27 دیماه سالروز شهادت سیدمجتبی نواب صفوی، بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام است. به همین مناسبت با حجتالاسلام والمسلمین علی صداقت، مدرس حوزه و دانشگاه و عضو شورای مرکزی جمعیت فداییان اسلام همصحبت شدیم. صداقت در گفتوگو با خبرنگار ایکنا به تشریح واقعیت چهره نواب صفوی پرداخت و به برخی سوالات و ابهامات درباره او پاسخ داد.
بخش نخست این گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
ما در خصوص شخصیت مهمی در تاریخ معاصر به نام سیدمجتبی میرلوحی یا نواب صفوی صحبت میکنیم. در مورد شهید نواب صفوی باید یک نکته مهمی مد نظر قرار دهیم و آن اینکه ما با یک شخصیتی طرف هستیم که زمان شهادت که تمام تاثیرگذاریهای خود را در تاریخ معاصر انجام داده است، سی و یک سالش بوده است. ایشان از بیست و یک تا سی و یک سالگی در تاریخ معاصر، یک فصل را به خودش اختصاص داده است. این برای جوانان ما الگوساز است. نواب صفوی یک آدم معمولی از منطقه جنوب شهر تهران بود که تحصیلات عادی داشت و در رشته فنی ادامه تحصیل داد و سر یک کار فنی رفت ولی از یک مقطع خاص زندگی وارد حوزه میشود، وارد نجف اشرف میشود و با بزرگان نجف مثل علامه امینی آشنا میشود و این موجب تحول بنیادینی در او میشود و مسیر فداییان اسلام را آغاز میکند.
مطلب بعد اینکه تاریخ را چه کسانی نقل میکنند، این خیلی مهم است. ما باید یک حقیقت تلخ را بیان کنیم و آن اینکه تاریخ را تاریخدانان بیان میکنند و قسمت عمده تاریخدانان ما از طرفداران جبهه ملی هستند. اساتید بزرگ دانشگاه در دهههای اخیر که تاریخ معاصر تدریس میکنند از طرفداران جبهه ملی هستند. از سویی ماجرای نواب و جبهه ملی که شخصیت برجستهاش مصدق بوده است، ماجرای پیچیدهای است. دلیل اینکه زوایای شخصیت نواب پنهان مانده است به همین خاطر است که تاریخدانان زوایایی را نقل کردند که خودشان میخواستند. فعالیت فداییان اسلام ده سال طول کشیده است. در طول این ده سال سه اقدام انقلابی موفق داشتند که مسیر تاریخ را عوض کرده است؛ اعدام انقلابی هژیر، اعدام انقلاب رزمآرا و اعدام کسروی. همچنین دو اقدام ناموفق داشتند که عبارت بود از اعدام انقلابی فاطمی و حسین علا. در طول این ده سال سه اعدام انقلابی صورت گرفته است. آیا فداییان اسلام کار دیگری نکردند و فعالیتشان محدود به فعالیت حذفی بوده است؟ اصلا این فعالیت حذفی چرا و با چه منطقی صورت گرفته است؟ آیا میتوان نام ترور را روی آن گذاشت؟ این بسیار مهم است که اینها تروریست بودند یا ماهیت کار آنها با ترور متفاوت بود. من در ادامه صحبتهایم به این سوالات پاسخ خواهم داد ولی باید توجه کرد بخش کوچکی از فعالیت آنها اقدامات انقلابی بوده است. بنابراین بسیاری از جنبههای شخصیتی ایشان مغفول واقع شده است. تاثیری که ایشان در جامعه بینالملل و کشورهای اسلامی گذاشت بسیار عمیق است که به آنها اشاره خواهم کرد. تاثیر فرهنگی که در داخل کشور گذاشت، تاثیری که در شکلگیری حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی گذاشت حائز اهمیت است.
هر کدام از این بزرگواران در جای خودشان نقش خودشان را داشتند. آیتالله بروجردی شخصیتی بود که به جرات احیاگر حوزههای علمیه شیعی در دوران معاصر بوده است یعنی حوزه علمیه قم در زمان آیتالله بروجردی حوزه قم شد و محوریت جهان تشیع را پیدا کرد. قبل از ایشان حوزه قم وجود داشت ولی نمیتوانست در برابر حوزه نجف عرض اندام کند. کسی که این کار بزرگ را انجام داد آیتالله بروجردی بود. ایشان مرجع عام بود و سیاست خاصی برای حفظ و ارتقای حوزههای علمیه مد نظر داشت.
پس ما باید مقطع تاریخی را در نظر داشته باشیم. آیتالله بروجردی در مقطع تاریخی قرار داشت که رضاشاه برخوردهای شدیدی با حوزههای علمیه انجام داده بود، کشف حجاب کرده بود، بسیاری از مساجد و حوزهها را تعطیل کرده بود. بعد از این مقطع با روی کار آمدن محمدرضا کار دست آیتالله بروجردی افتاد. ایشان باید طوری عمل میکرد که حکومت دوباره به رفتارهای خشونتآمیز برنگردد و با حوزه مواجهه داشته باشد. این احتمال وجود داشت که محمدرضا هم احساس خطر کند و همان رفتارها را از خودش نشان دهد. در این شرایط قصد آیتالله بروجردی این بود که حوزه در جامعه و فرهنگ ما نقش ایفا کند. برای این منظور سیاستی پیش گرفت که طلاب در ظاهر به کارهای سیاسی نپردازند. در عین حال به گواهی نزدیکان و اطرافیان آیتالله بروجردی که شاهد این ماجراها بودند، ایشان پشت صحنه وظیفه خودشان را میدانستند. سیدجعفر شبیری زنجانی اخوی آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی هماکنون در قید حیات هستند. ایشان میگوید من شاهد بودم آیتالله بروجردی مبلغی پول را مخفیانه به نواب رساند. دیگرانی هم بودند که شهادت میدهند رفتارهای پشت صحنه آیتالله بروجردی با رفتارهای روی صحنه ایشان متفاوت بود. روی صحنه طلبهای از نجف آمده و فریادی بر سر حکومت کشیده است. این رفتار در سیری که بروجردی برای حوزه دیدند جایی نداشت لذا سیاست خودشان را پیش گرفتند و از نواب حمایت نکردند اما در پشت صحنه حامی او بودند.
به علاوه اینکه جملات امام درباره بیت آیتالله بروجردی یادمان نرود. دستگاه حاکمه همیشه در بیت آیتالله بروجردی نفوذ داشته و اطرافیان آیتالله بروجردی را تعیین میکرده است. جمله معروف شهید مطهری به احمدآقا هم هست که میگویند؛ احمدآقا، خیلی دقت کن که ماجرای بیت آقای بروجردی تکرار نشود. به هر صورت این اتفاق در بیت آیتالله بروجردی رخ داد و در ماجرای شهادت نواب صفوی، تاخیری که در حمایت از نواب صفوی صورت گرفت کار خودش را کرد. اگر در بیت آیتالله بروجردی نفوذ اتفاق نیفتاده بود، ایشان سریعتر از نواب حمایت میکرد. قدرت آیتالله بروجردی آنقدر بود که جلوی این اعدام را بگیرد ولی این اتفاق افتاد.
برخی به حضرت امام ایراد گرفتند که آیتالله بروجردی آنطور عمل میکند، شما اینطور عمل میکنید. امام گفتند ایشان سیدحسنی بودند، من سیدحسینی هستم. باید ببینیم در مقطع زمانی این دو بزرگوار شرایط چگونه بوده است. زعیم حوزه باید با تدبیر پیش برود. تحلیل ایشان این بود الآن زمانی نیست که حوزه بتواند در برابر حکومت قرار بگیرد و موفق شود، لذا اجازه داد کار مبنایی پیش برود و کار فرهنگی صورت بگیرد. از دل همین حوزههای علمیه که آیتالله بروجردی استادش بود انقلابیون زمان امام درآمدند و همه انقلابیون شاگردان بلافصل آیتالله بروجردی بودند. خود حضرت امام جزء شورای افتای آیتالله بروجردی بود. بلا استثنا تمام بزرگان انقلاب که در انقلاب نقش مهم داشتند شاگردان ایشان بودند.
عرض من این است؛ این یک پازل است. در این پازل هر کسی نقش خود را به خوبی ایفا کرده است. نواب دارد نقش خودش را ایفا میکند، آیتالله بروجردی هم نقش خودش را ایفا میکند، کما اینکه امام(ره) در آن زمان سکوت میکند. به نظر من در آن زمان ید قدرت الهی ماجراها را به زیبایی کارگردانی میکرد.
شما چهره ویرانشدهای که در انتهای دولت قاجار از روحانیت ایجاد شده بود را در نظر بگیرید. روحانیت در زمان قاجار وجهه خود را از دست داد، چون بسیاری به سمت دربار رفته بودند و تعاملشان با دربار مورد پسند مردم نبود، به همین خاطر وقتی رضاشاه آمد روشنفکران علیه روحانیت موضع گرفتند. رضاشاه هم از این شرایط استفاده کرد و ضربات مهلکی بر پیکر آنها وارد کرد، از جمله اینکه اجازه معمم شدن را نمیداد مگر اینکه شخص مجتهد باشد یا بسیاری از مساجد و مدارس علمیه تعطیل شدند. در این شرایط اولین ماموریت آیتالله بروجردی این بود که این ویرانه را ساماندهی کند.
ایشان کتابی به نام راهنمای حقایق یا مانیفست حکومت اسلامی به رشته تحریر درمیآورد. اگر بگوییم این اولین مانفیست است، خیر، چون قبل از ایشان آیتالله شاهآبادی که استاد عرفان امام بودند کتابی در این خصوص نوشته بودند که به نوعی یک حکومت اسلامی را ترسیم میکند. قبل از ایشان مرحوم کاشف الغطا صحبتهایی در این رابطه مطرح کردند و باب جدیدی در ماجرای ولایت فقیه گشودند.
بحث ولایت فقیه بحث قدیمی است و در کتابهای فقه شیعی همیشه بحث ولایت فقیه وجود داشته است. در زمان مقدس اردبیلی، شاه عباس از او تقاضای مشروعیت حکومت میکند و مقدس اردبیلی نامهای خطاب به شاه عباس مینویسد و میگوید من به تو اجازه حکومتداری میدهم. این همان تفکری است که بعدها امام زنده کرد. ملاصدرا هم نظریات بسیار مهمی در حکومتداری دارد و به خاطر همین نظرات بود که شاه عباس بر او غضب کرد و او پانزده سال بیابانگرد بود تا به روستای کهک رسید و آنجا ماندگار شد و اسفار را نوشت. پس ملاصدرا چهارصد سال پیش نظریه حکومت اسلامی داشت. امام خمینی شاگرد مکتب ملاصدرا بودند. من اعتقاد دارم ملاصدرا و امام خمینی یک روح در دو پیکر بودند. وقتی به نظریات عرفانی و فلسفی و اخلاقی آنها نگاه میکنی مو نمیزنند منتهی در زمان ملاصدرا قلدری به نام شاه عباس بود ولی در زمان امام(ره) شخصیت ضعیفالنفسی به نام محمدرضا روی کار بود که به شرق و غرب واداده بود و امام از این موقعیت تاریخی استفاده کرد و او را حذف کرد.
نوع نگارش نواب صفوی در آن کتاب بسیار شبیه قانون نوشتن است و انگار قانون اساسی مینویسد که در آن جایگاه شریعت مشخص است، وظایف حکومت اسلامی مشخص است. با این حال من به عنوان یکی از علاقهمندان شهید نواب صفوی اعتراف میکنم فاصله نواب و امام(ره) بسیار زیاد است. چرا؟ نواب صفوی در کتاب راهنمای حقایق با وجود اینکه طراحی حکومت کرده، برای شاه هم جایگاهی قاتل شده است ولی غیر از امام خمینی کسی نمیتوانست تصور کند حکومت بدون شاه هم امکانپذیر است. این نکته بسیار ریز و دقیقی است. دو هزار و پانصد سال در این کشور شاه بوده است. کسی غیر امام نبود که بتواند حکومت بدون شاه را تصور کند و این بزرگی امام است که گفت شاه نباید باشد.
اول باید دقت کنیم حکومت اسلامی یعنی چه. این سوالی است که برخی جوانان ما دارند. احکام دو جنبه دارند؛ برخی فردی، برخی اجتماعی. وظیفه حکومت اسلامی اجرای احکام اجتماعی اسلام است. اتفاقا وظیفه حکومت اسلامی به هیچ عنوان ورود به احکام فردی نیست و نمیتواند به افراد بگوید چرا نماز نمیخوانید، چرا روزه نمیگیرید. در عین حال حکومت اسلامی میتواند نسبت به احکام اجتماعی مثل سرقت و حجاب ورود کند. نواب از همان ابتدای امر که بحث فداییان اسلام را آغاز کرد گفت باید احکام اجتماع اسلام پیاده شود. این اولین جرقه انقلاب اسلامی بود. به همین خاطر رهبری میگوید اولین جرقههای انقلاب را نواب در من زنده کرد. این ایده نواب صفوی درباره حکومت اسلامی بود.
ادامه دارد...
به نظر این حقیر انقلاب اسلامی تا رسیدن به قله های بزرگ خود که از جمله آنها وقوع تمدن اسلامی است بدون شک به فکر شهید نواب و مشی او محتاج است.