همزمان با میزبانی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) از حسین زحمتکش زنجانی، نویسنده؛ پژوهشگر و مدیر ادبیات پایداری مجمع ناشران انقلاب اسلامی و نویسنده رمان «نیستان دی» با شخصیت محوری سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، بعد نقب و نظر در فرایند دلایل خلاء حضور نویسندگان در خلق آثار داستانی و رمان با محوریت سردار دلها؛ نگاهی متمرکز بر نقدهای منتشرشده ازسوی برخی از نویسندگان مربوط به «ناداستان» خواندن گونههای مختلف ادبیات پایداری چون مستندنگاری؛ تاریخشفاهی؛ روایتنویسی و سایر ساحتهای خلق آثار مرتبط با ادبیات پایداری، در بخش دوم این گفتوگو به نحوه ورود جهان رمان «نیستان دی» به قلم زحمتکش زنجانی در ساحت ادبیات سورئالیسم و تلفیق دو گونه بهظاهر نامتجانس حوزه ادبیات یعنی «ادبیات داستانی» و «ادبیات نمایشی» و خلق نمایشنامه در قالب رمان «نیستان دی» پرداختهایم.
همچنین فصلی دیگر از این گفتوگو به بررسی جایگاه و ساحت تأثیرگذاری رسانه در مسیر حمایت از نویسندگان حوزه ادبیات پایداری از یک سو و از سوی دیگر دعوت از مخاطبان نسل نوجوان و جوان برای پناهبردن به ایستگاه امن و آرامشبخش کتاب با هدف روشنگری، اندیشهورزی و همچنین آشنایی آنها با الگوها و اسوههای بزرگ تاریخ معاصر کشورمان است که حاصل این گفتوگو در ادامه از خاطرتان میگذرد میگذرد.
ابتدا باید بگویم مخاطب «نیستان دی» در همراهی با این رمان با سه روایت مختلف همراه است. نخست؛ روایت معمول که با محوریت شخصیتی بهنام «ماهان» و در زمان حال پیش میرود. شخصیت «ماهان» دانشجوی رشته بازیگری است و تمایلات درویشمسلکانه دارد.
روایت دوم؛ مربوط به فضای نمایشنامه است که در عین تاثیرگذاری بر جریان روایت قصه رمان، بار فضاسازی سوررئال رمان را نیز توامان بر عهده دارد. نمایشنامهای که شخصیت اصلی آن «شهید سلیمانی» است و «ماهان» میخواهد نقش ایشان را در این متن نمایشی بازی کند. همین دلیل ایفای نقش توسط ماهان سبب میشود تا تمام متن نمایشنامه که گویی ماهان درحال خواندن آن است در رمان وارد شود. یعنی دلیل نگارش تمام متن نمایشنامه در این رمان؛ آشنایی ماهان با این شخصیت و شناخت از فراز و فرود این متن نمایشی برای ایفای نقش شهید سلیمانی است؛ تا در مسیر شناخت این شخصیت دست به جستوجو بزند، از افراد پرسوجو کند، در فضای مجازی کندوکاو کند و از هر آنچه که میتواند او را برای ایفای نقش شهید سلیمانی در این نمایشنامه یاری رساند بهره ببرد. طی کردن همین مسیر است که موجب تحول شخصیت ماهان میشود.
اگر متن نمایشنامه در بطن رمان نمیآمد، برای مخاطب طی مسیر تحول ماهان، شناخت او از ابعاد مختلف و متفاوت شهید سلیمانی بهویژه بُعد عرفانی ایشان باورپذیر نمیبود. بههمین سبب پاسخ من به نقد واردشده ازسوی برخی منتقدان مبنیبر دلیل ورود متن نمایشنامه در فضای رمان به این مسئله بازمیگردد که اگر نمایشنامه وجود نداشت؛ مخاطب اولین پرسشی که مطرح میکرد این بود که در متن نمایشنامه چه بود که فردی مانند «ماهان» با خواندن آن دچار تحول میشود؟
پیشتر و در بخش نخست گفتوگو نیز به این مسئله اشاره کرده بودم که متأسفانه نگاه ما به شهید سلیمانی نگاهی محدود و منحصر به ابعاد مشخصی است و بیشتر ما بُعد نظامی شهید سلیمانی را میشناسیم و این بُعد برای ما برجستگی دارد. معتقدم همین شناخت تکبُعدی در مواجهه با فردی مانند شهید سلیمانی خود مولفهای آسیبزا است و باید این نگاه اصلاح شود. در کنار بُعد نظامی، ابعاد دیگری از شهید سلیمانی نیز وجود دارد که هم مخاطب کتاب و هم عموم مردم جامعه باید نسبت به آن اشراف و آشنایی داشته باشند و به آنها توجه کنند. مثلاً بُعد اخلاقی؛ بُعد ارتباطش با مردم نهتنها منحصر به جغرافیای ایران که در ابعاد جهانی؛ تعامل سردار با انسانهای زیردست یا از طبقه فرودست جامعه و مسائلی از ایندست... این شکل از نگاهها و ورود به ابعاد مختلف وجوه شخصیتی سردار سلیمانی آنقدر دارای وجوه دراماتیک و جذاب است که میتوان درباه هر یک از آنها رمانها و داستانهای متعددی نوشت.
حرکت در این مسیر در حقیقت همان تلاش برای بازتاب وجوه متنوع ابعاد انسانیت سردار سلیمانی است. یکی دیگر از این نگاهها؛ نگاه عرفانی به شخصیت ایشان است. اینکه ما فقط ایشان را به شخصیت نظامی محدود کنیم کار شناخت دقیق سردار سلیمانی را برای خود و جامعه مشکل و سخت کردهایم.
«ماهان» در رمان «نیستان دی»؛ نماینده تمام جوانان روزگار ما است، که نگاهش به شهید سلیمانی نگاهی محدود و گنجانده شده در چارچوبی خاص و در قالب فردی نظامی است که تفنگ در دست میگیرد و در جبهههای نبرد به مبارزه میپردازد. درست به سبب حس کردن این آسیب بود که به واسطه این اثر و به سهم خودم تلاش کردم تا این نگاه را در «ماهان» به نمایندگی از تمامی جوانان جامعه تغییر دهم و بگویم بهعنوان مثال اگر سردار، فلان کار را انجام میدهد، این به بُعد نظامی او مربوط نیست و از دیگر ابعاد وجوه شخصیتی و انسانی او؛ آن فعل نشأت میگیرد.
در بخش نخست این گفتوگو به بیلبوردهای ایام سالگرد شهادت سردار در سطح شهر اشاره کردم؛ به آسیب آن سه نقطهها که تصاویر بود و بعدا اصلاح شد. من در «نیستان دی» تلاش کردهام تا آن سه نقطهها را که باعث ایجاد پرسشهای غلط در ذهن مردم میشود پاک کنم. آنچنان که شهرداری بعد از متوجه شدن اشتباهش این اقدام را انجام داد. در برابر پرسشهای منافقانه که میپرسند چرا سردار سلیمانی تفنگ در دست گرفت؟ بگوییم «اگر ایشان تفنگ دستش گرفت برای دفاع از مظلوم بود. برای آنکه دیانت و معنویت را ارتقاء ببخشد» و این همان بعد عرفان است.
برای وضوح بحث بگذارید مثالی فراگیر از واژهای آشنا برای تمامی ما ایرانیان بزنم. نگاه ما به «وطن» چیست؟ اینکه بگوییم، مرز جغرافیایی ما! اینکه بگوییم، این گربه نقشه، وطن ما است! آیا «وطن» و مسئله آن فقط این است؟ آیا نگاه شهید سلیمانی به «وطن» فقط این است که ایشان مختصات جغرافیای سیاسی ایران نگاه میکند؟ خیر. باید گفت که جغرافیای سیایسی بخشی از نگاه سردار به مفهوم «وطن» است؛ اما در بُعدی عظیمتر، ایشان نگاهی فراتر و والاتر به وطن دارد. او نگاه «جهانوطنی» دارد. او میگوید و معتقد است «آن مظلوم سوریه نیز به نوعی هموطن من محسوب میشود. اصلاً این مظلوم در اروپا یا امریکا باشد. هدف ما دفاع از مظلوم در برابر ظالم است. وظیفه ما است که از آن مظلوم نیز حمایت کنیم. در عراق، یمن، سوریه، لبنان یا اصلاً فردی غیرمسلمان باشد و مظلومانه در جایی از این جهان زیست کند. هدف حمایت از مظلوم است.» من میخواستم به این قضیه اشاره کنم که از نگاه شهید سلیمانی نگاهی فراتر از نگاه من شهروند معمولی به «وطن» نیز وجود دارد. نگاه او نگاهی «جهانوطنی» است، نگاهی که خاص؛ عرفانی؛ اخلاقمحور و معنویتگرا است.
به مخاطبان رمان «نیستان دی» میخواهم بگویم که در شناخت شخصیتی چون شهید سلیمانی از این بُعد فراتر رویم و اینگونه نباشیم که مانند خیلیها بگوییم سردار دلها تنها فردی نظامی و تفنگ به دست است. بگوییم و اگر او عملی انجام میدهد بهخاطر نگاهی فراگیرتر از نگاه عادی من و شما است. این همان نگاه عرفانی است.
ما در گذشته خود و در جهان اسلام داشتیم افرادی به نام «شیخ غازی» به معنای شیخ جهادگر داشتیم. افرادی که عارف بودند اما با کفار نیز میجنگیدند. «جهاد» نیز یکی از گامهای «عرفان» است. این همان روایت دوم و نگاه سوررئالیستی است.
روایت سومی که در این کتاب وجود دارد نیز روایتی مبتنی بر نگاه سوررئالیستی است. آن روایتی است که در قالب نشانههایی در برخی از فصول «نیستان دی» به جناب «مولانا» و «شمس» میشود. بهانه این روایت هم به آن قرصهای روانگردانی بازمیگردد که شخصیت «شاهبابا» در مقامی درویشی کذاب به «ماهان» میدهد.
ماهان با خوردن آن قرصها به گذشته و به قرن هفتم پرتاب میشود. در این صفر به گذشته او چندین ملاقات با مولانا، شمس و دیگر شخصیتهای آن عصر دارد. مثلاً «کیمیا خاتون» دخترخوانده مولانا و افرادی دیگر که این نیز بُعدی دیگر از ابعاد سوررئال این رمان است. ماهان در این ملاقات به سراغ تطبیقی برای «عرفان حقیقی» و «عرفان کاذب» گام برمیدارد.
با نگاهی به آنچه شناخت عموم جامعه ما از مولانا بازمیگردد متوجه میشویم که عدهای مولانا را عارف کامل میدانند که تأثیر بزرگی در حیات اندیشگی ما ایرانیان دارد. در نقطه مقابل و در برابر این اندیشه که عدهای که او عابد و مسلمان واقعی میخوانند شاهیدم که عدهای او را کافر و ملحد میدانند.
معتقدم که مطابق با گفته بسیاری از بزرگان؛ مولوی را باید با «مثنوی» او و نه با سماع و روایت تذکرهنویسان شناخت! تذکرهنویسان قلمشان بر مدار اغراق بوده؛ به عنوان مثال اغلب آنها مولانا را فقط فردی که سماع میکرده و تقیدی به مسائل شرعی و نماز نداشته بازتاب دادهاند. اما اگر «مثنوی» را بخوانیم به چه دیدگاهی میرسیم؟ اینکه فردی مثل مولانا، تام و تمام مقید به شرع بوده است. «مثنوی» تماماً برگرفته از قرآن است و بههمین سبب آن را «مثنوی معنوی» میخوانیم. چرا که معنویت آن را بُعد غالب در پیام نهفته این اثر میدانیم. اگر نگاه ما متمرکز بر مثنوی باشد آن زمان است که مولانا را شخصیتی متعالی، عارفی حقیقی و بهغایت مسلمان درمییابیم. بههمین سبب تلاش کردم تا برای تنویر چنین ذهنیتی در جامعهمان حتی نسبت به مولانا به تطبیق مسئله عرفان حقیقی و کاذب بپردازیم. این مهم را در قالب دیدار و گفتوگوهای «ماهان» با «مولانا» ترتیب دادم.
در این مسیر رفتوبرگشت، «ماهان» با دیدن مولانا، گفتوگوهایی که با او انجام میدهد و بازگشت به زمان حال، آن انگارههای معنویت؛ اخلاقمداری مولانا؛ تعبد؛ تشرع و استحکام آموزههایش به مبانی قرآن را با ابعاد مختلف شهید سلیمانی، با قهرمانی از قهرمانان روزگار خود تطبیق میدهد.
میخواستم مخاطب در این رمان به این جمله کلیدی برسد که سردار سلیمانی همان مولانای قرن هفتم است. همان عرفان؛ همان معنویت؛ همان فرد اخلاقمدار؛ با همان اندیشه و نوع زندگی است؛ تنها تفاوتش آن است که سردار سلیمانی فردی از افراد روزگار ما و مولانا، فردی از افراد روزگار قرن هفتم هجری است. هر دوی این افراد نیز جهادگر بودند. در تاریخ داریم که مولانا با اهالی اندیشه باطل تا چه میزان به بحث، مجادله و مقابله میپرداخت. «مولانا» زبانش «شمشیر» بود. سردار سلیمانی نیز در برابر معاندان روزگار ما با تفنگ خود در مقام شمشیر به جهاد پرداخته است. اگر مخاطب به این نگاه برسد احساس میکنم که در کارم موفق بودم.
نخست آنکه اگر واقعاً رماننویس نویسندهای حرفهای باشد به همه عناصر داستانی چنگ میزند و از آنها استفاده میکند. معتقدم عنصر «تعلیق»، عنصری بسیار مهم و تأثیرگذار در خلق رمان است. اگر داستان تعلیقی نداشته باشد کار بسیار سخت میشود. هنوز هم برای من جای پرسش است که اثری مانند «عقاید یک دلقک» اثر «هاینریش بُل» که هیچ تعلیقی در کتاب ندارد چگونه توانسته تا این حد پُرتیراژ و میان خیل عظیمی از مخاطبان پُرطرفدار باشد؟ تنها پاسخم دربرابر این پرسش آن است که این مهم به دوره و زمانه خلق آن بازمیگردد. اما باز هم تاکید میکنم در برابر همین رقبایی که شما از آن نام بردید، برای جذب نسل امروز به فضای کتاب با محوریت رمان و داستان، بیتردید یکی از کلیدیترین اهرمهای آن بهره بردن از ابزار تعلیق در خلق اثر داستانی و رمان است.
مولفه دیگر به حوزه «سرعت خوانش» در مواجهه با کتاب بازمیگردد. چرا در 20سال گذشته نگرش به داستان کوتاه و یا مجموعه داستان میان جوانان ما بیشتر شده است؟ چون نویسنده تلاش کرده به واسطه این شکل و شیوه ادبی، داستان را کوتاه کند و در فشردهترین حالت ممکن، بنا به زیست افراد در جامعه مدرن، با شتاب و سرعتی که از آن میشناسیم، خوراک موردنظر مخاطب را نیز به او، آنچنان که تمایل دارد ارائه دهد. در ادامه همان نویسندگان دیدند که شاید همنشینی با این دست از آثار نیز برای برخی مخاطبان سختتر باشد، بههمین سبب شاهد پدید آمدن گونه «داستان کوتاه کوتاه» بودیم.
این روند تا جایی ادامه پیدا کرده که امروز داستانکهای 200 کلمهای دارد فضا و جای خود را میان آثار ادبی باز میکند. داستانهایی که همان محتوا را در فشردهترین حالت ممکن و با کلماتی کمتر ارائه میدهد. پس یکی دیگر از شیوهها برای استمرار جایگاه کتاب به عنوان پناهگاهی برای نسل جوان به قلم نویسندگان بازمیگردد که سراغ نوشتن آثار چند صد صفحهای یا هزار صفحهای در قالب فضای داستان و رمان نروند. میشود همان کار و نگاه را در قالب رمانی کوتاهتر عرضه کرد.
توجه به سلیقه مخاطب مسئله مهم بعدی است که باید مدنظر نویسندگان قرار گیرد. مسئله شتاب و همسویی با زمان جامعه مدرن باید مدنظر نویسنده قرار گیرد. کنار هم قرار گرفتن این مولفهها میتواند هر اثری را بر مدار توفیق قرار دهد.
مسئلهای دیگر خلق آثار قوی است. مخاطبان امروز دارای سلیقه، ذائقه و شامههای تیزتری حتی نسبت به نسل قبل از خود و نسلهای پیشتر هستند. آنها به سراغ آثار قویتر میروند چرا که مخاطبان امروز نسل جوان و نوجوان به شکل ابتدایی فضای داستان و قصه را میشناسند و سراغ رمانهایی میروند که از عناصر داستانی استفاده بهینه میکند. آثار و کتابهایی که از تعلیق، از شخصیتپردازی و فضاسازی به بهترین شکل، جذابترین و بدیهیترین حالت ممکن بهره میبرند. آثاری با توصیفات خیلی خوب و بدون اضافات! اگر این اتفاقها بیفتد احساس میکنم که کتابها به آثار قویتر بدل شده و مخاطب جذب این کار میشود.
اما مهمترین نکته آن است که نویسنده باید سراغ محتواهای ارزشمندتر برود. به عنوان مثال شهید سلیمانی برای هر نویسنده و مخاطبی، فینفسه محتوایی ارزشمند است؛ اما اگر بتوانم این شخصیت یا شخصیتهای ارزشمند دیگر را در قالب یک نگاه خلاقانه عرض کنیم، بیتردید در جذب مخاطب موفقتر خواهیم بود. اینکه میگویم خلاقانه، تاکیدم بر انجام و پیادهسازی دقیق اصل «خلاقیت» است. نویسندگان باید سراغ سبکهای کمتر مورده استفاده قرار گرفته در حوزه ادبیات برند. سراغ سورئالیسم، رئالیسم جادویی، گونههایی که کمتر در فضای ادبیات داستانی معاصر ما مجالی برای ظهور و بروز پیدا کردهاند. در حالی که این گونهها و سبکهای ادبی و نوشتاری میان مخاطبان به ویژه نوجوانان و جوانان دارای جایگاه بسیار والایی از نظر سلیقه و علایق آنها دستهبندی میشود.مخاطبان نسل نوجوان و جوان امروز در مواجهه با نویسندگانی که در گونههای ادبی چون سوررئالیسم و رئالیسم جادویی قلم میزنند با اقبال بالایی از آثارشان استقبال میکنند.
این ذائقه امروز نسل نوجوان و جوان است که میتواند راهگشای ما باشد. اگر ذائقه مخاطب تغییر میکند، نویسنده نیز باید ذائقه خود را تغییر دهد. نویسنده موفق، نویسندهای است که ذائقه مخاطب همعصر و زمانه خود را بشناسد. امروزه برخی از سبکهای مدرن و پستمدرن وجود دارد که برای جذب مخاطب سراغ بازتاب مفاهیم غیراخلاقی میروند. نمونههای آن هم در رمانهای ما و غربی زیاد است. اما اصالت قلم و تعهد نویسنده حکم میکند که حتی اگر ذائقه مخاطب تمایلی به این سمت داشته باشد نویسنده متعهد سراغ این سبک و سیاق نمیرود. چرا که هدف او خلق اثر ارزشمند است. کار ارزشمند فارغ از این مسائل، با نگاه بدیع و خلاقانه به سمت نگارش رمان حرکت کردن و با «پاکدستی» مخاطب خود را جذب کردن است.
اگر نویسنده برای نوشتن طرح خود کمی وقت بگذارد؛ به تحقیقات قبلاز کار اعتقاد داشته باشد و برای آن زمان بگذارد؛ نیمنگاهی به ذائقه مخاطب داشته باشد و با فکر، خلاقیت و پاکدستی جلو رود بیتردید در جذب مخاطب موفق خواهد بود.
در پایان این گفتوگو میخواهم به سهم و جایگاه رسانه در مواجهه با کتاب و نویسنده اشارهای داشته باشم. سهمی که احساس میکنم با بیمهری مواجه شده است.
چقدر خوب است که آن بخش از جبهه فرهنگی انقلاب یعنی ادبیات متعهد، توجهش را به رسانه بیشتر کند. احساس میکنم امروز نویسندگان متعهد ما مورد غفلت قرار گرفتهاند. ادامه این مسیر چه بسا باعث شود حتی از کار زده شوند! امروز در همین اطراف ما نویسندگانی هستند که به آنها توجهی نمیشود. کارهایشان دیده نمیشود. این امری طیبعی است که وقتی کار نویسندهای دیده نشود، او انگیزه خود را از دست میدهد.
رسانهها باید بیش از پیش سراغ نویسندگان بروند. چقدر خوب است که خبرگزاریها و رسانههای مختلف درباره آنها کار خبری کنند. اگر این اتفاق بیفتد هم نویسندگان و هم کتابهایشان آنگونه که شایسته است دیده میشود و آنها نیز میتوانند آثار به مراتب قویتری تولید کنند.
نقد من به بخش رسانه معطوف است. شما به عنوان رسانه به این نقاط ضعف آشنا هستید. اگر این نقاط ضعف برطرف شود نویسندگان ما با فراغ بال بیشتری فعالیت میکنند. یکی از روشهای جذب مخاطب نیز همین جذب رسانه است. نویسنده تا جایی میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند تا کتاب خود را به پایان برساند. وقتی نگارش کتاب تمام شود، ادامه این مسیر دیگر دست رسانه است که مخاطب را برای تهیه کتاب و همراه شدن با آثار نویسنده سر ذوق و شوق بیاورد.
بخش دوم و پایانی...
گفتوگو از عباس کریمیعباسی و امین خرمی
تصویر: استودیو مبین
تدوین: حامد عبدلی
عکس: محمد نمازی
انتهای پیام