سرد و عقل خام است». در تعبیر مولانا، از عقل خام صحبت شده است. لذا باید توجه کنیم که عقل نیز خام و پخته دارد و ایشان از خام و پخته صحبت کرده است. همچنان که فلاسفه از عقل بالقوه و بالفعل صحبت میکنند و عقل وقتی از قوه به فعلیت رسید، پخته میشود و فعلیت نیز خود یک مرتبه نیست، بلکه پخته بودن مراتب دارد.
همانطور که انسان در این عالم در پرتو نور خورشید با چشم خود، اشیاء را میبیند و اگر پرتو نور خورشید نبود نمیتوانستیم اشیاء را ببینیم و این در ظاهر است، اما هر انسانی در باطنش در پرتو نور عقل میتواند خیلی چیزها را ببیند. در پرتو نور خورشید، اشیاء ظاهری را میتوان دید، اما فقط اینطور نیست و میتوان در پرتو نور عقل، درون اشیاء دیگر را هم دید. اگر نور عقل بتابد و انسان در پرتو نور عقل بتواند در عالم باطن اشیائی را مشاهده کند، مشاهدات عالم باطن بیشتر و نیرومندتر است، نه آنچه در عالم ظاهر به مشاهده درمیآید.
شما در عالم ظاهر و در پرتو خورشید، اشیائی را میبینید که همه اینها یکسان نیستند و در مشاهدات خود و آنچه میبینیم انتخاب میکنیم. همین سخن در باطن نیز هست. در پرتو نور عقل در عالم باطن، با اشیائی روبهرو میشویم که بسیار کثیرند و آنجا نیز انتخاب میکنیم. مطلبی که بر این سخن مترتب میشود، اینکه انتخاب بر چه اساس است؟ با عقل انتخاب میکنید؟ خیر. انتخاب با اختیار است، اما معیار اختیار، عقل است.
انسان اشیائی که در ظاهر میبیند و یا حتی در باطن میبیند و انتخاب میکند، هم اشیاء را انتخاب میکند و هم خود را. انسان اشیاء بیرونی را البته انتخاب میکند، اما فقط بیرونیها را انتخاب نمیکند، بلکه خود را نیز انتخاب میکند. اما اگر انسانی خودش را انتخاب نکرد، بدون انتخاب باقی نمیماند، بلکه دیگران او را انتخاب میکنند. اگر خودت، خودت را انتخاب نکردی، دیگران تو را انتخاب میکنند و معلوم نیست از آن، چه چیزی درآید و این بسته به انتخاب آنها دارد، اما برای اینکه دیگران ما را انتخاب نکنند و مجالی ندهیم که شخص دیگری ما را انتتخاب کند، باید در مرحله اول خود را انتخاب کنیم.
من وقتی میتوانم خودم را انتخاب کنم که چیزی را کشف کنم و یا به تعبیری خودم را کشف کنم که بدون کشف نمیتوان انتخاب کرد. بنابراین، باید خودم را کشف کنم و پس از کشف، انتخاب میکنم و در این کشف و انتخاب، تعالی حاصل میشود. تعالی یعنی بالا و بالا رفتن که مراد بالا رفتن در عوالم معنوی است.
هر اندازه که عقل انسان فعال باشد و کشف بیشتری داشته باشد و مطلب تازه را کشف کند، تعالی پیدا میکند و این بالا رفتن است که حد یقف ندارد و انسان همچنان میرود و به پایانش نمیرسد. این تعالی انسان است و او تنها موجودی است که میتواند خود را انتخاب کند و خود را میپیماید و اگر خود را انتخاب نکند، انتخاب میشود. انسان چون خود را انتخاب میکند، مسئول هم هست و مسئولیت دارد، اما مسئولیت از جانب غیر یا خودش؟ هم از جانب غیر مسئول است و هم از جانب خودش. وقتی انسان خودش مسئول شد، در جامعه نیز مسئول است.
مشرق جان آدمی، مشرق جغرافیایی نیست و شرق انسان، جان انسان است و مشرق انسان، عقل او است و از این مشرق عقل و جانِ آدمی، اندیشه میطراود و وقتی اندیشه ساطع میشود و از مشرق جان طلوع میکند، خود اندیشه ساطع میشود و میتوان آن را دوباره اندیشید. اندیشهها را میشود اندیشید. شما یک کتاب فلسفی یا فقهی را میخوانید و با اندیشههای دیگران آشنا میشوید. حتی خود شما اندیشهای دارید و روی آن میاندیشید. پس اندیشهها را میتوان اندیشید و تعلیم داد، اما اندیشیدن را نمیشود تعلیم داد.
اندیشهها را میشود تعلیم داد، اما اندیشیدن اندیشهها را نمیشود تعلیم داد و باید از مشرق جان انسان طلوع کند که اندیشهها را بیندیشد و اگر کسی اندیشهها را نیندیشید و فقط یک سلسله اندیشههایی را فراگرفت، نه اینکه بد باشد، اما تعالی ندارد و فقط این انسان از اندیشهها پر شده است و انبار پر شدهای است. بنابراین باید اندیشهها را اندیشید و در این اندیشیدن اندیشهها است که انسان خود را انتخاب میکند و آنجا که انسان خود را انتخاب میکند، دیگران نمیتوانند او را انتخاب کنند، اما به مجرد اینکه انسان نیندیشید، دیگران او را انتخاب میکنند.
انتهای پیام