به گزارش ایکنا، زائران حج تمتع فرصتي خاص و استثنایی در طول زندگی خود برای حضور در مسجدالنبی و زیارت قبر مطهر حضرت رسول(ص)، و زیارت ائمه بقیع(ع) دارند. پنج روز حضور در مدینه تنها فرصت زندگی این زائران برای بودن در جوار پیامبر نور و رحمت است و پس از پایان این پنج روز باید این شهر را برای ادای مناسک حج به مقصد مکه مکرمه ترک کنند. صد حیف برای دور شدن از شهر پیامبر(ص) و صد شکر برای رفتن به سوی خانه خدا.
حجتالاسلام حمید احمدی، از روحانیون حج تمتع و از مسئولان بعثه مقام معظم رهبری حال و هوای لحظات ترک شهر پیامبر اکرم(ص) را در قالب یادداشتی در اختیار ایکنا قرار داده که با هم میخوانیم.
شامگاه روز جمعه مدینه را به قصد ورود در ضیافت ملکوتی حج و بلد امن الهی ترک کردیم. اما همه جان و ذهنمان در جوار حرم رسول الله جای ماند و همه وجود ما بیقرار لحظههای ناب حضور در محضر یار و حبیب خداست. در توفیق حضور چند روزه همه جان و روح ما جای پای یار و به زلف یار گرفتار شد.
بعد هزار سال میشناسمت؛
وقتی که جای جای دلم رد پای توست!
بلکه دل و جان، همه جهان جام جهان نمای تو و پژواک خوش آوای عرشی توست.
اما این روزها که از شهر و حرم نورانیات دور شدیم، سخت دلتنگم!
دلتنگ صدای موذن مسجد توام!
اگرچه با صدای موذن ماذنههای شهر ما که آهنگ و نغمهها و طراوت دیگری دارند، فرق دارد، اما هنوز گوشهایمان را مینوازد!
دلتنگ صدای امام جماعت مسجد تو که در هر نمازی با صدای خاص خود همه را به ایجاد صفوف منظم فرا میخواند!
دلتنگ حضور در جمع مهمانان خان مهر توام که شاهد حضور پیر و جوان و کودک از سیاه و سفید با لباسهای ملون و آرام که در صفهای پرشمار جان و روحشان را به محبوب گره زده بودند.
دلتنگ نماز بر مردگان از طفل و زن و مرد که به لطف رحمتت به درب خانهات میآورده تا به نماز و دعای خلق در جوار و کنف رحمت تو جای گیرند.
دلتنگ صحن و سرای توام که هنوز دوستان تو چون مسکینان مهاجر کنار خانهات چنان آرام گرفته؛ گویا سالها در جوار تو زیسته و از اهل خانهاند! به راحت خوابیدنهایشان و به راحت و بیتکلف نشستنهایشان و به نگاه مهربانانه و آشنایشان و به لباسهای بلند و رنگین مردان که همانند امت تو رنگارنگ ولی یک دلاند.
دلتنگ گشتنها و سرگشتگیها در صحن تو که از یمن تدبیر تولیت و تامین کنندگان امنیت، با رنج و مشقت همراه بود، با همه رنجهایش گشتن دور خانهات و آرامگاه نورانیات لذت بخش بود!
سخت دلتنگش هستم!
دلتنگ سلامهای آرام و اظهار ارادت کوتاه در حرم و خانهات که گزمهها رخصت ابراز ارادت و محبت را نیز میخواستند کنترل کنند!
دلتنگ ایستادن بر در بسته خانهای که دست خدا بابی به مسجدت گشوده بود!
دلتنگ حلاوت سلام با تن خسته و روح مشتاقم از باریکه باب السلامام که هر گذر و سلامی بر اشتیاقم در تشرف به محضرت میافزود!
دلتنگ نگاه دزدکی به ضریح ساده و بیآلایش تو که عسعسها سخت مراقب بودند تا زیاده بدان چشم ندوزیم! گرچه غمناک و اندوهبار بود، اما احساسم نگاه تو در هر بامداد و شامگاه را به تصویر میکشید که به یاران صادق صفه نشینت تسلا میداد، گرچه دستان و سفرههاشان خالی و غریب بودند، اما خرسند به این که در جوار تو مقام دارند و امکان روئیت رخ مه جبین تو را یافتهاند!
دلتنگ صبر بر نمازهای بیقنوت و سورههای طولانی و بی بسم الله در جوارت که صبر و حلم مثال زدنیات تکرار میشد!
دلتنگ رایحه خوش حرم دردانههای تو در بقیع هستم که بیآلایش و به دور از هر تجمل و بنایی اما از عظمت آنان فرو نکاست بلکه در دل و جان ما عزیزتر شدند! چون درک این نکته میسر گردید که پیوند و عهد ما با آن کریمان و ستارههای آلالله نه به جلال مکان و قبه و ظواهر بلکه به وجود عزیز و شریف خودشان است.
دلتنگ اذیت و آزار گزمههای بقیع و پیمودن مسیر طولانی تا از فرط خستگی دیگر رمقی و رغبتی برای تکرار حضور نباشد، اما غافل از آنکه عهد و عزم ما بر تشرف محضرشان سختتر شد!
دلتنگ حاجزهای مطول و متکثر در صحن حرمت و بقیعام که همه عرصههایی که سالها بنا کردند بلا استفاده ماند و مردم را برای نیایش به کوچههای باریک بیرون حرم و صحن و پشت نردهها بردند گویا این جماعت به نرده و دیوار دلخوشترن !
دلتنگ همه شبهای جمعهای که نگذاشتند در جوارت و در بینالحرمین بازخوانی مناجات امیر مظلوم تو را بشنویم و زمزمه کنیم!
دلتنگ وا شدن عقدهها و سرازیر شدن اشکهای مردان و زنان زائریام که پاسبانان حرمت اجازه ندادند صدا به گریه بلند کنند!
دلتنگ دلتنگیهای مادران و زنانی که شبانگاه و سحرگاه به دور از چشمان نگهبانان سر بر نردههای بقیع آرام میگریستند و دخترت را میخواندند!
دلتنگ زیارتنامه خواندن مردان و زنانی که نمیدانستند کجا بایستند و ابراز ارادت کنند اما به هرجایی که دلشان قرار گرفت خواندند و نجوا کردند و گریستند!
دلتنگ مردان و زنانی که با زبانهای مختلف در سحرگاهان سراغ مزار دخترت را میگرفتند که گزمههای حرمت نشان فاطمه بنت اسد را میدادند!
دلتنگ درنگ و نگاه و اشاره مخفیانه به قبر مادر علمدار دشت نینوا ام البنینام که هر زائری وقتی نامش را میشنید روحش روانه نینوا و شط فرات میشد!
دلتنگ نمازهای بیمهر و تربت و نمازهای متعدد و اذانهای مکرر حرمت!
دلتنگ سکوت بیانتها در نمازها!
دلتنگ احد و مزار ویرانه اسدالله، حمزه سید الشهدا و زیارت نامه خوانی مخفی و با عجله و بینماز آن!
دلتنگ عجوه و نخیلات آن!
دلتنگ بیتالاحزان که هنوز صدای ناله بانوی جوان و محبوب بیبدیل تو در جای جای حرمت و حرم فرزندانت در بقیع شنیدنی است.
دلتنگ خطبههای جمعههای حرمت که سالهاست در قرون ماضیه گرفتار و درمانده است!
دلتنگ شنیدن نامت از جوار خانهات که چه رنجها بر آن رفت و ستمها بر آن روا شد و در جوار مرقدت چه بیمهریها بر آن روا میدارند!
دلتنگ کبوتران حرمت که با همه مهمانانت مانوس و احساس خودی میکنند!
دلتنگ حضور علما درکسوت و اشکال و زمانهای مختلف و جلوس متفاوتشان در کنار مًضجع شریفت!
دلتنگ قرآن خواندنهای تماشایی زائرانت از نشسته و خوابیده و به الحان و اشکال مختلفش!
دلتنگ حلقههای قرآنیاش از تصحیح و تلاوت و شرکتکنندگان متنوعاش.
دلتنگ منبرهای وعاظ حرمت که جز از تو، از هرچیز و همه کس میگویند!
دلتنگ نوشتههای کتیبههای حرمت که تنها نشانها و نامهای جگر گوشههایت در خانه و مسجد توست!
دلتنگ خودت، نامت، محراب، مسجد، خانه، روضه، ضريح، مرقد ساده و بیآلایشت!
دلتنگ صلواتهای خفته در حلق و حنجرهها که باید بعد نام مبارک و محبوب ما «محمد» طنینش فضای حرم و مسجد و شهر را مینواخت و جانی دوباره میداد و حیف که میزبان و عسعسانش نگذاشتند. اما جای جای دلم رد پای توست و همه عالم محراب حرای توست.
انتهای پیام