فلسفه قیام عاشورا
کد خبر: 3991151
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۰

فلسفه قیام عاشورا

از زمانى که قیام امام حسین (ع) با آن شرایط و ویژگى‌هاى خاص اتفاق افتاده است، سؤالاتى در میان نخبگان و اندیشمندان و حتى مردم عادى مطرح بوده است که انگیزه اصلى امام(ع) از اقدام به چنین کارى چه بوده است؟ آیا دعوت کوفیان فلسفه قیام آن حضرت بوده، یا قیام امام(ع) علت دعوت کوفیان؟ و...

فلسفه قیام عاشورااگر هدف اصلى قیام، اصلاح وضعیت امت و جامعه اسلامى بود، آیا حضرت نمى‌توانست به شیوه مسالمت‌آمیز به هدف خویش جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ریختن خون فرزندان پیامبر(ص) و به اسارت رفتن اهل‌بیت(ع) آن حضرت نباشد؟ و...

این پرسش‌ها و مانند آنها، هر کدام حاکى از نگرش‌ها و دیدگاه‌هاى خاص افراد به این حادثه است. البته یکى از علل فزونى پرسش‌ها و دیدگاه‌ها درباره فلسفه قیام حضرت را باید در پیچیدگى خاص و چند بُعدى بودن این نهضت جست‌وجو کرد. نهضتى که در طول تاریخ اسلام، نظیرى نمى‌توان براى آن یافت.

نکته دیگرى که تحلیل چنین حادثه‌اى را مشکل مى‌سازد، عکس‌العمل دور از انتظار و غیرقابل باور و پذیرش بسیارى از مسلمانان در برابر این قیام بوده است، چرا که نه تنها کوفیان که خود طلایه‌دار دعوت حضرت بودند، بلکه مردم دیگر شهرهاى اسلامى به‌ویژه مکه و مدینه هم واکنش مناسب و پاسخ مثبت در برابر این حادثه از خود نشان ندادند و به‌رغم آنکه هنوز بیش از نیم قرن از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته بود، شاهد چنین جنایت و فاجعه‌اى بودند و دَم برنیاوردند.


بیشتر بخوانید:


یک تحلیل‌گر تاریخ عاشورا، وقتى حضور تعدادى از صحابه و گروه زیادى از تابعین را در آن روزگار به یاد مى‌آورد و مى‌بیند که از حریم خاندان پیامبر(ص) هیچ‌گونه دفاعى نمى‌کنند، در حالى‌که همچنان ادعاى دین‌دارى مى کنند، با تناقضى غیر قابل توجیه روبه‌رو مى‌شود، چرا که از یک سو، ادعاى دیندارى و دین‌باورى این دسته را مى‌بیند و ازسوى دیگر، به راستى و درستى حرکت فرزند پیامبر(ص) ایمان دارد. شخصیتى که در دامن رسول خدا، دُخت بزرگوارش فاطمه‌زهرا(س) و نخستین امام شیعیان و چهارمین خلیفه مسلمانان بزرگ شده است. اکنون پژوهش‌گر تاریخ کربلا با این مشکل دست به گریبان است که چگونه این دو واکنش متضاد را بپذیرد و تضاد آن دو را توجیه کند؟

با عنایت به چنین واکنش دوگانه و متضادى از زمان وقوع این حادثه تا به امروز، هر اندیشمند مسلمانى که با تاریخ عاشورا سروکار داشته است، به فراخور فهم و برداشت خویش از این واقعه، درباره قیام کربلا و اهداف آن، سخن گفته است. البته در این میان، برخى از مورخان و اندیشمندان اهل‌سنت به دلایل گوناگونى از جمله: سلایق و انگیزه‌هاى سیاسى و دینى، گرایش و وابستگى به دستگاه حاکم و در نتیجه تحت فشار بودن از سوى حکومت وقت به‌منظور تحریف و وارونه جلوه دادن حقایق تاریخ اسلام و به‌ویژه تاریخ عاشورا، تأثیرپذیرى از اوضاع سیاسى ـ مذهبى زمان خویش و سرانجام از همه مهمتر، عدم سنخیت میان شخصیت واقعه‌نگار و ابعاد شخصیتى رهبر و قهرمان حادثه، دچار تحریف‌ها و وارونه نویسى‌هاى گوناگون در تاریخ عاشورا و به ویژه درباره فلسفه نهضت عاشورا شده‌اند.

هم‌چنانکه برخى از نویسندگان و اندیشمندان شیعه نیز به سبب نگاه یک سویه و تک بُعدى به واقعه عاشورا و عدم توجه به ابعاد گوناگون این قیام به ویژه شخصیت و رهبر این قیام به عنوان امام معصوم و شخصى که اطاعتش واجب است، دچار تحلیل‌هاى نادرست یا ناقص و گاه جنجال برانگیز پیرامون این حادثه بزرگ تاریخ اسلام شده‌اند.

بنابراین اگر تحلیل‌گر نهضت عاشورا بخواهد در تحلیل خویش بیراهه یا کژراهه نرود و در دام تحلیل‌هاى عقیم و ناکارآمد دراین باره نیفتد، لازم است نخست اینکه، سنخیتى بین خود و رهبر نهضت ایجاد کند تا روح و رفتار امام حسین(ع) را با جان و دل لمس کند و دوم آنکه، در بررسى ابعاد و زوایاى قیام کربلا، به شخصیت امام حسین(ع) به‌عنوان امام معصوم و کسى که اطاعتش واجب و صاحب ولایت عام است، عنایت کامل داشته باشد. در این صورت مى‌توان ادعا کرد که پژوهش‌گر تاریخ کربلا در تحلیل خویش درباره انگیزه قیام کربلا به تحلیل نسبتا صحیح و جامعی دست یافته است.

در ابتدا به بیان و نقد و بررسى مهمترین و مشهورترین آراء و دیدگاه‌هاى اندیشمندان مسلمان پیرامون فلسفه قیام امام حسین(ع) مى‌پردازیم و سپس در ادامه به انگیزه قیام، از زبان خود حضرت که از میان وصیت‌نامه، خطبه‌ها، بیانات و نامه‌هاى آن حضرت از آغاز نهضت در مدینه تا فرجام آن در کربلا، مى‌توان به دست آورد، خواهیم پرداخت. البته از سخنان دیگر ائمه نیز درباره فلسفه قیام کربلا که در برخى از زیارت‌نامه‌ها وارد شده است، استفاده خواهد شد.

معرفى و نقد و بررسى مهمترین و مشهورترین دیدگاه‌هاى مورخان و اندیشمندان مسلمان درباره فلسفه قیام کربلا به شرح ذیل است:

دیدگاه و برداشت دنیاگرایانه

یکى از دیدگاه‌هاى مهم اهل‌سنت درباره فلسفه قیام عاشورا، برداشت دنیاگرایانه از نهضت اباعبدالله(ع) است. این برداشت از همان آغاز نهضت در برخوردهایى که امام با برخى از بزرگان و افراد سرشناس در مدینه و مکه داشتند، به روشنى نمایان است. آنان به این گمان که حسین بن على(ع)، براى دستیابى به ریاست و حکومت دنیایى قیام کرده است، اما در ارزیابى خود براى دست یافتن به چنین هدفى، دچار اشتباه شده است، حرکت حضرت را تخطئه کرده و در لباس خیرخواهى، کوشش مى‌کردند، امام(ع) را به هر شکل ممکن، از این سفر باز دارند، چرا که مى‌دانستند این حرکت به شکست نظامى منجر خواهد شد و دستیابى به حکومت، خیالى بیش نیست، چنانکه در همان زمان عبدالله بن عمر با چنین نگاهى چندین بار کوشید تا حضرت را از هدف خود منصرف نماید. عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادى، از امام(ع) مى‌خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود، چنانکه در دیدارش با حضرت مى‌گوید: «شما را به خدا، اى پسر رسول خدا، مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا و حرمت عرب را حفظ کن! به خدا سوگند، اگر آنچه را که (امروز) در دست بنى‌امیه است (یعنى حکومت) در پى آن باشى، تو را مى‌کشند و اگر شما را بکشند، بعد از شما هرگز از کسى نمى‌هراسند.»

نگرش عارفانه و صوفیانه

عارفان وصوفیان، حادثه عاشورا را در چارچوب عرفان نظرى و عملى خود تفسیر مى‌کنند. در این نوع نگرش، نهضت حسینى زائیده عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاک باخته‌اى بودند که به پیمان الست وفا کردند و عاشقانه به سوى حق شتافتند و فانى در او شدند و حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشیدن باده وصل رساند. در این دیدگاه آنچه اصالت دارد، عشق است، پس آنچه از حادثه عاشورا از عشق تهى باشد، تحریف شده باید پنداشت و هرچه با عشق همخوانى دارد، همان واقعه عاشوراست.

از دیدگاه عارفان وصوفیان پاسخ این پرسش ها که مگر امام حسین(ع) نمى‌دانست در کربلا کشته خواهد شد، پس چرا رفت و چرا وقتى خود را در میان لشکر انبوه دشمن تنها یافت، با آنان صُلح نکرد؟ مگر در اینجا عقل حکم به سازش نمى‌داد؟ پاسخ این سؤالها، در یک کلمه یعنى عشق خلاصه مى‌شود و عقل از پاسخ‌گویى عاجز مى‌ماند. وقتى که عشق آتش به جان عاشق زند، جز معشوق هیچ چیز دیگر در نظرش مجسم نمى‌شود و با تمام توان و شتاب مى‌خواهد به وصال معشوق برسد. چنین اندیشه‌اى محدود به عصر امام حسین(ع) نشد، بلکه در قرون بعدى نیز، برخى از مورخان و اندیشمندان اهل‌سنت، ضمن تأیید و پذیرش و ترویج تفکر یاد شده، به ارائه تفسیر سطحى و دنیاگرایانه از انگیزه قیام اباعبدالله(ع) و در نتیجه ارائه چهره‌اى تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا پرداختند.

بینش مسیحانه

یکى از اصول اعتقادى مسیحیت درباره حضرت عیسى(ع) آنست که آن حضرت به صلیب کشیده شد تا فدا شونده و کفاره گناهان بشر باشد. بنابر چنین باورى  عیسى (ع) رنج‌ها و مرگ خود را با آزادى کامل پذیرفت تا به نمایندگى از بشر، کفاره تمام گناهانى باشد که مردم مرتکب شده و بر اثر آن، به خدا بى حرمتى کرده‌اند.

بسیارى از افراد، با تفسیرى شبیه این اصل اعتقادى در مسیحیت، پنداشته‌اند امام حسین(ع) براى مبارزه با حکومت باطل قیام نکرد، بلکه براى کشته شدن نهضت کرد تا خود را فداى امتش کند وددوستان اهل‌بیت(ع) را که مرتکب گناهانى شده‌اند، در قیامت شفاعت کرده و گناهان آنان را تبدیل به حسنات کند. اینان با تمسک به روایاتى که فضیلت گریستن بر سیدالشهدا(ع) را برشمرده و تشویق و ترغیب به عزادارى مى‌کند و پاداش آن را، آمرزش گناهان و ورود به بهشت مى‌داند، بر این باورند که دوستان امام حسین(ع) هر گناهى که انجام مى‌دهند، خیالشان از این جهت راحت است، زیرا حضرت در عالم ذر، با خدا عهد کرده است که خون او کفاره دگناهان امتش باشد، چنانکه خود فرموده: «انا قتیل العَبْرَة؛ من کشته اشک هستم.»

تنها تفاوت این نگرش با دیدگاه مسیحیت آنست که طرفداران این نظریه بر این باورند که بهانه‌اى لازم است تا شخص آمرزیده شود، اگرچه در تمام عمر خویش زشت‌ترین اعمال را مرتکب شده باشد و پرونده اعمال وى از ارهاى نیک خالى باشد! با چنین نگرشى است که برخى از شاعران و تعزیه‌خوانان در لابه‌لاى اشعار و متون تعزیه‌خوانى، به موضوع انگیزه قیام امام حسین(ع) پرداخته‌اند.

غافل از آنکه قیام امام حسین(ع) براى برپایى نماز، روزه، زکات و امر به معروف و نهى از منکر بوده است. حضرت قیام کرد تا اسلامِ ساخته و پرداخته امویان را به مردم معرفى کرده و بدعت‌هاى آنان را براى مردم نمایان سازد و مردم با این کشتى نجات‌بخش، به سوى سنت واقعى و سیره و روش پیامبر(ص) حرکت کنند، نه براى آنکه بدعتى نو دوباره ایجاد شود و شریعت رسول خدا(ص) منسوخ شده و به بوته فراموشى سپرده شود. حضرت قیام کرد تا دین زنده بماند و با عمل به احکام الهى، بساط گناه و منکرات از جامعه برچیده شده و روحیه تقوا و دین محورى در بین امت اسلامى زنده شود.

او قیام کرد تا مردم از نافرمانى خدا بیشتر بترسند و از آثار گناه که در دنیا ودآخرت دامن‌گیر گنهکاران مى‌شود، برحذر باشند. از این رو گریه و عزادارى براى سالار شهیدان براى نگه داشتن اساس اسلام است تا مردم با تأسى به آن امام همام، به یاد خداوند باشند و به برپایى فرایض و حدود الهى، هر چه بیشتر اهتمام ورزند.

منابع:
بررسى تاریخ عاشورا، تحریف‌شناسى عاشورا در پرتو انسان‌شناسى  و شهید آگاه و ensani.ir

انتهای پیام
captcha