به گزارش ایکنا؛ نشست بزرگداشت ابن سینا، امروز یکم شهریورماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه صحبتهای قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی را میخوانید؛
ابن سینا به همراه فارابی مهمترین متفکران حوزه خرد ایرانی هستند. اینکه کشورها یا متفکرانی از ابن سینا و فارابی با عنوان عقل عربی یا به نحو قوممدارانه یاد میکنند، این میتواند فهم درست ابن سینا را به محاق ببرد و سبب غفلت ما از وی شود. بوعلی از حیث تفکر، بیوطن است و این یعنی از یک جغرافیا فراتر رفته است. ما وقتی به روز ابن سینا توجه نمیکنیم و التفات نداریم که او در درجه اول فیلسوف است و چون فیلسوف است، طبیب قابل توجهی است، طبیعتاً کشورهای دیگر با نام ابن سینا به عنوان متفکری که از آن آنها است، نام میبرند. پس باید بتوانیم فهم درستی از بوعلی ارائه کنیم که این سنت را نگه داریم.
اما سوال ما از این کشورها این است که شما با ابن سینا چه نسبتی دارید؟ کسانی که ادعا میکنند ابن سینا برای آنها بوده و میگویند او طبیبالترک بود یا میگویند ابن سینا در درون سنت عربی رشد کرده است، چه پاسخی دارند؟ در دنیای امروز ما نباید ابن سینا را به روز پزشک تقلیل دهیم و این مسئله مهمی است. بنیادهای عقلی و فکری ابن سینا جامع است و شاید بزرگترین متفکر ایرانی است.
مقدمه دیگر این است که وقتی از ابن سینا با عنوان یک فیلسوف سخن میگوییم، باید ببینیم که بوعلی کجا دارد خوانده میشود. در همین یکی دو ماه قبل، سخنرانانی از کشورهای مختلف از فارابی حرف زدند و گفتند او برای ما است. اما خرد جغرافیا نمیشناسد و فارغ از اینکه ما تحت سیطره خوانش مغربزمین میراث خود را ذیل آنها میخوانیم، اما باید مستقل باشیم و این میراث را مستقل بخوانیم، همچنان که غرب دارد میراث خود را به یونانی میخواند. لذا ما باید به میراث خود ارزش دهیم و آن را بخوانیم. هر جایی که آن سنت زنده باشد، به آن سنت توجه میکنیم. در ایران است که ابن سینا و فارابی و سهروردی خوانده نمیشوند، لذا مهم است که متفکران ما این مسئله یعنی خرد ایرانی، نه از نوع نژاد، بلکه نوع خاص خرد که ابن سینا با عنوان فلسفه مشرقیه از آن یاد میکند، مورد توجه قرار دهیم.
ما یک مستشرقی به نام نالینو داریم؛ یک مقاله خوبی با نام ابن سینا و فلسفه مشرقی دارد که نکات مهمی آورده است. نکتهای که نالینو مطرح میکند این است که تفاوت ابن سینا با سنت یونانی چیست؟ یعنی ما هنوز هم ابن سینا را ذیل فلسفه مشائی میخوانیم که غلط است. مشائی یعنی باید در ذیل سنت یونانی باشد و در اینصورت دیگر مستقل نیست. پس اهمیت فارابی و ابن سینا این است که آنها را مستقل ببینیم و کاری که در باب کتاب الحروف انجام دادم، همین است که فارابی چه مقدار گسست معرفتی از سنت یونانی داشت و ابن سینا در المباحثات و در مقدمه شفا همین را میگوید.
این نکات مهم بود که بگویم میراث ما به درستی خوانده نشده است. ابن سینا خوانده نشده است و اگر کسی از ما بخواهد یک جلد منقح از ابن سینا در اختیارش بگذاریم، مشکل داریم. اما در غرب در مورد افلاطون و ارسطو بسیاری از کتب نوشته شده است و ما غافل بودهایم که میراث خود را احیا کنیم.
ابن سینا در سال 370 متولد شد و سال 428 در همدان به رحمت خدا میرود. در اتفاقات زندگی وی چند مرحله مهم داریم. تا 392 در بخارا است و بعد به ری و همدان و بعد به اصفهان میآید. باید فهم درستی از حیات وی داشت. ابن سینا در سال 414 وارد اصفهان میشود و سال 428 از دنیا میرود، یعی حدود 15 سال که همه آثار مهم وی در اصفهان نوشته میشود. البته در گرگانج هم رسالههایی دارد و در همدان، شفا را شروع میکند، اما ابن سینا وقتی که وارد اصفهان میشود و سنت اصفهان را پایهگذاری میکند، مرکز حیات عقلی از بغداد به اصفهان منتقل میشود.
بعد از ابن سینا هر کس بخواهد وارد علوم عقلی شود، باید به اصفهان آید و حتی سهروردی هم که همکلاسی فخر رازی است از مراغه به اصفهان میآید برای اینکه ابن سینا بخواند و در زمان ملاصدرا هم اینطور بود که هرکس میخواست فیلسوف شود، باید ابن سینا بخواند و ملاصدرا، خوانش دقیقی از بوعلی دارد. ملاصدرا در اسفار بیان میکند که کتاب المباحثات ابن سینا بینظیر است و بعد از او به ندرت متفکری داریم که او را درست شناخته باشد. پس ابن سینا با آمدن به اصفهان حیات عقلی را آورد و بعد از آن، اصفهان تبدیل به شهری شد که حیات عقلی در آن شکل گرفت و دنیای اسلام به آنجا توجه میکند.
نکته دیگر اینکه ابن سینا نه یونانیزده است و نه شارح فلسفه یونان و نه پیرو افلاطون و ارسطو است. ابن سینا افلاطون و ارسطو را خوانده است و نقدهای ابن سینا بر افلاطون و ارسطو هم روشن است و بیان میکند که دانشهایی از یونانی و غیریونانی به ما رسیده است و اینها را مقابله میکنیم. لذا مطرح میکند دو ساحت مستقل یونان و غیریونان وجود دارد که فهم بنیادین از فلسفه است. علامه طباطبایی هم میگوید فلسفه یعنی تفکر آزاد عقلی، همچنین برای جغرافیایی است و نه قوم خاصی. پس به دیدگاه علامه که ریشه در فهم ابن سینا دارد، فلسفه از آن جغرافیای خاصی نیست و فلسفه تفکر آزاد عقلی است.
الجابری در تمام کتبش ابن سینا را نقد میکند و این کار به دلیل گسست ابن سینا از سنت یونانی است و او توجه ندارد که بنیاد فلسفه ابن سینا بر اساس فهم مستقل از آموزههای فلسفی است. لذا کربن میگوید وقتی ابن سینا را درست بخوانید، میبینید او نه پیرو یونان است و نه متعلق به آنجا است، بلکه متعلق به خرد ایرانی است و او بسطدهنده این خرد است.
ابن سینا مهمترین متفکری است که میراث تمدنی اسلامی را پایهگذاری کرد و عقلانیتی که او مطرح میکند، امروز مهم است و دنیای امروز از عقل هراس دارد و باید برای آینده دنیای اسلام و انسان، ابن سینا را بخوانیم. اهمیت او در احیا کردن عقل است و نکته دیگر اینکه فلسفه مشرقی ذوقیات نیست و به همین دلیل ابن سینا میگوید بنیادهای این فلسفه بر خرد ایرانی است و ابن سینا پرسشی از وجود و معرفت و نفس را مطرح کرد که بسیار بنیادین است. ابن سینا در تدبیر منزل و سیاست، بحث مهمش در مورد خانواده و جامعه و زن و مرد است که مانند فارابی تأکید میکند زن و مرد در نیروی تخیل و عقل و احساس برابر هستند و این مورد، دستاورد مهم فلسفه ابن سینا است. اگر بخواهیم به آینده بیندیشیم باید میراث خود را بازشناسی کنیم و خوانشی درست از میراثمان داشته باشیم.
انتهای پیام