کوثر و ابتر ۱۴۰۰ ساله
کد خبر: 4109579
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۶

کوثر و ابتر ۱۴۰۰ ساله

قیام حضرت زهرا(س) سند حقانیت ولایت الی‌الابد است و اوست که نگذاشت نور حق خاموش شود و اگر آن گریه‌ها و ناله‌های سیاسی نبود، راه حقیقت برای همیشه گم می‌شد و اینجاست که گوشه‌ای از معنای کوثری که خدای متعال به پیغمبرش منت نهاد روشن می‌شود که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر».

شهادت حضرت زهرا(س)حضرت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۵۰در جمع علما و فضلای نجف سخنرانی تاریخی فوق‌العاده‌ای دارند و در آنجا جمله عجیبی درباره اتفاقات پس از رحلت رسول اکرم(ص) و تاریخ اسلام می‌فرمایند. جمله‌ای که از چنان عمقی برخوردار است که می‌تواند باب جدیدی از معرفت دین و عظمت شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها را برای ما باز کند. ایشان در آنجا می‌فرمایند:«بالاترین مصیبتى که بر اسلام وارد شد، همین مصیبتِ سلبِ حکومت از حضرت امیر(ع) بود و عزاى او از عزاى کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام، بالاتر است از آن مصیبتى که بر سید الشهدا(ع) وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه».

واقعا عجیب است! مصیبت غصب خلافت از امیرالمؤمنین(ع) از مصیبت کربلا بالاتر باشد! آن مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین سنگین است و ملائکه آسمان بر آن گریه کردند. چرا؟ طبق چه مبنایی می‌توانیم این‌گونه ادعا کنیم؟ جواب این سؤال و عمق این کلام زمانی روشن می‌شود که به برخی از روایات توجه کنیم که فرمودند:«به خدا سوگند هیچ خونی هر چند ناچیز ریخته نشود و هیچ مالی به حرام گرفته نمی‌شود و هیچ سنگی از روی سنگی واژگون نمی‌شود مگر آنکه گناهش به گردن غاصبین خلافت امیرالمؤمنین است». یعنی منشأ همه مصیبت‌هایی که بر اهل بیت(ع) وارد شد و بلکه بر همه بشریت تا قیامت وارد می‌شود همان انحراف جهان اسلام از غدیر به سقیفه بود، آن روزی که امیرالمؤمنین(ع) را خانه‌نشین کردند، در واقع اباعبدالله(ع) را هم شهید کردند، علی اصغر و علی اکبر هم آن روز شهید شدند. چون مسیر عوض شد.

زینب کبری سلام‌الله علیها در عصرعاشورا خطاب به بدن مطهر اباعبدالله ناله سر می‌دهد:«بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْبا؛ پدرم فدای آن قربانی که لشکرش روز دوشنبه(روز تشکیل سقیفه)به غارت رفت» یعنی ریشه همه این آتش‌ها، آن آتشی است که در مدینه روشن کردند.آنچه بر آل علی در کربلا یک سر گذشت در سقیفه اتفاق افتاد، عاشورا نبود.

در جریانات پس از رسول اکرم(ص) ریل حرکت قطار مسلمانان بلکه قطار تاریخ عوض و از صراط مستقیمِ ولایت منحرف شد. حاصل بسیاری از زحماتی که انبیا کشیده بودند تا مردم را آماده حکومت نبوی و علوی کنند از بین رفت و مبدا همه انحرافاتی شد که تا قیامت اتفاق می‌افتد، از این‌رو اهل بیت(ع) به این مفهوم تأکید می‌فرمودند که «هر گناهی که در عالم انجام می‌شود وزر و گناهش به گردن آن‌هایی است که این جنایت بزرگ را انجام دادند».

با این نگاه می‌توان مدعی شد مصیبت فاطمیه و سلب خلافت از امیرالمؤمنین از مصیبت کربلا بالاتر است و با همین نگاه است که عظمت مصیبت فاطمیه بهتر درک می‌شود. با این نگاه گریه‌های مداوم حضرت زهرا سلام‌الله علیها معنای جدیدی پیدا می‌کند، اینجاست که مشخص می‌شود خطبه فدکیه و قیام یک تنه خیرالنسا برای چیست؟ اینجاست که معلوم می‌شود چرا بانویی که آفتاب رخ او را ندیده به میان مسجد می‌رود و فریاد برمی‌آورد: «فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ!وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ». وای بر شما، شما را چه شده؟ به کجا می‌روید؟ و الّا حضرت که برای پس گرفتن چند متر زمین خطبه نمیخواند آن هم در آن شرایط روحی سخت، غم زهرا غم بازگشت به جاهلیت است، غم انحراف از حق است، غم شرک بعد ازایمان است: «أشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟» برای درک عظمت قیام حضرت زهرا سلام‌الله علیها باید با زاویه جدیدی به فاطمیه نگاه کرد، فاطمیه را باید در بستر یک تقابل تاریخی دید، تقابل حق و باطل.

فاطمیه نقطه عطف مواجهه این دو جبهه است، نبردی به بلندای تاریخ، به بلندای تقابل هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد و مشرکین، حسین و یزید و مهدی و دشمنانش؛ نبردی که از روز اول هبوط آدم وجود داشته و تا امروز هم در جریان است و تا آخر هم ادامه دارد.

جناب ابن شهرآشوب در کتاب مناقب خود جریانی از ملاقات و گفت‌وگوی على‌بن محمّد صوفى با شیطان نقل می‌کند که پس از این دیدار، وی گفت‌وگویش را به محضر امام باقر(ع) عرض می‌کند و امام صحت آن را تایید می‌کند. او می‌گوید: روزی با ابلیس برخورد کردم و از او سؤال کردم که تو کیستی؟ ابلیس خود را اینگونه معرفی می‌کند: «منم کشنده هابیل، منم سوار بر کشتى به همراه نوح، پى کن ناقه صالح، صاحب آتش ابراهیم، زمینه‌ساز کشتار یحیى، فراهم کننده قوم فرعون در نیل، جادوساز و جادوپرداز با موسى، گوساله‌ساز بنى اسرائیل، اره کش بر زکریا، همسفر ابرهه براى ویرانى کعبه با فیل، سردار لشکر ضد محمّد در احد و حنین، حسد انگیز در دل منافق اندر سقیفه ...منم که در سپاه صفین ایستادم، منم که در کربلا مؤمنان را سرزنش کردم، منم امام منافقان، منم نابود کُن پیشینیان، گمراه کُن بعدیان، منم شیخ ناکثینِ پیمان شکن، منم رکن قاسطان، منم ظلّ مارقان، منم ابو مرّه،آفریده از آتش نه  از گِل، من آنم که پروردگار جهانیان بدو خشم کرده..». یعنی محورِ مقابله با حق در تمام طول تاریخ شیطان بوده است و از قابیل تا یزید در کنارشان بوده است.

به تعبیر قرآن کریم :«وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ ...». مقابل همه انبیاء شیاطینی از جن و انس ایستادند و از اول این دو جبهه حق وباطل مقابل هم صف‌بندی کردند؛ هر کدام امام و رهبری دارند، یکی به سمت نور می‌برد و یکی به سمت نار. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا ...» «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ...». فاطمیه اوج این نبرد و صف‌بندی تاریخی است. پس از رحلت رسول‌الله شیطان همه توانش را به میدان آورد و تمام جبهه کفر را به خط کرد تا ثمره تلاش همه انبیا را از بین ببرد. به تعبیر خود صدیقه طاهره در خطبه فدکیه «وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ» شیطان همانند مار گزنده و حیوان درنده‌ای که مخفی شده بود دوباره سرش را از مخفی‌گاه خود بیرون کرد؛ اما این بار خطرناک‌تر از همیشه وارد شد، نه مثل زمان ابراهیم و موسی ادعای خدایی کرد و نه مثل زمان رسول اکرم شمشیر کشید و بت دست گرفت، بلکه با لباس تزویر و به نام دین و مصلحت مسلمین وارد شد.به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) زمانی که باطل خود را با حق مخلوط می‌کند زمانی است که شیطان بر دوستانش چیره می‌شود: «یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ؛(اهل باطل) قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى‌گیرند و به هم مى‌آمیزند...فَهُنَالِکَیَسْتَوْلِى الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِه».

در این فضای سخت و غبارآلود است که زهرا باید بتابد و راه را از بیراهه جدا کند، این فقط دختر رسول‌الله بود که توانست نقاب از چهره باطل بکشد و تا قیامت بر کوس رسوایی آنان بکوبد. اینجاست که عظمت قیام حضرت جلوه می‌کند. لیلةالقدری که یک تنه مقابل همه باطل ایستاد و اجازه نداد پرچم جبهه حق زمین بخورد، بله خودش زمین خورد ولی نگذاشت عَلَمِ حق زمین بخورد. این نکته بسیار دقیقی است؛ هرچند امیرالمؤمنین خانه‌نشین شد و داغ مادر سادات بر دل اهل حق نشست اما قیام صدیقه طاهره(س) آب کوثری بود بر آتشی که نمرودیان روشن کرده بودند. آنان فکر همه چیز را کرده بودند الا نقشِ کوثرِ رسول را، نمی‌دانستند اگر زهرا(س) به میدان بیاید تا ابد آبرویی برایشان نمی‌ماند و رسوا می‌شوند. فکر نمی‌کردند زهرا(س) خودش به میدان بیاید و یک تنه روشنگری کند.

حقیقتاً قیام حضرت سند حقانیت ولایت است الی الابد و اوست که نگذاشت نور حق خاموش شود و اگر نبود آن گریه‌ها و ناله‌های سیاسی، راه حقیقت برای همیشه گم می‌شد و چه بسا اکنون ما هم محروم از این درگاه بودیم و تفاوتی بین امیرالمؤمنین و دیگران نمی‌شناختیم و اینجاست که گوشه‌ای از معنای کوثری که خدای متعال به پیغمبرش منت نهاد روشن می‌شود که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر.»

ارادۀ خدای متعال بر این است که دین و قرآنش ماندگار شود و این زهرای مرضیه و اولاد مطهرش هستند که موجب بقا و ماندگاری دین شدند و باطل را ناکام گذاشتند که «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر.» و این جبهه حق است که در نهایت کوثر و پیروز است و این باطل است که ابتر و ناکام می‌ماند. «پس از آنکه عبدالله پسر رسول اکرم از دنیا رفت، عاص بن وائل که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات کرد و مدتى با حضرت گفت‌وگو کرد، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند، هنگامى که عاص بن وائل وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مى‌کردى؟ گفت: با این مرد ابتر! (عرب کسى را که پسر نداشت ابتر می‌نامید)». اینجا بود که خدای متعال سوره مبارکه کوثر را نازل کرد و در کوچکترین سوره قرآنش بشارت بزرگترین خیر را به رسولش داد. «کوثر» یعنی خیر کثیر و چه خیری بالاتر از زهرا و اولادش.

همین نسل مطهر بود که اسلام را حفظ کرد. فخر رازى از علماى برجسته اهل سنت در تفسیر مشهورش به نام تفسیر کبیر در معنای «کوثر» می‌گوید یکی از معانی محتملِ کوثر، نسل رسول‌الله هستند سپس جمله‌ای شنیدنی دارد، آنجا می‌گوید:«خداوند به او نسلى داده که در طول زمان باقى مى‌ماند، ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند، در عین حال جهان مملو از آن‌ها است، این در حالى است که از بنى امیه که دشمنان اسلام بودند شخص قابل ذکرى در دنیا باقى نماند، سپس بنگر و ببین چقدر از علماى بزرگ در میان آن‌ها است، مانند باقر و صادق و رضا و نفس زکیه».

واقعاً همین نسل پربرکت در طول تاریخ موجب بقای حق و ناکامی باطل شده است، این کوثرِ رسول بود که فدا شد ولی نفاق را رسوا کرد، این کوثرِ رسول بود که کربلا را آفرید و اسلام را از خطر نابودی نجات داد، این کوثرِ رسول بود که چند هزار شاگرد تربیت کرد و ترویج مکتب کرد و این کوثر همچنان جاری است و آن به آن در حال آبیاری درخت حق و گسترش نور الهی است که «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون» و یقینا این انقلاب اسلامی هم که به دست یکی از ذریه حضرت زهرا به ثمر رسید یکی از مصادیق آن کوثری است که خدای متعال به پیامبرش عطا کرد و این نهر بهشتی جاری است تا آخرین فرزندش از پس پرده غیبت بیرون آید و کار باطل را یکسره کند.

حقیقتاً فاطمیه معنا می‌کند کوثر بودن حق و ابتر بودن باطل را و آفرین بر آن عزاداری که این درک عمیق را از فاطمیه پیدا کند و این نگاه را در زندگی‌اش جاری کند. ممکن است کسی سؤال کند که اگر حق کوثر است و پیروز و باطل ابتر است و ناکام، پس این همه شهادت‌ها و شکست‌های جبهه حق چیست؟ پس چرا فاطمیه و کربلا رخ داد؟ در جواب باید گفت اگر دقیق نگاه کنیم در دل همه این شکست‌های ظاهری یک پیروزی بزرگ است همان که زینب کبری به ابن زیاد جواب داد که «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»، رسوایی و ناکامیِ باطل، اولین اثر این شهادت‌هاست.

شیطان در جریان فاطمیه چه می‌خواست و چه شد؟ می‌خواست با لباس تزویر، حق را زائل کند در حالی که ناکام ماند و نفاقش عیان گشت پس باز حق پیروز و کوثر بود و باطل ابتر و ناکام اما فارغ از این مسئله، نکته مهم این است که بدانیم پیروزی حق بر باطل سنت قطعی الهی است. به تعبیر امام صادق «لَیْسَ مِنْ بَاطِلٍ یَقُومُ بِإِزَاءِ الْحَقِّ إِلَّ ا غَلَبَ الْحَقُّ الْبَاطِلَ؛ هیچ باطلى نیست که در برابر حق قیام کند جز آنکه حق بر باطل پیروز گردد وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ-بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ و دلیل آن گفتار خداى عز و جل است که می‌فرماید: بلکه حق را بر باطل بیفکنیم تا آن را درهم بشکند و یکباره آن باطل نابود گردد و از بین برود»؛ اما معنای این پیروزی این نیست که حتما در همان لحظه تقابل و به صورت آنی نصرت الهی نازل شود و حق پیروز ظاهری میدان شود، هرچند گاهی اوقات این اتفاق می‌افتد ولی اصل این است که «الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین» یعنی نباید به جولان و هیاهوی باطل در یک مقطع خاص توجه کرد بلکه مهم عاقبت کار است، به تعبیر امیرالمؤمنین «إن للباطل جولة و للحق دولة».

هر چند باطل ممکن است جولان و هیجانی موقت داشته باشد ولی پایداری و ماندگاری از آن حق است، قرآن کریم برای توصیف این واقعیت مثال زیبایی می‌زند، می‌فرماید: ما از آسمان بارانی نازل می‌کنیم که سیلی پر خروش راه می‌اندازد و در بین راه در اثر حرکت آب، روی آن پر از کف می‌شود، «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً » اما این کف‌ها به زودی از بین می‌روند و آنچه باقی می‌ماند آن آب نافع و پر سود است.

آدم جاهل یا کودکی که تا به حال سیل ندیده فکر می‌کند هر چه هست کف است و جوش و خروش این کف‌ها چشم او را پر می‌کند، غافل از اینکه بعد از اندکی همه آن کف‌ها تمام می‌شود. باطل همیشه همانند همین کفِ روی آب است، ممکن است بالانشین باشد، پر سر و صدا باشد، همه ظاهر آب را بپوشاند و چشم‌ها را پر کند ولی خیلی سریع زائل می‌شود. آدم عاقل می‌گوید کمی صبر کن، همه این‌ها از بین می‌روند، همه این خس و خاشاک‌ها کنار می‌رود.

من و شما اگر این روزها در مدینه بودیم چه می‌دیدیم؟ جز مظلومیت حق و غلبه باطل؟ اگر غروب عاشورا در کربلا بودیم چه می‌دیدیم؟ جز خیمه‌های سوخته و سرهای بالای نی رفته؟ اما اکنون چه می‌بینیم؟ کجایند آن باطل‌ها؟ اسم و رسمی از قاتلین سیدالشهدا(ع) باقی مانده است؟ ایام اربعین چه شوری در عالم برپا می‌شود؟ کجاست آن خیمه‌های سوخته است و کجاست آن غوغای لشکر عمر سعد؟ این یعنی کوثر بودن حق و ابتر بودن باطل.

در کاشی کاری‌های ایوان صحن مطهر حرم حضرت رقیه(س) اشعاری زیبا و قابل تأمل از زبان حضرت نوشته شده است که این حقیقت را به زیبایی به تصویر می‌کشد: زائرینِ قبرِمن این شام، عبرت خانه است داشت او کاخی مجلل، دستگاهی با شکوه داشتم من بستری از خاک و بالینی ز خشت محو شد آثار او، تابنده شد آثار من مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرا نه است خود چه مردی کز غرورِ سلطنت، دیوانه است همچو مرغی کو بسا محروم ز آب و دانه است ذلتِ او، عزتِ من هر دو جاویدانه است کجاست یزید و آن تاج و تختش که اربعین را ببیند؟

این وعده الهی است که پیروزی نهایی با حق است «کَتَبَ اللّهُ لاغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی». بر خلاف اهل باطل که جهان بینیشان تا نوک بینیشان است اهل جبهه حق افق نگاهشان بلند است، جریانات عالم را مقطعی نمی‌بینند؛ در دوران شاه، انتشار عکس امام جرم بود، داشتن رساله او جرم بود، نام بردن از او ممنوع بود، اما اکنون چه؟ بیشترین عکس عالِمی که در طول تاریخ منتشر شده است عکس اوست.

بزرگترین استقبال و تشییع جنازه طول تاریخ مربوط به اوست و قبر مطهرش زیارتگاه خاص و عام است، اما آن کسی که خدم و حشم و پابوس داشت به زباله دان تاریخ پیوست، کجاست آن همه تملق و چاپلوسی؟! آن صدامی که می‌خواست یک هفته‌ای تهران را تصرف کند کجاست که ببیند تمام مسیر نجف تا کربلا پر است از عکس امام و شهدا و همه این‌ها ابتدای مسیراست، باش تا صبح دولتت بدمد «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون». آن موقعی که خورشید عالم تاب هستی حضرت ولیعصر از پس پرده غیبت بیرون آید مشخص می‌شود کوثر بودن حق و ابتر بودن باطل یعنی چه. آن موقع مشخص می‌شود که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» یعنی چه.

حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا حدادیان، دبیر مجمع نخبگان حوزوی و دانشگاهیان فارس

انتهای پیام
captcha