رعایت حجاب قانون است یا امر الهی است؟
کد خبر: 4147109
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۷
سید اکبر حسینی تشریح کرد:

رعایت حجاب قانون است یا امر الهی است؟

عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گفت: اگر قائل باشیم که روحی داریم و حجاب در تکامل روح تأثیر دارد بنابراین دیگر نیازی نیست بگوییم قانون است بلکه می‌توانیم بگوییم پوشش خواسته خداست و روح شما را تعالی می‌دهد.

سید اکبر حسینی

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «نقش ایده دوساحتی بودن انسان و باور به حیات پس از مرگ در در شکل گرفتن نظام اخلاق قرآنی» امروز یکشنبه 21 خردادماه از سوی انجمن علمی معارف اسلامی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین سیداکبر حسینی قلعه بهمن؛ عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:

وقتی به فرهنگ‌ها، ادیان و حتی مناطق مختلف دنیا نگاه می‌کنیم متوجه می‌‌شویم که رفتارها و صفات پسندیده یا ناپسند آنها با ما تفاوت‌های بسیاری دارد. گاهی برای ما سؤال پیش می‌آید که چرا این اتفاق رخ داده است و برای مثال چرا عده‌ای وظیفه اخلاقی خودشان می‌‌دانند که جسد میت را روی آتش گذاشته و آن را بسوزانند تا خاکستر شود در حالی که چنین کاری در میان ما به عنوان افراد مسلمان وجود ندارد و مذموم است. حال سؤال این است که این تفاوت‌ها از کجا ناشی شده است؟ چرا برخی حس می‌کنند داشتن حجاب، امری بسیار مضر و بد از منظر اخلاقی است و عده‌ای نیز بر این باورند که پوشش و حجاب، لازم است؟ مثال‌های زیادی می‌توان ذکر کرد که نشان دهنده تفاوت در میان مذاهب و فرهنگ‌های مختلف است.

تفاوت در ارزش‌های اخلاقی

در آیین زرتشت، اگر کسی جسدی را روی خاک بگذارد مهدورالدم است یعنی باید وی را کشت و آن شخص نه تنها اخلاقاً کار زشتی انجام داده است بلکه باید به شکل بدی مجازات شود و بعضاً آن زمانی‌که قدرت داشتند وی را قطعه قطعه کرده و پوست وی را می‌کندند فقط به خاطر اینکه جسد را روی خاک گذاشته بود. این در حالی است که ما مسلمانان باید جسد را داخل خاک بگذاریم. بنده لازم است به راز این اختلافات اشاره کنم. اختلاف اغلب در ناحیه جهان‌بینی است. به تعبیر دیگر اغلب اختلافات در پایه‌هایی است که ما نظام اخلاقی را بر روی آن می‌گذاریم یعنی همه ما با نظام‌های اخلاقی خودمان درگیر هستیم چون هرکدام از ما دستکم یک نظام اخلاقی داریم که به ما می‌گوید در موقعیت الف، چه حالتی خوب و در موقعیت ب، چه حالتی خوب است.

این نظام اخلاقی، روی پایه‌هایی ساخته شده و تکیه‌گاه‌هایی دارد که اگر این تکیه‌گاه‌ها عوض شدند نظام اخلاقی ما هم عوض می‌شود. برای مثال اگر می‌خواهید یک خانه ویلایی بسازید که داری سه اتاق خواب و سرویس بهداشتی و حمام و آشپزخانه و ... است یک فونداسیون را برای آن در نظر می‌گیرید و خانه را می‌سازید اما اگر فونداسیون مناسب نباشد ساختمان هم درست از آب در نمی‌آید. اخلاق هم همینگونه است و بر این پایه‌ها تکیه دارد که ما به آن بنیان‌های اخلاقی یا جهان‌بینی می‌‌گوییم. این بنیادها دستکم چهار دسته هستند؛ یکی بنیادهای هستی شناسی یعنی نگاه ما به هستی است. مورد دوم بنیان‌های الهیاتی است از جمله اینکه آیا این عالم خدایی دارد یا خیر و آیا این خدا خیرخواه است یا خیر؟ اگر خدایان متعدد داریم چینش آنها چگونه است؟ و ... سوم بنیان‌های انسان شناختی هستند یعنی پایه‌هایی که راجع به ماهیت و وجود انسان صحبت می‌کنند و ما از این طریق نسبت به انسان شناخت پیدا می‌کنیم. 

مباحث متنوع در انسان‌شناسی

پایه چهارم معرفت، شناختی است. یعنی انسان چگونه نسبت به این عالم آگاهی پیدا کرده و ابزارهای شناخت وی کدامند و هرکدام چقدر نسبت به اطرافمان به ما شناخت می‌دهند؟ اگر بخواهیم دنیا و نگاه کسی را عوض کنیم باید جهان‌بینی وی را عوض کنیم در غیر این صورت هرچقدر که رفتاری را اجباری کنیم باز هم افراد در جای خلوت از مسئولیت سر باز می‌زنند. بحث امروز بنده در مورد بنیان‌های انسان‌شناختی و نقش آن در شکل‌گرفتن نظام اخلاقی ماست.

انسان شناسی مباحث متنوعی دارد از جمله اینکه تعریف انسان و ساحات وجودی وی و طبیعت انسان چگونه است؟ در حالی‌که یکی از موضوعات بسیار مهم که متأسفانه مورد غفلت واقع شده همین بحث انسان شناسی است چون شناخت انسان، مسیر زندگی وی را تعریف و راه‌های مختلفی را پیش پای ما می‌گذارد. یکی از ایده‌هایی که لازم است اشاره کنم ایده دو ساحتی بودن انسان است یعنی انسان موجودی است که از یک طرف، جسم و از طرف دیگر روح دارد و با مرگ، زندگی وی تمام نمی‌شود لذا ما به ایده حیات پس از مرگ اعتقاد داریم. درباره اینکه انسان چندساختی است دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی می‌گویند انسان موجودی تک‌ساحتی است یعنی فقط یک عرصه وجودی می‌توان برای وی در نظر گرفت. این گروه هم دو نوع هستند. عده‌ای مادی‌گرا بوده و معتقدند انسان فقط ساحت مادی دارد اما گروه دیگر قائل هستند که انسان فقط ساحت روحانی دارد.

تبعات اعتقاد به تک‌ساحتی بودن انسان

اگر امروز ایده اصلی جوان ما تک‌ساحتی بودن باشد یعنی اعتقاد داشته باشد اول و آخر زندگی انسان همین‌جاست و فقط در این ساحت جسمانی خلاصه می‌شود دیگر نمی‌توانیم به وی بگوییم حجاب چیز خوبی است بلکه در نهایت مجبور می‌شویم به وی بگوییم یک قانون است اما اگر قائل باشیم که روحی داریم و حجاب در تکامل روح تأثیر دارد بنابراین دیگر نیازی نیست بگوییم قانون است بلکه می‌توانیم بگوییم پوشش خواسته خداست و روح شما را تعالی می‌دهد. در عالم اسلام و بر اساس ادبیات قرآنی، انسان موجودی دو ساحتی است یعنی مخلوقی است که از یک جهت، دارای جسم است و طول و عرض و زمان و عمق دارد و از سوی دیگر هم یک ساحت روحانی دارد که مجرد از ماده است. به عبارت دیگر انسان از یک طرف، وابسته به جسم است و از سوی دیگر روحی فرامادی دارد.

جسم انسان همین چیزی است که مشاهده کرده و آن را لمس و می‌کنیم و به طور خلاصه در دسترس ماست و روح انسان هم آن جوهر فرامادی است که بر این جسم مسلط می‌شود و این جسم را به هر طرف که دوست دارد می‌برد. در واقع رابطه این دو ساحت، رابطه راکب و مرکب است یعنی روح، جسم را در اختیار خود گرفته و بر اساس آگاهی‌هایی که دارد آن را به حرکت می‌‌اندازد. به عبارت دیگر جسم ابزاری در اختیار روح است. این ابزار هم دائمی نیست یعنی جسم از زمانی در اختیار روح قرار گرفته و بعد از طی مسافتی، روح از آن پیاده می‌شود.

 

 

انتهای پیام
captcha