حجتالاسلام والمسلمین داود فیرحی، استادتمام دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی چند روز قبل بر اثر کرونا جان به جانآفرین تسلیم کرد. یکی از دغدغههای او استنباط مسائل عصر مدرن بر مبنای نصوص دینی بود؛ جدا از مسیری که وی در استنتاجات علمی پیمود و نوآوریهایی که در این زمینه داشت، دغدغه قدم گذاشتن در این راه و پیمودن این مسیر موضوعی دیگر بود.
خبرگزاری ایکنا، با حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و استاد اندیشه و علوم سیاسی، درباره بررسی گفتمان حجتالاسلام فیرحی گفتوگویی داشته است که مشروح آن در ادامه از نظر میگذرد؛
ایکنا ـ درباره مختصات و ویژگیهای فکری آقای دکتر فیرحی توضیح بدهید. دغدغه ایشان این بود که چگونه میان سنت گذشته با نیازهای مدرن پل بزند. آیا در این کار موفق بود؟
اجازه دهید چهار نکته کوتاه را بیان کنم و بعد پاسخ سؤالتان را بدهم. نکته اول اینکه جناب دکتر فیرحی کیست؟ ایشان اهل زنجان بود که از کودکی والدینش را از دست میدهد و طعم محرومیت را چشیده بود. جوانیاش با انقلاب اسلامی آغاز شد. نسل اول انقلاب بود و با شور انقلابی، با امام راحل و با دفاع مقدس وارد عرصه جامعه شد. در اوایل انقلاب با هدایت الهی وارد حوزه علمیه زنجان شد و بعدها همزمان دروس دانشگاهی را هم خواند. در دهه 70 وارد مقطع دکتری در دانشگاه تهران شد.
رساله دکتری و تحقیقاتشان در ابتدا بیشتر رویکرد فلسفه سیاسی دارد و تمرکز روی مباحث نظری است. تسلط ایشان به زبان انگلیسی و مطالعه منابع فلسفه سیاسی متفکران غربی سبب تقویت رویکردشان شد تا اینکه در دهه 80 دغدغههای ایشان قدری متحول شد. سالهای متمادی استاد فیرحی را میشناختم. او فردی متین، آرام و بااخلاق در حیات بود و همین امر سبب گمنامی بعد از وفاتش هم شد؛ او اصولاً جناحی و سیاستزده نبود. فردی پرتلاش در عرصه علمی بود؛ کمتر اثری در نسل نواندیش متفکران عرب و یا آثار فلسفه غرب بود که نخوانده باشد.
فیرحی به مباحث عملی و پاسخگویی به نیازهای جاری جامعه اسلامی علاقهمند و دغدغهمند بود. وقتی مطالعات ایشان به متون سیاسی و فکری متفکران معاصر عرب بیشتر شد، دریافت که چالش روشنفکری دنیای عرب میان سنت به معنای اعم با مدرنیته نیست، بلکه نزاع فقه با مدرنیته است. از اینجا جناب فیرحی متوجه این مهم میشود که دانش اصلی مسلمین فقه و «فقه سیاسی» است. به همین دلیل بر مطالعه روی منابع فقهی تمرکز میکنند. برای ایشان فلسفه سیاسی و فقه سیاسی دانشهای تجملاتی نبود که گرایش به آنها از روی حس زیباییشناختی و صرف کنجکاوی باشد. او دنبال گمشدهای میگشت تا جهتگیریهای ذهنی خود را با آن سامان بدهد.
نکته دوم اینکه وی مشغله دوگانه در حوزه و در دانشگاه تهران و مواجهه با دو نوع پرسش متفاوت در شرایط سیاسی دو دهه اخیر، فیرحی را به سمت پروژه آشتیجویانه و صلحآمیزی میان سنت فقهی و دنیای مدرن کشاند و تا آخر عمر با همان دغدغه از دنیا رفت.
نکته سوم اینکه روحیه مرحوم فیرحی آزادمنشانه و فراتر از جناحبندیها و قالبهای کلیشهای و حزبی بود. اولین بار وقتی در دهه 80 (از سوی یک گروه سیاسی) نام ایشان را ذیل یک اطلاعیه سیاسی زده بودند، ناراحت بود و در گفتوگویی که با هم داشتیم، توصیهام به عنوان شاگرد به ایشان این بود که وارد جناحبندیها و دستهبندیهای سیاسی نشوند، چون ظرفیت علمی ایشان فراتر از آن بود که برای یک جریان و گروه سیاسی هزینه شود، اما متأسفانه ایشان را رها نکردند و بالاخره گرفتار شد و امروز در غم فراق او یک جناح بیتابانه سنگ تمام گذاشته و یک جناح بیرحمانه دست به کار شده تا شخصیت علمی او را زیر سؤال ببرد.
نکته چهارم اینکه دیرزمانی است که رویکرد صفر و صد به طرزی ناجوانمردانه سرمایههای علمی و معنوی و انسانی انقلاب اسلامی را هدف قرار داده است. افراط و تفریطها چه جوانانی را به دام اپوزیسیون روانه و چه بزرگانی را زمینگیر کرد و چه متخصصانی را فراری داد و چه نالایقان فرصتطلبی را به ناروا به صدر نشاند. فیرحی و هر کسی مانند او نه صد بود و نه صفر! ظرفیتهایی داشت که در راستای پیشبرد اهداف اسلام و انقلاب اسلامی میشد از آن بهره گرفت و البته همانند هر کس دیگر کاستیهایی نیز داشت که میتوانست تبدیل به راستی، سازگاری، سفتگی و پختگی شود، اما دریغا و دردا از فقدانها.
در خصوص سؤال شما، من نکات فوق را مقدمه قرار میدهم تا بیان کنم که پروژه فیرحی در گرانیگاه حل معماهای پارادوکسیکال اردو زده بود و با مجموعهای از چیستیها، چراها و چگونگیهای بیپاسخ کلنجار میرفت. او از یک سو معتقد بود که اسلام زیباترین دینِ کرامت، آزادی، عدالت، صلح و توسعه است و از سوی دیگر واقعیتهای مسلمانان و جهان اسلام را در خلاف آن میدید. برای او این سؤال جدی وجود داشت که چرا خلافت به استبداد اموی و چرا مشروطه ایرانی به استبداد رضاشاهی رسید؟
برای او این دغدغه جدی وجود داشت که چرا در عصر مواجهه سنت اسلامی با مدرنیته غربی، اردوگاه اسلامیان با توقف و تسلف و تحجر مواجه شد؟ ایشان برای حل این معماها به سراغ بازخوانی تراث فقهی رفت و سالها درگیر فهم عوامل و دلایل آنها بود. او در مقابل جامعه اسلامی و انقلاب اسلامی احساس دِین میکرد؛ لذا با تبدیل پرسشهای تاریخی و سادهسازی آنها به واقعیتهای جاری، درصدد حل تعارضهای جامعه اسلامی برآمد؟
ایکنا ـ برخی مطرح میکنند که ایشان این دغدغه را داشت، ولی تطبیقات درستی را برقرار نکرد. چقدر این دیدگاه درست است؟
فیرحی حقیقتاً دغدغه دین داشت و اگر نداشت به فقه سیاسی نمیپرداخت؛ او با ارادتی که به امام راحل و اندیشه او و با استنادی که به بیانات مقام معظم رهبری داشت که انقلاب اسلامی پنج مرحله و پنج هدف دارد (انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی) معتقد بود که انقلاب اسلامی نظامسازی را خوب انجام داد. پذیرش ساختارهای مدرن مانند قانون اساسی، مردمسالاری دینی و جمهوریت، تفکیک قوا، پارلمان، حزب، حقوق ملت، کرامت و مشارکت اینها به درستی فهم شده و توسط مجتهدان بزرگ نسل اول خبرگان قانون اساسی از سطح نظری و فقهی به قانون و حقوق تبدیل شدهاند، اما مشکل اصلی جامعه اسلامی این است که به دلیل فقدان دانش فقهی برای نهادها و نظامهای موجود گرفتار سلیقههای سیاسی شده است.
فیرحی با همین دغدغه سالها به بازخوانی تراث فقیهان عصر قاجاریه و مشروطه مشغول بود تا نشان دهد فقه شیعه، رویکرد دموکراتیک دارد و تفکر مشروطهخواهان مانند مرحوم آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری و نائینی را مصداق آن معرفی کرد و در نهایت با شرح کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» نائینی کتاب در آستانه تجدد را نگاشت. دغدغه «قانون» در دوره مشروطه از موضوعاتی بود که ایشان به درستی متوجه آن شد.
زمانی که عدهای از فقها بر این باور بودند که جامعه نیاز به قانون دارد و با تمسک به ضرورت زمان و شرایط عرفی جامعه معتقد بودند که رویکردهای دینی و فقهی باید به قوانین عرفی تبدیل و حقوق شهروندی و شهریاری با زبان روز ترجمه و تبیین شود، در مقابل عدهای معتقد بودند با وجود فقه و آیات و روایات نیازی به قانونگذاری و قوه مقننه و مجلس نیست. این چالش بر اساس اندیشه امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی حل شد و قانونگذاری عرفی براساس شرع و منطق زندگی سیاسی قرار گرفت.
فیرحی با تمرکز بر این دغدغه، کتاب فقه و قانون را با عنوان «مفهوم قانون در ایران معاصر» نگاشت و زمانی که میدید در اصل 26 قانون اساسی تحزب پذیرفته شده است، ولی تجربه ناموفقی از احزاب در کشور وجود دارد و از مشروطه تا انقلاب اسلامی هم احزاب هیچ کمکی به توسعه جامعه ایرانی نکردهاند، به درستی متوجه مشکل شد و رسماً اعلام کرد که ما نظام تحزب را پذیرفتیم، اما دانش تحزب را تولید نکردهایم؛ لذا درصدد برآمد که در جایگاه یک متفکر ایدههای خودش را در خدمت حل این معضل در کشور بگذارد. به همین دلیل سالها با تحقیق و گفتوگوهایی که در حوزه داشت موفق شد که اثر ارزشمند «فقه و حکمرانی حزبی» را بنگارد.
بنابراین ملاحظه میکنید که مرحوم فیرحی خیلی به تراث فقهی اهمیت میداد، اما اهتمام او به تراث از باب احیاگری و اصالت دادن به آن نبود، توجه او به این سنت رویکرد سلفیگرایانه نداشت، بلکه دنبال آن بود تا از سنت راهی به زندگی مدرن پیدا کند، او متفکری «حجتمحور» بود نه «سنتگرا». مجموعه آثار ایشان نشان میدهد که او اصلاح دولت را مقدمه توسعه و هر نوع اصلاح دیگری میدانست و ابزار این اصلاح را هم در دانش فقه میدید. به همین پروژه فکری خویش را در قالب آثاری همانند: «نظام سیاسی و دولت در اسلام»، «تاریخ تحول دولت در اسلام»، «دین و دولت در عصر مدرن»، «فقه و سیاست در ایران معاصر؛ تحول حکومتداری و فقه حکومت اسلامی»، «فقه و حکمرانی حزبی» و «فقه و سیاست در ایران معاصر» ارائه داد.
ایکنا ـ اشاره کردید که انظار و آرا به فیرحی بعد از وفاتش متفاوت بود؛ برخی تماماً تمجید و برخی به کلی مذمت؛ چنین روحیهای چقدر به فضای آزاداندیشی علمی در حوزه آسیب میرساند؟
امیدوارم با سرمایههای فکری و انسانی، با انصاف و به دور از سیاستزدگی برخورد کنیم. نقد عالمانه و بهرهگیری از تجربههای مطالعاتی و رویکردهای مختلف بستر آزاداندیشی دینی مورد نظر مقام معظم رهبری است، اگر به اندیشه کسی نقد داریم آزادانه و متفکرانه آن را نقد کنیم. نباید صرفاً به استناد برخی کدها یا یک تعبیر و نوشته در میان دهها مقاله، کتاب، نگارش و سخنرانی، یک فرد را تخطئه کنیم؛ فیرحی مطمئناً دغدغه دین داشت.
او تلاش کرد تا راهی برای عبور از تلاقی سنت و مدرنیته بگشاید. ممکن است این تصور ایجاد شود که او دغدغه داشت تا سنت را براساس تجدد غربی، مدرن کند، ولی بنده معتقد به این نیستم؛ زیرا او سراغ فقه و متون فقهی علمای دوره قاجاریه تا مشروطه رفت. او میخواست سنت براساس نیازهای دوره مدرن بازخوانی شود.
انتهای پیام