امروز چهلمین سالروز فاجعه هفتم تیر و به شهادت رسیدن آیتالله دکتر بهشتی و 72 تن از مسئولان کشور در سال 1360 است؛ فاجعهای که منافقین با هدف ساقط کردن نظام به انجام رساندند اما چهل سال پس از این فاجعه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی همچنان پابرجاست و این منافقین هستند که در گوشه و کنار جهان آواره شدهاند.
ایکنا به همین مناسبت گفتوگویی با سیدجلال ساداتیان، از بازماندگان آن حادثه و معاون وقت رئیس سازمان بهزیستی و کاردار پیشین جمهوری اسلامی ایران در انگلیس، انجام داده که متن آن به شرح ذیل است:
ایکنا ـ قبل از اینکه به فاجعه 7 تیر و آنچه در آن جلسه اتفاق افتاد بپردازیم. تحلیل خود را درباره شرایطی که به آن فاجعه منجر شد، بفرمایید؟
ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیسجمهور کشور در آن زمان در ارتباط با مسئله جنگ بر این اعتقاد بود که زمین بدهیم و زمان بخریم و چندان موافق تقابل با صدام نبود. گروههای مردمی مانند سپاه، گروههای شهید چمران و سایر گروهها که برای مقاومت شکل گرفته بودند در کنار ارتش موافق این رویکرد بنی صدر نبودند. ارتش هم کاملاً به هم ریخته نشده بود و علی رغم تصفیه تعداد زیادی از افسران عالیرتبه، اما انسجام ارتش حفظ شده بود و آنها با توان خوبی در مقابل صدام مقاومت میکردند.
از طرف دیگر بنیصدر بر این تصور بود که به واسطه رئیسجمهور بودن همه گونه اختیارات را دارد. در این میان همه کسانی که با امام (ره) همراه بودند از جمله حزب جمهوری اسلامی و شهید بهشتی به عنوان دبیرکل حزب و رئیس قوه قضائیه، اختلاف نظراتی با بنی صدر داشتند و هر چقدر هم تلاش کردند این اختلافات را حل و فصل کنند تقریبا به جایی نرسیدند. در این رابطه یک خاطره بیان میکنم که من در خدمت مرحوم مهدوی کنی و شهید فیاضبخش، با هلی کوپتر به پایگاه هوایی دزفول رفتیم که بنی صدر در آنجا به عنوان فرمانده کل قوا برای مدیریت جنگ حضور داشت تا با او گفتوگو کنیم. وقتی به آنجا رسیدیم بنی صدر متکبرانه هیئت سه نفره ما را مدتی پشت در نگه داشت و سپس فقط به مرحوم مهدوی کنی اجاه ورود داد و حتی شهید فیاضبخش را که وزیر بود، به داخل اتاق راه نداد. وقتی هم مرحوم مهدوی کنی بیرون آمد خیلی برافروخته بود و میگفت بنی صدر اصلاً سخنان ما را نمیپذیرد.
مجموعه این مخالفتهای بنی صدر با نیروهای انقلاب با وجود دیدارها و گفتوگوهای مختلف، وضعیت را به سمت استیضاح و عدم کفایت بنی صدر توسط مجلس برد و در نهایت در 31 خرداد 1360 مجلس بنی صدر را از سمت ریاست جمهوری برکنار کرد و امام(ره) هم بلافاصله این اقدام را تأیید کردند و ایشان عزل شد. از فردای آن روز منافقین در حمایت از بنی صدر به خیابانها ریختند و درگیریهای خیابانی رخ داد و تعدادی کشته و زخمی شدند و در ادامه در 6 تیرماه رهبر انقلاب که در مسجد ابوذر تهران سخنرانی داشتند با انفجار یک ضبط صوت مجروح شدند.
ایکنا ـ اکنون به روز 7 تیر رسیدیم و شما از حاضران در آن جلسه بودید. موضوع و دلایل تشکیل این جلسه چه بود؟
ـ طبق روال معمول جلساتی که در حزب برگزار میشد این جلسه هم برای هماهنگی قوای مختلف بود و لذا مسئولانی از دولت، قوه قضائیه و مجلس و تعدادی از مسئولان داخل حزب در این جلسه شرکت داشتند. در این جلسات هماهنگی بحثهای اختلافی مطرح و راه حلها ارائه میشد تا هماهنگی لازم بین قوا ایجاد شود. از جمله موضوعاتی که چند جلسه درباره آن صحبت شده بود موضوع بازرگانی بود و جلسه قبل از آن هم اختلافات مرحوم کاظمپور اردبیلی، وزیر وقت بازرگانی، با مجموعه بازار به نمایندگی مرحوم عسکراولادی در موضوع تجارت خارجی مطرح شده بود که قرار بود در این جلسه گفتوگو شود اما وقتی جلسه شروع شد شهید بهشتی، به دلیل ضابطهمند بودن، از جمع حاضر برای تغییر دستور جلسه به مسئله ریاست جمهوری نظرخواهی کرد و در تشریح دلایل این تصمیم به اتفاقات اخیر و انفجار مسجد ابوذر و مجروحیت آیتالله خامنهای اشاره کرد. پس از آن اعضای حاضر با اکثریت قاطع با تغییر دستور جلسه موافقت کردند. شهید بهشتی در ادامه به تشریح اتفاقات اخیر کشور پرداخت و بیان کرد، نظر امام(ره) بر این نیست از روحانیون کسی رئیسجمهور شود و از بین غیر روحانیون نیز شهید رجایی که آن زمان نخستوزیر بودند، به لحاظ سابقه کاری، اخلاقی و انقلابی گزینه مناسبی برای ریاست جمهوری است و ایشان در حال توضیح دادن این مسئله بود که انفجار اتفاق افتاد.
ایکنا ـ شما در آن زمان چه مسئولیتی برعهده داشتید و از لحظه انفجار چه مسئلهای در خاطرتان مانده است؟
ـ من آن زمان در سازمان بهزیستی و از مدیران بخش اجتماعی بودم و وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی شهید فیاضبخش بود که من با ایشان به همراه آقای سید محمدباقر لواسانی، نماینده مجلس، بودم و قبل از آغاز جلسه از حیاط حزب در موضوعی گفتوگو میکردیم و سه نفری با هم وارد جلسه شدیم؛ من بین این دو بزرگوار بودم که سمت راست من شهید فیاضبخش و سمت چپ من شهید سید محمدباقر لواسانی قرار داشتند. موقعیت ما هم در جلسه اگر از پشت سر بیان کنم رو به روی ما تریبون قرار داشت و جای نشستن ما هم ردیف سوم سمت راست به سمت پنجره رو به حیاط حزب بود که این انفجار رخ داد. برادر شهید سید محمدباقر لواسانی نیز که آقای دکتر سیدجعفر لواسانی، معاون توانبخشی سازمان بهزیستی، بود در این جلسه حضور داشت و از بازماندگان این حادثه است.
وقتی هم انفجار اتفاق افتاد آن لحظه چیزی نفهمیدم اما ناخودآگاه دست من بالای سرم آمده بود که سر و صورتم را بپوشاند و من به حالت جنینی (چمباتمه شده) قرار گرفته بودم و یک دسته صندلی حافظ و حایل سر من شده بود و من حدود سه ساعت زیر آوار بودم و به طور مرتب به دلیل آوار خاک دچار تنگی نفس میشدم. در کنار اینها، هر دو گوش من پاره شد، دنده من شکست و صورتم کاملاً سوخت. در این سه ساعت البته چند بار به هوش آمدم و از هوش رفتم و پس از سه ساعت که من را از آوار خارج کردند به بیمارستان طرفه منتقل شدم. زمانی که به هوش آمدم تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده و سراغ شهید بهشتی را گرفتم که به من گفتند ایشان سالم است و دوباره که از هوش رفتم و به هوش آمدم چند ساعت بعد فهمیدم ایشان هم به شهادت رسیده است.
ایکنا ـ شما از کسانی هستید که آشنایی خوبی با شهید بهشتی دارید. با توجه به این شناخت بارزترین ویژگی شخصیتی شهید بهشتی را که بر سایر عرصههای زندگی ایشان تأثیر اساسی گذاشته بود، چه میدانید؟
ایشان به معنای واقعی خداباور بود؛ یعنی به آنچه میگفت اعتقاد داشت و آن را پیاده میکرد. تبلور اندیشههای شهید بهشتی را میتوان در مقدمه قانون اساسی، که به قلم ایشان است، و بند بند اصول قانون اساسی مشاهده کرد. با وجود آنکه مرحوم منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود اما در عمل این شهید بهشتی بود که جلسات را اداره میکرد و اگر به برخی از صورت مذاکرات آن مجلس گوش کنید کاملاً این اعتقاد قوی و خداباوری شهید بهشتی را در حفظ منافع مردم، تقویت جایگاه مردم، حقوق اساسی ملت در قانون اساسی متوجه میشوید.
شیوه رفتاری ایشان هم همین را نشان میدهد؛ ایشان با مردم به درستی و با صداقت رفتار میکرد و نظم و انضباط خاصی داشت و با وجود اینکه مسئولیت اصلی انقلاب در آن مقطع زمانی بر عهده ایشان است؛ رئیس قوه قضائیه، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و ... است، اما در عین حال به خانواده خود نیز رسیدگی میکند و برای آنها وقت مشخصی میگذارد و ملاقاتها و دیدارها نیز براساس نظم مشخصی انجام میشود. شهید بهشتی دروغ نمیگفت و اعتقادش به مردم، واقعی بود و با وجود جایگاهی که داشت با سران گروهها و طیفهای مختلف فکری مانند بابک زهرائی، فرخ نگهدار و کیانوری مناظره و گفتوگو میکرد. این مسائل هم شیوههای مدیریتی ایشان و بالاتر از آن شخصیت اخلاقی، اعتقادی و خداباوری شهید بهشتی را نشان میدهد.
ایشان همانطور که در سخنانشان وجود دارد، معتقد بود که مدیران جامعه اسلامی نباید از مردم فاصله بگیرند. در واقع ایشان یک انسان همهجانبهنگر و دوراندیش است و در همان مدت کوتاه حیات پس از انقلاب هم به فکر کادرسازی، تربیت نیرو، اداره امور به بهترین شکل خود است و در عین حال همه اینها او را از مردمی بودن و ارتباط نزدیک با مردم داشتن دور نمیکند. شاید عدهای بگویند به خاطر مسائل و تهدیدات امنیتی مسئولان از مردم جدا شدهاند اما به عقیده من شیوه و نگاه در این باره مهم است و به همین دلیل امروز میبینیم چقدر فاصله بین مردم و حاکمیت و مسئولان کشور ایجاد شده که نمونه بارز آن همین انتخابات اخیر است که عدهای شرکت نمیکنند و عدهای هم آرای باطلهای بیشتر از همیشه میدهند تا این پیام را به مسئولان بدهند که از وضعیت موجود ناراضی هستند. در حالی که آن دوره علیرغم همه تخریبها و سمپاشیهای منافقین علیه شهید بهشتی و ترور شخصیت ایشان با ادعاهایی مانند سرمایهدار، آمریکایی و انحصارطلب، اما شهید بهشتی با آرامش، طمأنینه و مهربانی به روشنگری و تبیین ابعاد مشکلات میپردازد و هم مسئولان در ردههای مختلف را نسبت به شرایط کشور توجیه میکند و هم تلاش میکند انقلاب و نظام را حفظ کند.
به جرئت باید گفت امروز کمتر چنین شخصیت همهجانبهنگری داریم و میتوان گفت نداریم و حتی آن زمان پس از شهادت ایشان که مردم شعار میدادند «دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه» ما نه یک شهید بهشتی بلکه نصف شهید بهشتی هم نداشتیم.
ایکنا ـ به اعتقاد شما چه عواملی در شکلگیری شخصیت همهجانبهنگر شهید بهشتی نقش داشت؟
من ریشه این مسئله را همانطور که گفتم خداباوری ایشان میدانم. در عین حال ایشان فرد بسیار مستعدی بود و زمانی که به آلمان رفت مقداری زبان انگلیسی در کنار عربی بلد بود و در آنجا هم شروع به آموختن زبان آلمانی کرد و برخی بیان میکنند که پس از گذشت حدود شش، هفت ماه از آموزش زبان آلمانی کتابهای فلاسفه غربی را به زبان آلمانی میخواند و درباره آن بحث میکرد. نکته دیگر اینکه شهد بهشتی از یک خانواده اصیل بود که اعتقادات و باورهای دینی در این خانواده ریشهدار بود و تنها یک لقلقه زبان و یا براساس منافع زودگذر و مقطعی نبود. لذا ایشان هم یک فرد ریشهدار و هم به لحاظ شخصی فرد بسیار مستعدی است که آموزههای دینی را از حوزه علمیه به خوبی دریافت کرده و هم از محیط اجتماعی آن روز متوجه تحولات فکری جدید میشود و وقتی وارد موضوع تدوین کتابهای درسی میشود مطالعات عمیقی را در این رابطه انجام میدهد و وقتی هم به آلمان میرود با غرب و مکاتب فکری غربی به خوبی آشنا میشود. در این میان طیف وسیعی از نیروهای انقلابی هم با ایشان مرتبط میشوند و زمانی هم که به ایران برمیگردد جلسات مداومی را با طیفهای مختلف دانشجویی، اساتید دانشگاهها و مبارزان انقلابی برگزار میکنند که نمونه بارز آن جلسات عصر سهشنبههای ایشان است. بسیاری از شخصیتهای نقشآفرین در انقلاب نیز در همین جلسات شناسایی میشوند و به نوعی از بین این جوانان استعدادیابی میشود و کادرسازی انجام میگیرد و افرادی مانند شهید قندی، شهید موسی کلانتری و ... از درون این جلسات شناخته شدند.
همه اینها بر شکلگیری یک نوع همهجانبه نگری و جامعیت در شخصیت شهید بهشتی تأثیرگذار بود و از ایشان شخصیتی ساخت که نگرش، بینش، آیندهنگری و اعتقاد به همکاری و استفاده از ظرفیت همه نیروها و استعدادها داشت که در کمتر شخصیتی میتوان همه این ویژگیها را پیدا کرد.
نمونه این آیندهنگری و بینش والای ایشان را میتوان در جلسات تدوین قانون اساسی مشاهده کرد در یکی از این جلسات مرحوم آیتالله مشکینی در دفاع از شکنجه در حد سیلی زدن برای گرفتن اعتراف از متهمان صحبت میکند اما شهید بهشتی با این مسئله مخالفت میکند و بیان میدارد اگر باب این امر، حتی در حد یک سیلی زدن، باز شود در آینده معلوم نیست کار به کجاها برسد. به عبارتی شهید بهشتی در مقابل شخصیتی مانند مرحوم مشکینی از بیان سخن و نظر درست ابا نمیکند و بدون تظاهر، ریاکاری و دروغگویی نظر خود را میگوید و تفکرات درست اسلامی را بیان کرده و بر آن پافشاری میکند. در حالی که امروز کمتر شاهد چنین صراحت و شفافیتی از سوی مسئولان هستیم که باعث دینگریزی در بسیاری از جوانان ما شده است. اخیراً گزارشی را مطالعه میکردم که در قالب یک پژوهش از حدود 50هزار نفر درخصوص نماز خواندن سؤال کرده بودند که حدود 70 درصد گفته بودند نماز نمیخوانند و این آمار وحشتناکی است که باید مسئولان دلیل آن را در رفتار خود جستوجو کنند؛ «الناس علی دین ملوکهم» اگر مدیران و مسئولان کشور مانند شهید بهشتی راستی، صداقت و عدم تظاهر و ریا را در کار خود داشته باشند میتوانند مردم را به درستی هدایت کنند و چون این اتفاق نیفتاده با چنین وضعیتی نامطلوبی مواجه هستیم و متأسفانه گفتن همین حرفها هم خط قرمز شده است.
شهید بهشتی هم الگوی فکری و هم الگوی رفتاری بود و کردار و سخنانش مطابق با اندیشهاش و همه آنها مطابق با معیارهای اصیل اسلامی بود. اگر این الگوها در جامعه وجود داشته باشند جامعه به سمت صلاح و رستگاری حرکت میکند و اگر این الگوها نباشند همین وضعیتی رخ میدهد که الان شاهدش هستیم و نارضایتی بیشتر مردم از همین عدم تطابق رفتار و گفتار مسئولان است.
ایکنا ـ به عنوان سؤال پایانی خاطرهای از شهید بهشتی بیان بفرمایید.
یک روز ما در حزب جمهوری اسلامی منتظر بودیم که وارد اتاق شهید بهشتی شویم و با ایشان صحبت کنیم. قبل از ما یک جوان سید طلبهای پیش ایشان بود و وقتی از جلسه بیرون آمد برافروخته بود. از او جریان را پرسیدیم آن جوان گفت ایشان نگذاشت سخنان من به پایان برسد دلیل آن را پرسیدیم که گفت شهید بهشتی گفت شما بیشتر از ده دقیقه برای جلسه وقت نداشتید و افراد دیگری پشت در منتظر هستند و دوباره بروید وقت بگیرید تا بقیه سخنان خود را بیان کنید چون اگر این وقت رعایت نشود وقت سایر افراد در نوبت به هم میریزد. امروز واقعاً چنین نظم و دقتی در بین مسئولان کمتر دیده میشود.
یکی از ایراداتی که به ایشان میگرفتند این بود که مثلاً از ساعت 22:30 به بعد در منزل به تلفن جواب نمیدهد و این وقت را متعلق به خانواده میداند در حالی که خیلی از ما همه چیز را فدای کار میکردیم و کمتر به خانواده رسیدگی میکردیم اما ایشان یک سری اصول و چارچوب داشت و معتقد بود کار و خانواده هر یک جایگاه خود را دارد و در عین حال در کار و مسئولیت صداقت و پشتکار داشت و از یک بینش آیندهنگر و نگاه طولانیمدت برخوردار بود.
درباره پایبندی ایشان به اصول اخلاقی نیز حتماً شنیدهاید وقتی همسر بنی صدر را پس از فرار کردن بنی صدر دستگیر کردند فورا دستور داد که او را آزاد کنند زیرا بنیصدر خطا کرده و ما با او کار داریم و زن او تقصیری ندارد و وقتی دید در اجرای دستورش تعلل میکنند گفت اگر او را آزاد نکنید خودم میآیم و او را آزاد میکنم. این نشان میدهد که ایشان کاملاً بر اصول و چارچوبهای اخلاقی ایستادگی و پافشاری میکرد و معتقد به حق الناس بود در حالی که امروز برای نمونه شورای نگهبان وقتی عدهای را رد صلاحیت میکند به هیچ وجه پاسخی نمیدهد و وقتی افراد میخواهند دلایل این رد صلاحیت بیان شود باز هم پاسخی نمیدهد در حالی که این رفتارها نسبتی با الگوی رفتاری شهید بهشتی ندارد و مجموعه این رفتارهای سوء باعث دوری مردم از حاکمیت و کاهش مشارکت و افزایش آرای باطله میشود.
به اعتقاد من امروز مسئله انحراف در انقلاب جدی است. شهید بهشتی به مانند امام(ره) واقعاً به مردم اعتقاد داشت و با مردم صادقانه سخن میگفت اما امروز دیدگاههایی در حال رشد و توسعه است که اساساً میگویند مردم کارهای نیستند و اگر مشارکت مردم در انتخابات هم پایین بیاید مشروعیت نظام با مشکلی مواجه نمیشود و این همان انحراف و غلط رفتن مسیر است که باعث فاصله گرفتن مردم از حاکمیت و مسئولان کشور شده است.
گفتوگو از مهدی مخبری
انتهای پیام