عاشورا در فقه
کد خبر: 3990838
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۰

عاشورا در فقه

عاشورا در مقایسه با بسیاری از رخدادهای دیگر، حجم کمی از وقایع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن در برهه‌ای کوتاه اتفاق افتاده است، اما یکی از معدود حوادثی است که بیشترین توجه را به خود جلب کرده و علاوه بر نقش گسترده و تاثیر عمیق اجتماعی - تاریخی خود، به صورت فرهنگی ویژه با ساختاری منحصر به فرد درآمده است.

عاشورا در فقهافزون بر ثمرات و رویکردهای اجتماعی - انسانی که همچنان استمرار دارد، فرجام عاشورا، شکل گرفتن فرهنگی نوین با ویژگی‌های خاص خود در میان جامعه گسترده‌ای بود که هویت اسلامی‌اش، آن را از دیگر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها جدا می‌ساخت. فرجام تاریخی و دستاوردهای ماندنی عاشورا و زیر ساخت‌های آن، در طول دهه‌ها و سده‌های پس از خود، به جریانی هویت بخشید که امروز می‌توانیم از آن به عنوان «فرهنگ عاشورا» نام ببریم.

نگاهی گذرا به حجم گزارش‌ها، تحلیل‌ها و آثاری که طی قرون گذشته و زمان معاصر بازگوکننده زوایای مختلف این فرهنگ است، گویای عظمت، جامعیت، عمق و اصالتی است که عاشورا توانسته است به این فرهنگ بدهد. بسیاری از مقوله‌های کلان اجتماعی و انسانی و حجم وسیعی از ریزترین مسائل انسانی را می‌توان در این فرهنگ شاهد بود و از آن الگو گرفت.

آنچه در عاشورا رخ داد از نظر زمینه‌ها، عناصر و عوامل شکل‌گیری و انجام آن، در بسیاری موارد منحصر به فرد است و به همین بیان، فرهنگ شکل گرفته‌ای از آن نیز هویتی ویژه دارد، اما حوزه تاثیربخشی و حرکت‌آفرینی آن، بسی گسترده و مستمر بوده و این حقیقتی است که در ارزیابی عاشورا تا اینک، بیشترین توجه را به خود اختصاص داده است.

از عاشورا و فرهنگ برخاسته از آن، تاکنون در بسیاری زوایا به گونه‌ای مستقل ارزیابی و تحلیل صورت گرفته است، اما آنچه می‌تواند به عنوان یک موضوع مفید و قابل پی‌گیری مورد توجه قرار گیرد و در قالب یک بحث مستقل عمومی تاکنون مورد عنایت لازم قرار نگرفته است، طرح قیام عاشورا و موضع سیدالشهدا(ع) در فقه، به عنوان یک مستند فقهی است.

برای نخستین‌بار، فقیه بزرگ، مرحوم علامه حلی در مبحث «هدنه» به حرکت امام حسین(ع) استشهاد نموده و آن را دلیل دیدگاه کلی خود قرار داده است. او نخست در کتاب «منتهی المطلب» به این مهم پرداخته و پس از آن در کتاب «تذکرة الفقها» مشابه آن را آورده است. او معتقد است، پیشنهاد یا پذیرش قرارداد مصالحه با دشمن، با توجه به ادله موجود، امری جایز است نه لازم و فرقی نمی‌کند که مسلمانان قوی باشند یا ناتوان. بلکه مسلمان و طبعا امام و رهبری آنان در هر شرایطی کاملا اختیار دارد که اقدام به صلح کند و یا بجنگد تا به شهادت برسد.

ایشان آنچه حضرت سیدالشهدا(ع) انجام داد را انتخاب راه دوم از ناحیه حضرت(ع) می‌داند. بدین معنا که حضرت(ع) می‌توانست راه مصالحه را در پیش گیرد و هیچ الزام و تکلیف شرعی متوجه حضرت(ع) در حرکتی که به انجام رساند وجود نداشت و این تنها و تنها انتخاب خود او بود که از میان دو امرم جاز راه شهادت را برگزید و حاضر به صلح نشد. روشن است کلام مرحوم علامه ناظر به برخی شرایط - که «هدنه» جایز نیست و جنگ ضرورت دارد - نمی‌شود، فقط ناظر به وجوب و عدم وجوب آن است.

آن مرحوم، همین تحلیل را درباره گروهی حداکثر 10 نفره که پیامبر اکرم(ص) به سوی قبیله هذیل گسیل داشت نیز ذکر می‌کند. آنان نیز در مواجهه با هجوم دشمن به ظرفیت یکصد نفر، ایستادگی نمودند تا همگی به شهادت رسیدند جز خبیب بن عدی که به اسارت درآمد و توسط افراد هذیل در مقابل استرداد یکی از افراد آنان که به دست مشرکین مکه بود، به آنان تحویل داده شد و او نیز چنان که خواهد آمد در مکه به شهادت رسید. البته شخص دیگری نیز همین سرنوشت را داشت که در کلام علامه نیامده است و دیگران نیز که مطلب را از ایشان گرفته و نقل کرده اند به همین اکتفا نموده‌اند.

نتیجه اینکه در دیدگاه فقهی علامه، قیام سیدالشهدا از نقطه نظر اجتماعی هر چند یک حرکت کاملا انتخابی است، اما از دیدگاه شرعی هیچ الزامی برای آن وجود نداشته است. او نیز همانند برادر بزرگوارش، حضرت امام حسن مجتبی(ع) می‌توانست راه مصالحه را بپذیرد ولی خواست قلبی حضرت (ع) این بود که بجنگد تا با شهادتش به ملاقات الهی برسد و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی و ضوابط شرعی بوده است و همراه با مصلحت. لازم به یادآوری است ایشان در کتاب قواعد - چنان که خواهد آمد - مهادنه را در صورت ضرورت واجب می‌داند.

این تحلیل هر چند موجب پیگیری اصل استشهاد به قیام عاشورا در فقه توسط برخی فقیهان دیگر شد اما طبعا نمی توانست مورد پذیرش همه آنان قرار گیرد و این است که با تردید و مخالفت، بدان نگریسته شده است.

پس از علامه، فقیه بزرگوار، مرحوم شیخ علی بن الحسین الکرکی معروف به محقق ثانی، در گذشته به سال 940 ه. ق به ارزیابی دیدگاه مرحوم حلی پرداخت، اما در همین دوره، البته کمی پس از مرحوم محقق، فقیه نامی زین الدین بن علی العاملی، معروف به شهید ثانی که در سال 966 ه. ق به شهادت رسید، دیدگاه مرحوم علامه را بی هیچ داوری بازگو نموده است.

تحلیل محقق ثانی (قده)

محقق ثانی که او را محقق کرکی نیز می‌خوانند و صاحب کتاب معروف « جامع المقاصد فی شرح القواعد» است، چنان‌که اشاره رفت به ارزیابی نظریه علامه و نقد آن پرداخته است. کلام این فقیه بزرگ که بحق عنوان «محقق» به او داده شده، علاوه بر اینکه موضع فقهی او را نسبت به اصل مساله مهادنه (قرار داد ترک مخاصمه و آتش‌بس) بیان می‌کند در بردارنده تحلیلی فقهی - تاریخی در خصوص قیام سیدالشهدا(ع) است.

مرحوم محقق، به کلام علامه در تذکره و منتهی اشاره می‌کند که گفته است مهادنه هیچگاه واجب نخواهد بود، به دلیل عمومیتی که دستور قتال دارد و به استناد کاری که امام حسین (ع) انجام داد.

علت عدم پذیرش صلح توسط امام(ع) می‌تواند به این علت باشد که حضرت(ع) می‌دانست دشمن به آن پای‌بند نخواهد ماند و یا به این علت که انعقاد صلح موجب تضعیف بسیار حق می‌شود به گونه‌ای که منشاء گمراهی و اشتباه مردم می‌گشت.

 وضعیت و رفتار یزید متفاوت با پدرش معاویه بود. او مردی دریده بود که آشکارا با دین مخالفت می‌نمود و در این تلاش، هیچ فروگذار نمی‌کرد.

در چنین وضعیتی، اعتقاد امام(ع) به ضرورت جنگ و جهاد با اینکه علم به شهادت خویش دارد، امری غیر منطقی و ناموجه نیست.

 امام(ع) در موقعیتی قرار گرفت که عملا امکان مهادنه و مصالحه از او سلب شده بود. رویه‌ای که ابن زیاد علیه اللعنة در پیش گرفته بود چه بسا آنان را دچار سرنوشتی بسیار بدتر از قتل می‌نمود.

در کلام محقق هر چند برخی نکات در ابهام مانده و یا به اجمال برگزار شده است و این به خاطر صبغه فقهی بودن بحث است، اما توجه به نکات یاد شده نشان می‌دهد که آن بزرگوار بر محورهای مهمی انگشت گذاشته است. اینها مسائل عمده‌ای است که در تحلیل جامع و ارزیابی درست عاشورا نمی‌تواند نادیده گرفته شود. در سنجش کلام علامه با آنچه محقق ثانی در پاسخ آورده است باید توجه نمود که علامه با این اعتقاد که امام(ع) کاملا به سرنوشت خود و یارانش آگاهی دارد و در عین حال جهاد را برمی‌گزیند نشان می‌دهد که صلح در هیچ شرایطی واجب نیست چه توان کافی باشد و چه نباشد، چرا که در صورت ضعف، حداکثر این است که به کشته شدن مسلمانان می‌انجامد که همان شهادت است و حضرت (ع) این را پذیرفت و لذا دلیلی بر لزوم پذیرش صلح در چنین شرایطی وجود ندارد.

ملاحظه می‌شود که آگاهی امام(ع) به سرنوشتی که خود و اصحابش خواهند داشت، باعث می‌شود حرکت حضرت(ع) در نگاه علامه حلی دلیلی بر اختیاری بودن مهادنه گرفته شود و نه لزوم آن. پاسخ مرحوم محقق در خصوص استشهاد به فعل امام(ع) به دو نکته اساسی باز می‌گردد: احراز این امر که صلح نیز دارای مصلحت بود، ممکن نیست و شاید هیچ مصلحتی در بر نداشته است و آگاهی امام (ع) به شهادت خود و یاران، مانع لزوم جهاد در شرایطی خاص نیست.

در کلام محقق هم از نظر فقهی و هم از بعد تاریخی و اجتماعی جای بسی تامل است و آن نکته اینکه امام (ع) راهی برای بازگشت از این حرکت نداشت، چرا که ممکن بود به سرانجامی بس فجیع‌تر دچار شود. به عبارت دیگر طبق این تحلیل، امام(ع) اگر پیشتر نیز امکان صلح را داشت، اما با توجه به شرایطی که در کوفه پیدا کرده بود، راهی جز این نداشت و حداقل از آن زمان به بعد، مهادنه موضوعا منتفی بود و او نیز برای نجات از شرایطی سخت‌تر چاره‌ای جز آنچه اتفاق افتاد نداشت و ناخواسته باید به آن تن می‌داد. 

منابع:

چهل حدیث، صحیفه نور و ensani.ir

انتهای پیام
captcha