سلامت مورد نظر عرفان و حکمت، در محدوده پزشکی درک نمی‌شود / تبیین نسبت سلامتی و سلام
کد خبر: 3938339
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۷

سلامت مورد نظر عرفان و حکمت، در محدوده پزشکی درک نمی‌شود / تبیین نسبت سلامتی و سلام

شهرام پازوکی در مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه اظهار کرد: سلامتی صرفاً به معنای فقدان بیماری نیست، بلکه سالم کسی است که اهل سلم و سلام و تابع احکام تکوینی و تکلیفی هستی است. بیماری که حالت عارضی است همیشه هست، لذا سلامت از منظر حکمی و عرفانی امری نیست که در محدوده پزشکی بتوان آن را درک کرد.

به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه، امروز 10 آذرماه، به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی برگزار شد. در این مراسم غلامرضا زکیانی، شهرام پازوکی، سیدمحمود یوسف‌ثانی، آذرخش مکری، حسین شیخ‌رضایی، مهدی معین‌زاده، اسماعیل علیخانی، علیرضا منجمی، سیداحمد غفاری قره‌باغ، محمدجواد اسماعیلی، مسعود زنجانی و امیرحسین خداپرست به ایراد سخن پرداختند. در ادامه صحبت‌های شهرام پازوکی، عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران را می‌خوانید؛

آنچه در این گفتار بحث می‌شود، اینکه سلامت وزین‌تر از چیزی است که امروزه پنداشته می‌شود. این پنداشت نادرست ناشی از آن است که دیرزمانی است سلامتی در محدوده تنگ علوم فهمیده و تعریف می‌شود و این نیز مولود نگرشی است که در تفکر مدرنیسم نسبت به عالم و آدم و ارتباط این دو با یکدیگر و با مبدأ عالم برای اولین‌بار پیدا شد و به تبع آن در معانی که به عمق وجود انسان ارتباط داشت، مانند حیات و ممات و سلامتی و بیماری و درمان او تحولی بنیادی رخ داد که یکی از موالید آن علم پزشکی مدرن است. تحولی که در کل تفکر بشر رخ داده، اینطور بوده و مهم‌ترین کتب که نوشته شده، معاصر هم هستند. اینکه می‌بینیم همزمان آثار مختلف در بخش‌های مختلف ارائه می‌شود، نشان می‌دهد تفکر دیگری آمده و اینطور نیست که فقط تحول در یک علم بوده باشد، بلکه تفکر جدیدی آمده است.

تقدس جسم و جان در نگاه عرفانی و حکمی

نگرش مدرن مبتنی بر غفلت، نفی و انکار مبادی است که موجب شد سلامتی معنایی بیابد که در روش پزشکی مدرن تعریف می‌شود و مصادیق تلقی خود از علمی بودن را واقعی بداند و آنچه خود تلقی به علمی بودن نکرده را خرافی بخواند. نگاه محدود در علوم جدید سلامتی را به آنچه خود تعریف می‌کند، محصور می‌کند و غافل از درک آن است که نگاهی دیگر مانند عرفانی و حکمی نیز وجود دارد که مطابق آن، جسم و جان انسان مقدس هستند و این تقدس مانع از آن است که جسم انسان را موجودی مکانیکی بدانیم یا جان او را انکار کنیم و در حد فعل و انفعالات مغزی تقلیل دهیم.

بدیهی انگاشتن چیستی انسان و تعریف در محدوده علم، در پزشکی محدودیت و قیدی می‌آورد که مانع می‌شود چشمش را به نگاه دیگر باز کند. در نگاه عرفانی، سلامتی رمز و رازی همچون خود هستی و مربوط به کل هستی است و طبیب، حکیمی است که باید از آن رمزگشایی کند و در این زمینه به دو فیلسوف متقدم و متأخر اشاره می‌کنم که مبانی و مبادی و نتایج این دو متفکر متفاوت است، اما توجهی که هردو به راز سلامتی داشته‌اند، قابل اهمیت است. اولی افلاطون است که نگاه او، نگاه حکما و عرفا تا قبل از دوره مدرن است. حدود 30 سال است که افلاطون را درس می‌دهم و در آثار او سعی می‌کنم بگردم و ببینم اگر الآن زنده بود، در مورد عالم ما چه می‌گفت.

نگاه افلاطون به پزشکی

افلاطون از زبان سقراط می‌گوید فن سخنوری مانند پزشکی است، چراکه در هر دو، طبیعت واحدی را باید بشناسیم. در فن پزشکی، طبیعت بدن و در فن سخنوری نیز باید طبیعت روح را بشناسیم. البته متذکر می‌شود که اگر اهل معرفت باشیم، در طبابت به صرف دستور پرهیز برای رسیدن به قوای جسمانی و در فن خطابه به صرف استفاده از بیان برای اقناع دیگران اکتفا نکنیم. وی پزشکی را هنر می‌داند و برای اطبا، فوزیست را استفاده می‌کند و می‌دانیم که فوزیست معنای خاصی دارد و از برخی جهات، مسابقه با کل هستی است. افلاطون می‌گوید اگر بخواهیم اهل معرفت باشیم، باید به سراغ حقیقت جسم و انسان برویم.

سپس می‌گوید آیا گمان می‌کنی بتوان طبیعت روح را به خوشایندی شناخت، بی‌آنکه طبیعت کل را شناخت؟ در پاسخ به افلاطون گفته شد، حتی بدن را بدون شناخت آن نمی‌توانیم بشناسیم. در رساله جمهوری آمده است که انسان، روح و مدینه باهم ارتباط دارند. اما مراد از کل چیست؟ افلاطون می‌گوید کل چیزی بیش از مجموعه اجزائش است و به تدریج گفتند کل یعنی عالم.

گادامر و سلامتی

نفر دوم که فیلسوف معاصر است، گادامر است. وی می‌گوید سلامتی رمز و رازی است که بر ما پوشیده است و همانطور که حقیقت نزد یونانیان کشف پوشیدگی هستی است، سلامتی نیز باید از پرده برون آید و کشف شود. نکته جالب اینکه وی در کتاب خود چند بار به افلاطون ارجاع می‌دهد. او دانش پزشکی مدرن را در نظر دارد و به جای نگاه تحلیلی ناظر به علوم با نگاه هرمنوتیکی و پدیدارشناسانه بحث می‌کند. وی علم طب را نه صرفا علم سلامتی بلکه هنری با جایگاه هرمنوتیکی می‌داند و می‌گوید چطور تحول فهم انسان از خود در این دوره تحت تاثیر جهان‌بینی علمی ساخته شده است.

مراد افلاطون از کل، عالم وجود و تمامیت آن است؛ یعنی عالم آفاقی و انفسی که مقدس است. سلامت، کل و تقدس همیشه هستند و به اقتضای این نگرش، آدم از عالم جدا نیست و از جهتی عالم صغیر را داریم که انسان است و بعد عالم کبیر را داریم که عالم بیرون او است و به هر صورت عالم، عالم انسانی است و آدم اهل عالم است. در این بینش، جایی برای جدایی عالم از آدم وجود ندارد. در فلسفه مدرن، دکارت آدم را به عنوان سوژه و عالم به عنوان ابژه تلقی می‌کند و هدف انسان از شناسایی ابژه نیز تسلط بر آن است.

کمال در نگرش عرفانی چیست؟

در نگرش عرفانی، معرفت و شناخت نفس از شناخت عالمِ خارج جدا نیست و کمال آن است که این معرفت به معرفت حق منجر شود و در این نگاه، احکام تکلیفی مطابق احکام تکوینی است و لذا علم به دانستن حق، عمل به حق است. این همان بینش انسان‌جهانی است. یعنی همان است که می‌گوید «جهان انسان شد و انسان جهانی، از این پاکیزه‌تر نبود بیانی». نگرشی که در اندیشه مدرن است، به آن نگرش انسان‌مدارانه می‌گویند و همین نگرش در پزشکی مدرن نیز مطرح است. نگرش عرفانی به سلامت مبتنی بر بینش انسان‌جهانی است و آدم را از عالم جدا نمی‌کند.

بخش عمده تلاش متفکران بزرگ معاصر عبور از طرح دوگانه انگاشتن عالم و آدم تحت عنوان سوژه و ابژه است که در آثار فلاسفه و متفکران دینی می‌بینیم که مسئله ساده‌ای نیست. نگرش عرفانی به سلامت، بیماری، زندگی، مرگ، دارو و درمان مبتنی بر بینش انسان‌جهانی است که در تاریخ ادیان نیز این عنوان رایج بوده است. عالمان ادیان الهی متوجه این نظام بوده و بر آن بودند که اصول تکلیفی انسانی مطابق با احکام تکوینی عالم است.

عالم اعم از صغیر و کبیر، موزون و متعادل است و مطابق تعریف مرسوم عدل، هر چیز در جای خود است و این تعادل باید بین این دو عالم محفوظ باشد تا عالم و آدم بقا داشته باشند، قدما نیز قائل بودند که باید در سلامت بدن نیز بین طبایع چهارگانه تعادل برقرار کنند. این موضوع سابقه دارد و یونانیان باستان نیز به این مسئله اشاره کرده‌اند. ایرانیان باستان نیز آن را راستی خوانده‌اند که راستی به معنای اولیه و دقیق آن اعم از چیزی است که به آن راستی می‌گوییم که شامل حق، عدالت، نظم، قانون و سلامت نیز می‌شود. لذا راستی نیز متضمن معنای سلامت است.

راستی فقط این نیست که بگوییم این قضیه راست و صادق است و در صرف احکام اخلاقی هم نیست که می‌گوییم فلانی راستگو است و راستی در کل هستی حاکم است و اگر آسیبی بر راستی حاکم در عالم و نظام تکلیفی از جانب آدمیان پدید آورده شود، نظام تکوینی نیز مطابق آن آسیب می‌بیند و اگر راستی در نظام تکوینی آسیب ببیند، راستی در نظام تکلیفی نیز آسیب می‌بیند و مراد از نظام تکوینی و تکلیفی نیز انسان و عالم خارج است. راستی و سلامتی هم‌بسته یکدیگر هستند و ناراستی موجب ناسلامتی می‌شود. لذا مسئله بیماری از یک مسئله جسمانی بیرون می‌آید و در این نگرش، بیماری بسیار وسیع است. مولانا این آسیب رساندن به این نظام را بی‌ادبی نسبت به حق و نظام هستی می‌داند و ادب نیز به معنای اولیه و راستی‌اش از واژگانی است که به دلیل فراموش شدن معنای جامعش اکنون دلالتی عرفی یافته است. مولانا گوید «از خدا جوییم توفیق ادب».

در ادامه مولانا نشان می‌دهد این بی‌ادبی از آدمیان چطور در کل نظام عالم اثر می‌کند و می‌گوید «هر چه بر تو آید از ظلمات و غم، آن ز بی‌باکی و گستاخیست هم»، مولانا تأثیر سوء این گستاخی و بی‌ادبی را نه فقط در میان آدمیان، بلکه در طبیعت می‌بیند و می‌گوید اگر زکات داده نشود که به معنای عام آن است، ابر هم نمی‌بارد. اگر زنا هم که امری خلاف راستی است، رایج شود، ناسلامتی شیوع پیدا می‌کند و وبا شایع می‌شود. این نگاه آنتولوژیک و کل‌نگر حاکم نیست و باید اشاره کنم که در چند قرن اخیر مسئله اخلاق و طبیعت و تأثیر یکی بر دیگری در میان متفکران مورد توجه بوده است.

نادرستی و ناسلامتی وبا، مطابق با نادرستی زنا است که هر دو از مصادیق ظلم هستند که آسیبی به نظام عالم می‌زنند. در همه حال، رعایت ادب به معنای دقیق که همان حفظ نظام هستی و سلامت نگه داشتن و عدم تعرض به آن است، شرط راستی و بقای آدم است. بدین قرار، سلامتی از شئون راستی است و مربوط به کل هستی می‌شود و بیماری و ناسلامتی در طبیعت مولود عدم پاسداری و رخنه در آن است و کار پزشک نیز مراقبت و خدمت و پرستاری از بیمار برای بازگشت او به سلامتی است، نه صرفاً تشخیص بیماری او برای درمان.

سلامتی حقیقی حاصل نمی‌شود، مگر با توجه به تقدس آنکه پرستش را می‌طلبد و واژه پرستاری با پرستش هم‌ریشه است. پرستاری نوعی پرستش است و سلامت نیز هم ریشه با سلام است که سلام از اسماء الهی است و اسلام از آن مشتق شده است و سالم حقیقی آن است که اهل سلام باشد و حقیقت آن در وجودش متحقق شده باشد، سلامت به معنای جامعش از سلام حق نثار عالم و اهل آن و از اهلش شامل دیگران می‌شود. سلام حق است که سلامتی می‌آورد و اهل سلام کسانی هستند که می‌دانند همانطور که آدم قدسی است، عالم نیز چنین است و تقدس انسان صفت روح او نیست، بلکه جسم او را نیز شامل می‌شود، همانطور که افلاطون اشاره کرد که جسم انسان را هم نمی‌توانیم بشناسیم. تقدس جسم چیز ساده‌ای نیست.

مطابق نگرش انسان‌جهانی، حتی اجزای بدن انسان نیز با اجزای عالم خارج مطابق است و برخلاف این نگرش و با سلطه نگرش مکانیکی بر جهان، از جسم انسانی نیز به تعبیر دکارت تلقی به ماشینی بی‌جان شد که همچون ابژه‌ای شناخته می‌شود. نگرش مکانیکی به انسان و عالم منجر به حذف واسطه میان جسم و روح نیز شده است و تلقی حکمی از انسان به عنوان موجودی مرکب از سه جزء جسمانی، نفسانی و روحانی است که ارتباط دارند و با حذف جزء انسانی که واسطه بین جسم و روح بود، تنزل یافت که مشتمل بر دو جزء جسمانی و روحانی است.

امروزه مراد از عالم، مکانی با مختصات فیزیکی در مقابل انسان است و اساساً با تقلی مدرن از عالم و آدم، امکان ارتباط حقیقی میان انسان و عالم منتفی است و وقتی منتفی باشد، سلامتی دیگر جهتی پیدا نمی‌کند که فهمیده شود. حال آنکه سلام یعنی انس و مهر ورزیدن به عالم و آدم مانع از تعرض به عالم خواهد شد. این سلطه‌جویی یا بی‌ادبی فراورده نگاه خودبنیاداندیش است که با عالم و آدم می‌ستیزد و مخرب سلامت و بقای آن است.

سلامتی حالتی همراه با سلام است

سلامتی صرفاً به معنای فقدان بیماری نیست، بلکه حالتی است که در سلام باشیم، همانطور که از منظر عرفانی صلح حقیقی به معنای ترک مخاصمه و جنگ نیست. کسی که از این منظر سالم است، حتی اگر به صورت عارضی بیمار شود، باز هم سالم است، چون حقیقت سلامتی در او جاری شده است و بالعکس، اگر ظاهراً سالم باشد، باطناً مریض است. سلامتی پیدا و پنهان می‌شود و سالم کسی است که اهل سلم و سلام و تابع احکام تکوینی و تکلیفی هستی است. بیماری که حالت عارضی است همیشه هست، لذا سلامت از منظر حکمی و عرفانی امری نیست که در محدوده پزشکی بتوان آن را درک کرد.

انتهای پیام
captcha