تمدن‌سازی اسلامی مستلزم وحدت حوزه و دانشگاه است
کد خبر: 4021612
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۷
سیدجلال دهقانی فیروزآبادی:

تمدن‌سازی اسلامی مستلزم وحدت حوزه و دانشگاه است

سیدجلال دهقانی فیروزآبادی با اشاره به ضرورت‌های وحدت حوزه و دانشگاه بیان کرد: باید بتوانیم علم نافعی تولید کنیم که به مسائل جامعه خودش بپردازد. اگر همین را سرمشق قرار دهیم علم بومی تولید می‌شود که مسئله‌شناسی آن از محیط خودش است و مشکلات را حل می‌کند.

به گزارش ایکنا، مراسم گرامیداشت روز وحدت حوزه و دانشگاه، صبح امروز، 27 آذر به همت دانشگاه علامه طباطبایی و به صورت مجازی برگزار شد.

در ادامه متن صحبت‌های سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، معاون پژوهشی دانشگاه علامه طباطبایی را می‌خوانید؛

علم، علم است خواه در حوزه تولید شود و خواه در دانشگاه و اگر بر اساس مبانی مشترکی باشد تفاوتی بین آنها نیست هر چند یک تقسیم موضوعی در علم به وجود آمده که همه نهادهای علمی یک کار نمی‌کنند. بنابراین علم واحد است و اینکه هر نهادی کدام بخش از علم را تولید می‌کند مطلب دیگری است. از این‌رو یک تعامل سازنده فکری و علمی بین حوزه و دانشگاه وجود دارد و ضمن اینکه این دو استقلال خود را دارند، می‌توانند از نقاط قوت یکدیگر استفاده کنند. با توجه به قدمت حوزه، دانشگاه بیشتر از این می‌تواند از ظرفیت‌های حوزه استفاده کند و من تجربه شخصی‌ام هم نشان می‌دهد که واقعا نهاد دانشگاه بیشتر از این می‌تواند از دستاوردهای حوزه استفاده کند.

محورهای سه گانه وحدت حوزه و دانشگاه

در سه محور می‌شود از وحدت حوزه و دانشگاه صحبت کرد، یکی وحدت گفتمانی است. مهم‌ترین وجه و سویه وحدت حوزه و دانشگاه، یک وحدت گفتمانی است؛ یعنی باید گفتمان علم را داشته باشیم؛ چه اینکه ساینس خودش یک گفتمان است. برخی اوقات می‌گویند بین نالج و ساینس را نباید خلط کنید اما ما می‌فهمیم که اینها فرق دارند، اینکه همه دانش به ساینس کاهش یافت و یک نوع اولویتی بر سایر علوم پیدا کرد، این مسئله در غرب هم زیر سؤال است. به چه دلیل موجه استدلال می‌کنیم که ساینس بر انواع دیگر علم ترجیح دارد؟ در مغرب‌زمین که مهد علم است نیز این مسئله نقد می‌شود اما در جامعه علمی ما یا به آن توجه نمی‌شود یا به جای اینکه تامل کنند که همه دانش، ساینس نیست به نکات دیگر می‌پردازند. پس اولین سویه وحدت حوزه و دانشگاه یک وحدت گفتمانی است.

نکته مهم این است که ساینس ذاتاً سکولار نیست. علم در مغرب‌زمین در واکنش به حاکمیت کلیسا که تولید علم را در چارچوب کلیسا تعریف کرد، سکولار شد اما ذاتاً سکولار نیست و حتی در سکولارترین شاخه‌های علمی نیز معتقدند که سکولار نیست؛ مثلا در حوزه روابط بین‌الملل، ادبیاتی در سال‌های اخیر تولید شده مبنی بر اینکه علم روابط بین‌الملل نیز سکولار نیست؛ چون علم روابط بین‌الملل موجود به غایت از آموزه‌های مسیحی و یهودی استفاده کرده است و این را اندیشمندان روابط بین‌الملل می‌گویند و نشان می‌دهند وقتی می‌گوییم حاکمیت، چطور از الهیات مسیحی و یهودی وارد علم روابط بین‌الملل شده است و آن الوهیتی که برای خدا قائل هستیم و بودند را به دولت تسری دادند. پس اینطور نیست که بگوییم علم موجود از آموزه‌های دینی استفاده نکرده است.

همچنین باید توجه کنیم که بخشی از سکولاریزم مربوط به جدایی دین از سیاست است اما سکولاریزم به معنای اعم؛ یعنی دین فاقد هر نوع وجه اجتماعی است. خود غربی‌ها که می‌گویند سکولاریزم یعنی این دنیایی بودن؛ یعنی انسان بما هو انسان در این دنیا نیازی به خارج از دنیا ندارد؛ یعنی بشر از طریق عقل خودبنیاد می‌تواند امورات خود را مدیریت کند و این یعنی به وحی و خدا و علم ناشی از دین نیازی نداریم و وقتی وارد عرصه اجتماعی می‌شود یک معنایش می‌شود جدایی دین از سیاست. این مهم‌ترین وجه گفتمانی علم مدرن است که اگر در صدد وحدت هستیم ابتدا باید یک وحدت گفتمانی ایجاد کنیم.

علم و دین ذاتاً نافی هم نیستند اما چون علمی که کلیسا متولی آن بود و با عقل در تضاد بود، یک تناقضی به وجود آورد و الا در مقام ثبوت، تناقضی بین علم و دین نیست. بنابراین یک گفتمانی مبتنی بر نیاز انسان و وحی نیاز داریم.

وحدت مبانی؛ دومین محور وحدت حوزه و دانشگاه

دومین محور عبارت از وحدت مبانی است. در خود غرب هم مناظره‌ای در مورد چگونگی تولید علم وجود دارد. آیا مبانی فرانظری و فلسفی یک علم را تدارک می‌بینیم و بعد براساس آن گزاره‌هایی استخراج می‌شود و علم را تولید می‌کنیم یا خیر؟ برخی می‌گویند تاریخ علم نشان می‌دهد که اینطور نبوده که یک مبانی فلسفی تدارک دیده شود و بعد علم تولید شود. این، هم درست است و هم غفلتی در آن هست که آیا علم و نظریه در خلأ تولید می‌شود یا یک عالم در یک بستر اجتماعی و تمدنی نظریه‌ای را ارائه می‌دهد و مثلا در عصری که سکولاریزم سیطره دارد نظریه‌ای که تولید می‌شود در این چارچوب است.

در حوزه علوم انسانی طبیعتا، اندیشمندان و نظریه‌پردازان به صورت آشکار یا خفی تحت تأثیر یک فیلسوف هستند. یک نظریه‌ای به نام رئالیزم در روابط بین‌الملل داریم که تحت تأثیر اندیشه ماکیاولی است و وقتی می‌خواهند از قدمت نظریه خود بگویند می‌گویند ریشه در اندیشه هابز و ماکیاول دارد. بنابراین نمی‌توانیم مبانی فلسفی علم را داخل پرانتز قرار دهیم و باید توجه کنیم که نظریه مبتنی بر یک مبنایی است.

نکته دیگر اینکه، در حوزه معرفت‌شناسی چون بین این دو نهاد تناقضی نیست و بلکه براساس یک مبانی معرفت‌شناسی می‌توانیم علم نافعی را تولید کنیم، روی آن باید تأکید کنم و بحث دیگر نیز روش‌شناسی است. روش‌هایی که در حوزه و دانشگاه استفاده می‌شود را می‌توانیم استفاده کنیم و تبادل صورت گیرد. در حوزه کتاب و سنت و اجماع و عقل در روش‌شناسی استفاده می‌شود و در دانشگاه نیز می‌توانیم این را داشته باشیم. روش‌های تعلیم و تربیت و تولید علمی که در دو نهاد داشتیم باید مورد توجه باشد که چه روش‌هایی در حوزه استفاده شده که عالمانی مانند علامه طباطبایی تربیت شدند. همچنین روش‌های ممدوحی که در دانشگاه داریم نیز می‌تواند در خدمت دانشگاه باشد.

کدام علم نافع است؟

سومین نکته نیز وحدت آرمان و هدف است که به نظرم تولید علم نافع است و آنطور که آیت‌الله جوادی‌آملی می‌گوید علم اگر نافع باشد دینی و غیردینی ندارد. یکی از ضرورت‌های وحدت حوزه و دانشگاه این است که بتوانیم علم نافع تولید کنید که به مسائل جامعه خودش بپردازد. اگر همین را سرمشق خود قرار دهیم علم بومی تولید می‌شود که مسئله‌شناسی آن از محیط خودش باشد و مشکلات را حل کند. غربی‌ها می‌گویند دوران شکوفایی تمدن اسلامی زمانی است که فارابی و ابن‌سینا و بیرونی و خوارزمی بودند. اینها حکیم بودند و خط‌کشی‌های امروزی برای آنها وجود نداشت. اینها روحانی بودند و نمونه معاصرش نیز علامه حسن‌زاده آملی است که جامع چند علم بود. تمدن‌سازی اسلامی به عنوان غایتی که از علم داریم، مستلرم وحدت حوزه و دانشگاه است و در نهایت نیز می‌گوییم که انسان باید به حیات طیبه برسد که غربی‌ها هم این را با اصطلاحاتی مانند توسعه پایدار مطرح می‌کنند.

انتهای پیام
captcha