به گزارش ایکنا به نقل از پایگاه خبری المیادین، سوریه در 9 سال گذشته میدانی برای اجرای طرحهای بینالمللی میان قدرتهایی بود که به دنبال منافع خود در منطقه بودند و این منفعتطلبی را از خون شهروندان سوری آغاز کردند.
آنها در پی ایجاد تغییر در همه خاورمیانه از طریق راه انداختن جنگ در سوریه بودند اما همه طرحهای قوای خارجی مخالف دولت سوریه در به زانو در آوردن این کشور، شکست خورد و آنها ناچار شدند استراتژی خود در منطقه را تغییر دهند.
همچنین بازی تروریسم برای سیطره بر این کشور و کنار زدن دولت و تشکیل حکومتی هماهنگ با خواستههای کشورهای غربی و عربی علیرغم پیشرفتهای زیادی که به دست آورد، با شکست روبهرو شد.
ایالات متحده و به دنبال آن کشورهای عربی نیز در سوریه شکست خوردند اما بزرگترین شکستی که تا امروز واقع شده از آنِ ترکیه است. کشوری که در طول این 9 سال تلاش کرد به بهانه کمک به ملت سوریه، همه جبههها را با تروریستهای جهادی تغذیه کند و ادلب آخرین صحنه او بود.
اختلاف دیدگاه آنکارا و واشینگتن
در میان همه بحرانهای سوریه، مسئله کردها در شمال این کشور از بیشترین تضارب میان منافع آمریکاییها و ترکها برخوردار است. ترکیه خط قرمز خود را بر این اساس ترسیم کرد که کردها نباید در شرق فرات از موقعیتی ویژه و قدرت تشکیل حکومتی مستقل برخوردار باشند زیرا انتقال این قدرت به کردهای ترکیه به امنیت ملی این کشور آسیب میزند.
اما نظر آمریکاییها در اینباره تفاوت داشت و آنها کردها را مجموعههای انسانی و نظامی متمایز از دیگر گروههای سوری میدیدند که میتوانستند با تغذیه آنها، زمینه را برای تقسیم سوریه آماده کنند و یا در زمان مذاکره از آنها بهره برند. در دو سال اخیر فقط دو گروه در رویارویی با ارتش سوریه و همپیمانان آنها باقی ماندند؛ کردها از یک سو و گروههای تروریستی در ادلب از سوی دیگر.
تغییر موضع ناگهانی آمریکا
آمریکاییها یکباره از کردها دست برداشتند و از مناطق آنها خارج شدند. ناگهانی بودن این تغییر موضع در چهره شهروندان کرد زمان خروج آمریکاییها از مناطق آنها کاملاً مشخص بود اما دلایل ترامپ برای این تصمیم از نظر خیلیها واقعی به نظر میرسید و این طور بیان شد که او نمیخواهد در درگیری ترکی ـ کردی سهیم باشد.
این تغییر موضع به یک بیداری ناگهانی در کاخ سفید مربوط نمیشد، بلکه در حقیقت به این دلیل بود که آنها از بهرهبرداری از کردها برای دستیابی به نفت و یا دستکم تلاش برای رسیدن به آن ناامید شده بودند. اما اردوغان مانند ترامپ عمل نکرد و در وقت مناسب از میدان سوریه عقب ننشست.
ترکیه امروز میخواهد در مساحتی معین در شمال سوریه بماند و از آن به عنوان یک امتیاز در توافقات سیاسی آینده بهره ببرد. بر این اساس که این مکان میتواند پذیرای مخالفانی باشد که بعد از دستیابی به راه حل سیاسی به سوریه بازمیگردند. به همین دلیل به حمایت از گروههای تروریستی در ادلب در رویارویی با ارتش سوریه تا درگیری مستقیم و فدا کردن سربازان ترک ادامه میدهد.
برای کسانی که مسئله ادلب را با واقعبینی پیگیری میکنند، سخت است که دلیل اصرار اردوغان برای به نتیجه رساندن درگیری در این منطقه را بفهمند. در شرایطی که آنها شانسی برای پیروزی در این میدان ندارند و از طرفی نتیجه نبرد در ادلب تأثیری در حال و آینده حکومت سوریه به طور کلی نمیگذارد.
امروز هیچ منطقی پشت درگیری اردوغان در ادلب وجود ندارد. در ابتدای جنگ بهانههای زیادی وجود داشت که وقایع پیش آمده غلط بودن بسیاری از آنها را ثابت کرد اما برخی از آنها نیز بر پایه آزادیخواهی مردم، توسعه نظام سیاسی، مقابله با ظلم و مطالبه حقوق معیشتی استوار بود.
هرچند از این مطالبات به عنوان پوششی برای طرحهای خارجی علیه حکومت سوریه استفاده میشد اما شهروندان سوری متوجه شدند خود و خواستههای آنها بازیچه قرار گرفتهاند و دیگر کشورها میخواهند ثروتهای کشور آنها به یغما ببرند و آنها را در این ثروتها سهیم نخواهند کرد.
آنچه در سخنان اردوغان و سیاستمداران ترک جلب نظر میکند، فراخواندن سربازان ترک به دفاع از خود در سرزمین سوریه است. به این معنا که یک ارتش بیگانه و اشغالگر با استناد به قوانین بینالمللی در برابر ارتش دولت سوریه از خود دفاع کند که این عین وقاحت به شمار میرود.
به راستی نظر سازمان ملل متحد در ارتباط با استناد به قانون بینالمللی برای دفاع از خود در زمان اشغال نظامی چیست؟ آن هم نه اشغالی که استقرار یافته باشد و از خود دفاع کند(که این نیز به نوبه خود محکوم است) بلکه در جنگی تازه و زنده و مستمر علیه ملت و ارتش سوریه.
حمایت آمریکا از ترکیه
این شوخی مورد حمایت واشینگتن قرار گرفت و وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که در کنار ترکیه ایستاده است و از حق ترکیه در پاسخ به حملات ارتش سوریه به نیروهای ترک در ادلب حمایت میکند. موضع آمریکا به معنای حمایت از ارتش اشغالگر ترکیه در برابر تلاش ارتش سوریه برای آزادسازی سرزمین خود است. حقیقت این است که مقاومت در برابر حضور ترکیه در شمال سوریه حق دولت این کشور بهشمار میرود که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
نگاه اردوغان امروز به لیبی به عنوان میدان جدیدی برای به یغما بردن ثروتهای آن است. بعد از شکست طرح حمله به سوریه، اردوغان میخواهد جای پای خود را در ادلب محکم کند اما نه تنها به این دلیل که این حضور در آینده خنجری زیر گلوی دمشق باشد، بلکه وجود نظامی ترکیه در ادلب پشتوانهای باشد برای حضور او در لیبی.
رئیسجمهور ترکیه معتقد است جنگ در ادلب طی چند روز آینده به پایان میرسد چنانکه 9 سال پیش و زمان آغاز جنگ سوریه نیز همین اعتقاد را داشت. در حقیقت قدرت نظامی ترکیه و اختلاف مسکو و واشینگتن در حمایت از ترکیه در جنگ ژئوپلیتیک، اردوغان را به توهم انداخته و او به شکستهای پی در پی گروههای تحت حمایتش، که در طول جنگ با سوریه به دنبال پیروزی تاکتیکی و به دست آوردن نتیجه کامل در پایان درگیریاند، توجهی نمیکند.
در واقع همانگونه که در سالهای گذشته ثابت شده فروپاشی دولتها یکی پس از دیگری به دلیل فرورفتن در همین اوهام بوده در حالی که اگر بر اساس منافع خود با ثبات و اطمینان ایستادگی میکردند، میتوانند از این فروپاشی در امان بمانند. این سخن دو معنا دارد؛ اول، اراده ملتها باید با دوری از طوفانهای خارجی محقق شود. دوم، بر همین اساس ملت سوریه همه سرزمین خود و در مقدمه آن ادلب را آزاد خواهد کرد.
انتهای پیام