بهمناسبت چهلوپنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم این شجره طیبه با وجود تمام خباثتها و دشمنیها، نقش ولایت فقیه در استمرار انقلاب و بقای حکومت مقتدر اسلامی، غیرقابل اغماض است؛ لذا بعد از پرداختن به موضوعاتی چون مدل حاکمیت ولایت فقیه از نگاه جامعهشناسی تاریخی و سیاسی، معنای لغوی و اصطلاحی ولایت و موضوع ولایت فقیه درآیات و روایات، به بررسی وجوب ولایت فقیه برای زعامت جامعه با استناد به قرآن کریم، تردید برخی از بزرگان درباره ولایت سیاسی فقها، تطابق شرایط ذکرشده برای ولی فقیه با رهبری کنونی و دامنه اختیارات رهبری میپردازیم. در ادامه، بخش دوم و پایانی گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان را با علیاکبر توحیدیان، دکترای علوم قرآن و حدیث و پژوهشگر قرآنی شهرستان کاشان میخوانید.
بیشتر بخوانید:
ایکنا ـ با استناد به قرآن کریم، وجوب ولایت فقیه را برای زعامت جامعه اثبات کنید.
قبل از پاسخ به این پرسش، تذکر یک نکته لازم به نظر میرسد و آن اینکه استفاده و برداشت از قرآن کریم، بدون استناد به روایات امکان ندارد و دریافت همه حقایق دین بهطور مستقیم از آیات قرآن، خیالی بیش نیست. شاید یکی از مصادیق حدیث متواتر و گرانسنگ ثقلین، همین نکته باشد که فهم درست هر کدام از این دو ثقل بدون توجه به دیگری، فهمی ناقص، ابتر و گمراهکننده است. برای مثال درباره همین پرسشی که مطرح کردید، حتماً باید در کنار آیاتی که عرض خواهیم کرد، روایات معتبر قرار گیرند و به نوعی استنطاقی به حقیقت مطلب دست یابیم.
معروفترین آیه در خصوص ولایت فقیه، آیه ۵۹ سوره نساء است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...؛ ای اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و فرمانداران از طرف خدا و رسول را که از خود شما هستند، اطاعت کنید.» که ما نکاتی را درباره این آیه عرض خواهیم کرد. در این گفتوگو به آیات دیگری هم که به موضوع مربوط میشود و کمتر مطرح شده است، اشاره خواهیم کرد. در این راستا از روایات معتبر معصومین(ع) نیز استفاده میکنیم.
کلیدواژه بحث ما در آیه ۵۹ سوره مبارک نساء، «اولی الامر» است که به معنای صاحبان امر و فرمان، فرمانداران، کارداران، سرپرستان و مشابه اینها ترجمه میشود. بعد از ترجمه، مصادیق اولیالامر، معرکه آرای مفسران و علمای سنی و شیعه بوده و نظرات گوناگونی از سوی این بزرگواران مطرح شده است. نقطه اعلای اهمیت این موضوع و تعیین مصادیق در این است که این صاحبان امر چه کسانی هستند که اطاعت از آنان در ادامه اطاعت از خدا و رسولش آمده؟ این مطاعین چه افرادی هستند که در طول خدا و رسول واقع شدهاند و در کتاب و کلام خداوند متعال، همه اهل ایمان آن هم بدون استثنا، امر به طاعت و پیروی از آنان شدهاند؟
قبل از اینکه نکاتی را درباره این آیه شریفه عرض کنیم، جالب است که شأن نزول آن را به نقل از ابنعباس یادآور شویم. به هنگام عزیمت به جنگ تبوک و بیان حدیث منزلت از لسان مبارک پیامبر(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) یعنی: «انتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی؛ تو نسبت به من بهمنزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.» آیه ۵۹ سوره مبارک نساء نازل شد. این شأن نزول در فهم درست این آیه بسیار قابل تأمل است.
در این آیه شریف، سه مطاع ذکر شده است؛ خدا، رسول و اولیالامر، در حالی که دو بار فعل امر «اطیعوا» آمده است. چرا؟ میتوانست برای هر سه مطاع فقط یک بار، «اطیعوا» بیاید و یا میتوانست یک بار قید شود و به عبارتی برای هر مطاعی یک مرتبه، «اطیعوا» بیاید. مفسران چنین پاسخ میدهند: «اینکه یک بار، اطیعوا برای هر سه مطاع نیامده، نشاندهنده تنوع فرامین و تنوع اطاعت است. خداوند، مطاع بالذات است؛ یعنی ذاتاً و به مقتضای خالقیت و حاکمیت واجبالاطاعه است، ولی اطاعت از پیامبر، واجب بالذات نیست و بالغیر است؛ یعنی مؤمنان به دستور خداوند به دستورات رسولش عمل میکنند؛ لذا برای اطاعت خداوند یک بار، «اطیعوا» آمده و برای رسول هم جداگانه یک مرتبه «اطیعوا» ذکر شده است.
نکته مهم دیگر اینکه اطاعت مؤمنین از خداوند، یک نوع است و آن پیروی از احکام اوست که در قرآن آمده و از سویی، قرآن در جزئیات وارد نشده و فقط کلیاتی چون وجوب نماز، زکات، حج، جهاد و... را بدون ذکر خصوصیاتش آورده و ارائه و تبیین جزئیات را به پیامبرش واگذار کرده است؛ لذا اطاعت از پیامبر(ص) بر دو قسم میشود؛ قسم اول در احکام جزئیه و برای تعیین حدود احکام الهی که قیود، شرایط، کمیت و کیفیت آنها مانند آییننامهها و بخشنامههای اداری مشخص و معین میشود که رکعات نماز، کیفیت اقامه نماز، مناسک حج و... نمونههایی از آن است و قسم دوم هم احکامیست که در موضوعات روزمره زندگی به نام احکام ولائیه پیش میآید. منصوب کردن فردی به امری کشوری یا لشکری که وظیفه ولی بهعنوان والی و حاکم است، یکی از موارد آن بهشمار میرود.
به عبارت دیگر، پیامبر(ص) دو منصب دارد؛ منصب رسالت و منصب ولایت. ایشان در منصب رسالت، قرآن را تبیین میکرد: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ...» (نحل/ ۴۴) و در منصب ولایت، به حکومت و قضاوت میپرداخت: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ...» (نساء/ ۱۰۵) پس دلیل دو بار آمدن «اطیعوا» درواقع تفکیک احکام خداوند در قرآن از احکام پیامبر(ص) است که در مقام واقعیت، دو نوع اطاعت محسوب میشود، گرچه تمام این اطاعتها در حقیقت به خداوند برمیگردد.
اما چرا برای اطاعت از اولیالامر، فعل امر «اطیعوا» نیامده و درواقع به «اطیعوا الرسول» معطوف شده است؟ پاسخی که علما دادهاند، این است: «اول اینکه اولیالامر مجاز به تشریع نیستند، بلکه عهدهدار ولایت بر مردماند، چون آنها با اینکه مقامات والا و بینظیری دارند، ولی از وحی بیبهرهاند و کار آنها صدور آراییست که از قرآن و سنت پیامبر(ص) اخذ میکنند و هیچ اختیاری در تشریع و یا نسخ آن ندارند. دوم اینکه «واو» بین رسول و اولیالامر را چه واو عطف و چه واو معیت بگیریم، از مثلیت حکایت میکند، به این معنا که اطاعت از اولیالامر مانند اطاعت از رسول است. سوم اینکه از این نکته، مصادیق اولیالامر شناخته میشود و برداشتهای غلط، باطل میگردد. برداشتهای غلطی که اولیالامر را هر زمامدار در هر زمان و مکان و با هر بینش، منش و روش و یا خلفای راشدین یا صحابه پیامبر(ص) یا حتی علمای عادل دین معرفی کردهاند.»
حقیقت این است که ما از این مثلیت رسول و اولیالامر نتیجه میگیریم که اولیالامر باید در طول قرآن و رسول و واجد شرط عصمت باشند. چون قرآن معصوم است و پیامبر(ص) هم معصوم است، پس حتماً باید اولیالامر هم معصوم باشند تا تناقضی در کلام خدا پیش نیاید که تناقض در کلامالله، محال است. بر این اساس، مفسران شیعه متفقالقول میفرمایند: «اولیالامر، ائمه معصوم اثنیعشر هستند و لاغیر؛ لذا آنها هم مانند خدا و رسول، واجبالاطاعهاند.» از دیدگاه شیعه در غیبت امام عصر(عج) بهدلیل دسترسی نداشتن به ایشان، ولی فقیه جامع شرایط درواقع نایب امام معصوم(عج) و بر همین سیاق، اطاعتش واجب است.
ایکنا ـ برای اثبات موضوع ولایت فقیه، به آیات دیگری از قرآن نیز میتوان استناد کرد؟
علاوه بر آیه ۵۹ سوره مبارک نساء، تعدادی دیگر از آیات قرآن به کمک روایات به موضوع ولایت فقیه دلالت میکند که بهصورت مختصر به آنها اشاره میکنیم. از نظر قرآن مجید، ولایت خدا و رسول بر ولایت مردم مقدم است: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/ ۶)، «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ...» (نساء/ ۶۵)، «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...» (احزاب/ ۳۶). در حدیث متواتر غدیر هم آمده است که پیامبر(ص) خطاب به مردم فرمود: «أَلَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟» سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه.»
یکی دیگر از آیات قرآن که مرحوم علامه طهرانی(ره) در موضوع ولایت فقیه بهصورت ابتکاری به آن استناد کرده، آیه ۴۳ سوره مبارک مریم(س) است که میفرماید: «يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا» حضرت ابراهیم(ع) خطاب به پدرش (عمویش آزر) گفت: «ای پدر، مرا علمی آموختند که تو را آن علم نیاموختهاند، پس تو مرا پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.» این آیه لزوم پیروی از عالم را میرساند.
دستور قرآنی درباره رجوع جاهل به عالم در دو آیه قرآن آمده است که میفرماید: «...فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نحل/ ۴۳ و انبیاء/ ۷). به این موارد، آیات ۳۲ سوره مبارک یونس(ع) را بیفزایید که میفرماید: «فَذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ؛ چنین خدای قادر یکتایی به حقیقت پروردگار شماست و بعد از حق و حقیقت چه باشد غیر گمراهی؟ پس به کجا میبرندتان؟» و ۳۵ سوره یونس که در این آیه آمده است: «...أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَىٰ...؛ آیا آنکه به راه حق رهبری میکند، سزاوارتر به پیرویست یا آنکه خود هدایت نیابد، مگر آنکه هدایتش کنند؟...»
البته این آیات شروحی هم دارد که ما بهدلیل فرصت کمی که داریم، از آنها صرف نظر میکنیم و به معرفی روایات مربوطه میپردازیم. هدف این است که به مخاطبان بگوییم ولایت فقیه ریشه در قرآن و عترت دارد و برخلاف تبلیغات منفی که علیه این حقیقت مظلوم صورت گرفته است، این قله افتخار شیعه، دستساخته افراد خاصی با هدف حکومت کردن نیست.
ایکنا ـ و درباره روایات؟
براساس تحقیقات، چند روایت از کتب معتبر حدیث مرتبط با موضوع ولایت فقیه داریم که بهصورت مختصر به آنها اشاره میکنم و شرح آنها را به مطالعه خوانندگان میسپارم. روایت اول، معروف به مقبوله عمر بن حنظله (فروع کافی، ج ۵، ص ۴۱۷ و تهذیب، ج ۶، ص ۲۱۸)؛ روایت دوم از امام صادق(ع)، منقول از ابیخدیجه (فروع کافی، ج ۷، ص ۴۱۲؛ تهذیب، ج ۶، ص ۲۱۹؛ الفقیه، ج ۳، ص ۱ و ۲ و وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۳۸۵)؛ روایت سوم، «اللهم ارحم خلفائی» از پیامبر اکرم(ص) (معانیالاخبار، ص ۳۷۴ و وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۳۸۵)؛ روایت چهارم، کلام امام علی(ع) به کمیل بن زیاد: «لناس ثلاثه، فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع...» (نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷؛ خصال، ص ۸۷؛ تحفالعقول، ص ۱۶۹؛ الغارات، ج ۱، ص ۱۴۷؛ امالی مفید، ص ۱۴۶ و بحارالانوار، ج ۱، ص ۵۹).
روایت پنجم از امام حسین(ع) در خطبه امر به معروف و نهی از منکر (تحفالعقول، ص ۲۳۷)؛ روایت ششم، نامه امام علی(ع) به مالکاشتر که معروف به عهدنامه نیز است (نهجالبلاغه، حکمت ۵۳)؛ روایت هفتم از پیامبر اکرم(ص): «ما ولّت امه امرها رجلا قط...» (غایةالمرام، ص ۲۹۸) روایت هشتم؛ توقیع امام زمان(عج): «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا...» (وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۳۸۵ و کمالالدین و تمامالنعمه، ج ۲، ص ۴۸۳) روایت نهم؛ امام صادق(ع): «علما وارثان انبیا هستند (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲). روایت دهم؛ امام صادق(ع): «فقها امینان پیغمبرانند.» (اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶) روایت یازدهم؛ امام کاظم(ع): «فقهای باایمان، حصون و قلعههای اسلامند.» (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸) روایت دوازدهم؛ کلام امیرالمؤمنین(ع): «ان اولی الناس بالانبیاء اعلمهم» (نهجالبلاغه، حکمت ۹۶).
روایت سیزدهم؛ امام صادق(ع): «پادشاهان بر مردم حاکمند و علما بر پادشاهان حاکمند (عوائدالایام، ص ۱۸۶) روایت چهاردهم؛ رسول اکرم(ص): «روز قیامت به علمای امتم افتخار میکنم... (عوائدالایام، ص ۱۸۶) روایت پانزدهم؛ امام رضا(ع)، منقول از فضل بن شاذان (عوائدالایام، ص ۱۸۷) روایت شانزدهم؛ امام حسن عسکری(ع): «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامرمولاه فللعوام ان یقلدوه (وسائلالشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱).
ایکنا ـ نظریه ولایت فقیه از طرف چه کسی مطرح شد؟ درباره آن توضیح دهید.
پاسخ این سؤال بستگی به این دارد که منظور شما از طراح چه باشد؟ همانطور که عرض کردم، اولین فقیهی که این نظریه را در جهان مطرح کرد و موفق به اجرای آن شد، بدون تردید، حضرت امام(ره) بود، ولی اولین فقیهی که این بحث را بهطور مستقل در کتاب خود با عنوان «العوائد» مطرح کرده، ملا احمد نراقی(ره) متوفای ۱۲۴۸ ه.ق است. فقهای پیش از او، این بحث را بهصورت پراکنده در کتابهای خود و بهمناسبت در ابواب فقهی مطرح کرده و فقهای بعد از ملا احمد نراقی معمولاً در بحث اولیای تصرف به این موضوع پرداختهاند. ملا احمد نراقی(ره) نقشآفرینی و حضور در عرصه سیاست را واجب کفایی میداند و در همین راستا به فتحعلیشاه قاجار نزدیک میشود و حکم جهاد علیه کفار را صادر میکند؛ برعکس شاگردش، شیخ اعظم انصاری(ره) که از اجابت فرمان ناصرالدینشاه قاجار مبنی بر حکم جهاد امتناع میورزد و هرگونه تعاون با سلاطین را حرام برمیشمارد.
اگر منظور در تاریخ اسلام است، باید عرض کنم که هرگونه نمایندگی و یا انتصاب از جانب پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) مشابه موضوع ولایت فقیه است، با این تفاوت که نیابت آنها خاص بوده، ولی نیابت ولی فقیه درواقع نیابت عام است؛ یعنی آنها شخص خاصی را به امری میگماشتند و آن مسئولیت، ویژه همان فرد بوده است، اما ولایت فقیه بر عموم فقهای جامعالشرایط صدق میکند، کافی است که حائز شرایط باشند و نیازی به حکم خاص به شخص خاصی البته در ظاهر امر نیست. بنابراین موضوع نیابت مخصوص دوران غیبت امام(عج) نیست و در غیاب معصومین قبل از ولی عصر(عج) نیز موضوعیت داشته و امری عادی و طبیعی است، چون امکان حضور در همه جا و انجام همه امور از یک نفر حتی اگر معصوم هم باشد، در شرایط عادی امکانپذیر نیست. مثالی که میتوان در این خصوص مطرح کرد، نیابت خاص حضرت سلطان علی بن محمد باقر(ع) از جانب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و اعزام ایشان به منطقه کاشان و اردهال در سال ۱۱۳ هجری قمری بنابر درخواست مردم این منطقه بوده است که شاید بتوان گفت حضرت سلطان علی اولین سفیر ولایت، نماینده و نایب امام(ع) در ایران بودهاند.
درباره نیابت عام که شامل فقیه جامعالشرایط میشود، اقبال و پذیرش مردم هم که به نوعی بیعت بهشمار میرود، لازم است؛ یعنی هر فقیهی بالفعل دارای مقام ولایت نیست، بلکه فقط زمینه تصدی ولایت در او فراهم است و با فراهم شدن دیگر امکانات از جمله همراهی مردم، ولایت او فعلیت مییابد که این همراهی مردم یا بهطور مستقیم، علنی، غیرقابل انکار و اظهر من الشمس است، مانند ولایت حضرت امام(ره) و یا از سوی نمایندگان مردم از تمام بلاد تحت حکومت با عنوان مجلس خبرگان رهبری انجام میشود، مانند ولایت مقام معظم رهبری.
آرای عمومی مردم نقش اساسی در فعلیت ولایت دارد و این مختص ولایت فقیه هم نیست، بلکه شامل ولی معصوم(ع) هم میشود. به عبارت دیگر، ثبوت ولایت مشروط به آرای عمومی نیست و نباید انتخاب ولی فقیه را با انتخاب ریاستجمهوری اشتباه بگیریم که وظیفه اجرای امور را به نمایندگی از مردم و با تنفیذ ولی فقیه برعهده دارد. توجه کنید که عینیت و فعلیت ولایت در گرو آرا و پذیرش عموم مردم است؛ یعنی رأی اکثریت، شرط ثبوتی ولایت فقیه نیست. مردم مشروعیتی به حکومت فقیه نمیدهند، بلکه رأی و رضایت آنان باعث به وجود آمدن حکومت میشود، چنانکه در آیه ۶۲ سوره انفال آمده است: «...هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ؛ اوست که به نصرت خود و یاری مؤمنان تو را مؤید و منصور گردانید.»
همانگونه که امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه، خطبه سوم فرمود: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِر... أَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا» اینها همگی بیانگر نقش مردم در پیدایش و تثبیت حکومت الهیست؛ خواه حاکم، ولی معصوم باشد، خواه ولی فقیه. لذا تشکیل مجلس خبرگان رهبری برای انتخاب ولی فقیه بهمثابه کلید حل مشکل (همان اهل حل وعقد) برای بیرون آمدن از بنبست و مراجعه غیرمستقیم به آرای مردم بوده است.
ولی فقیه باید دو شرط اساسی و بنیادی داشته باشد که عبارتند از فقاهت و عدالت. آیا عموم مردم اعم از بیسواد و باسواد میتوانند فقاهت و عدالت یک فقیه را ارزیابی کنند و به او رأی دهند؟ یا باید یک جمع مخصوصی وجود داشته باشد که هم میزان فقاهت فقیه را بسنجند و هم با بررسی سوابق به عدالت او برسند و البته به سایر شرایط فرعی ولی فقیه مانند مدیر و مدبر بودن، آگاه بودن به مقتضیات زمان و مکان، داشتن شجاعت و تجربه لازم و کافی در امور مملکتداری و اشراف در حوزههای گوناگون داخلی و خارجی برسند و از میان واجدین شرایط، شخص برتر را برگزینند؟ لذا بهترین و شاید بتوان گفت تنها راه، تشکیل مجلس خبرگان با آرای عمومی بوده و هست که هم رأی مردم لحاظ شده باشد و هم نظر صحیح متخصصان در این امر مهم اعمال شود.
حال برگردیم به پاسخ پرسش شما. اندیشه ولایت فقیه از قدیم، بهخصوص در دوران صفویه وجود داشته است. برای مثال، محقق کرکی (متوفای ۹۷۶ ه.ق.) در دوره شاه طهماسب صفوی، فردی قدرتمند و صاحب نفوذ بود و یا حتی در دوران مشروطیت، فقهایی بزرگ مانند شهید شیخ فضلالله نوری(ره) حضور مؤثر داشتند.
ایکنا ـ چرا برخی بزرگان چون شیخ مرتضی انصاری درباره ولایت سیاسی فقها تردید داشتند؟
اختلاف نظر بین فقهای اسلام، امری کاملاً طبیعی و رایج است و نشانگر هیچگونه نقصی در فقه و فقیه نیست، بلکه نمایانگر آزاداندیشی و ابراز نظریات گوناگون و مستقل در حوزههای استنباطی و ادراکی است. به هر حال، این فقیه بزرگ و کمنظیر جهان تشیع که رضوان خدا بر او باد، در خصوص مرتبه حکومت سیاسی که یکی از مراتب ثلاثه ولایت فقیه است، چنین نظری داشت و به عبارت دقیقتر در استنباط فقهی خود از منابع کتاب، سنت و روایات وارده به چنین نتیجهای که بسیاری دیگر از فقهای بزرگ چون استادش، علامه نراقی(ره) دریافت، نرسیده بود.
البته برخی از پژوهشگران که نظرات شیخ انصاری(ره) را علاوه بر کتاب «مکاسب» ایشان در کتب دیگرشان مانند «زکات»، «خمس»، «صوم» و کتاب «نجاتالعباد» بررسی کردهاند، معتقدند که نظر نهایی ایشان تفاوت چندانی با نظریات سایر فقهای عظام ندارد و فقط در محدوده اختیارات ولی فقیه به ولایت مطلقه معتقد نیست و نیز محدوده اختیارات ولی فقیه را ناظر بر ولایت در امور حسبیه (اموری که شارع مقدس، فروگذاری آنها را اجازه نمیدهد و به گونه واجب کفایی بر هرکس که توانایی دارد، انجام آن لازم است) میداند، وگرنه در تأیید اصل ولایت فقیه با همه فقهای تاریخ شیعه، متفقالقولند.
بنابراین، ایشان در مرتبه سیاسی و حاکمیتی فقیه، نظر رد محکمی مطرح نکرده و حتی با ذوقی قابل تأمل از ضربالمثلی در زبان عربی استفاده کرده و گفته: «اثبات ولایت سیاسی فقیه مانند خرط القتاد است.» یعنی مانند دست ساییدن بر شاخه درختی پرتیغ است و کنایه از این دارد که کاری دشوار و در عین حال امکانپذیر است.
ایکنا ـ نظر امام خمینی(ره) را درباره ولی فقیه توضیح دهید.
امام خمینی(ره) اولیالامر را در غیاب امام زمان(عج)، فقهای جامعالشرایط و مبسوطالید میداند و دلیلی را هم که بر ضرورت امامت پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) اقامه میشود، بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت به شکل ولایت مطلقه فقیه، اقامه میکند. به علاوه، همه احکام انتظامی اسلام در زمینههای نظام مالی، سیاسی، حقوفی و کیفری را با تشکیل حکومتی نیرومند و با هدف تأمین مصالح امت، تضمین اجرای عدالت، حفاظت از مرزهای اسلامی و جلوگیری از هجوم اشغالگران خارجی به حکم عقل و شرع واجب میداند.
ایشان همچون سایر فقهای شیعه در حقیقت ولایت را بالاصاله خاص خداوند متعال، رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) برمیشمرد و به ولایت فقیهان بهصورت نیابتی معتقد است. درواقع اطاعت از ولی فقیه را به تبع رسول(ص) و ائمه(ع) میداند و به عبارت دیگر، ولی فقیه را طفیل هستی پیامبر، امامان و به اصطلاح، نایب ولی عصر(عج) میشناسد. در نظر ایشان، ولایت فقیه یک تکلیف است، ولی برخی دیگر از فقها مانند شیخ انصاری و آیتالله خویی(ره) ولایت فقیه را یک حق و منصب تلقی کردهاند؛ یعنی در نظر حضرت امام(ره) سخن از مقایسه مقام ولی فقیه با مقامات پیامبر و امامان نیست، بلکه سخن از وظیفه خطیر فقیه جامعالشرایط در استمرار حرکت پیامبر(ص) و ائمه(ع) است.
ایشان زعامت سیاسی ولی فقیه را تا ولایت مطلقه ارتقا میدهد و به بیان دیگر، مراتب ثلاثه قضا، افتا و حکومت سیاسی را برای ولی فقیه علیالاطلاق میداند. البته این نکته را هم تذکر بدهیم که معنای واژه مطلقه، نامحدود بودن اختیارات و یا پاسخگو نبودن نیست و کسانی که اینطور معنا میکنند، یا مغرضند و یا نسبت به اصطلاحات فقهی جاهل هستند. حقیقت این است که مسئولیت، اختیارات و اعمال ولایت ولی امر مسلمین و میزان تصرفاتش در شئون عامه، فقط در محدوده مصالح امت است. نقطه اوج نقش حضرت امام(ره) در موضوع ولایت فقیه، مطرح کردن این نظریه در سطح جهان و اجرایی کردن آن برای نخستین بار در تاریخ محسوب میشود. نظریهای که ریشه در اعماق فقه شیعه دارد و در روزگار غیبت که دسترسی به امام معصوم(ع) امکانپذیر نیست، جانشینی فقیه جامعالشرایط را مطرح و آن را حافظ عزت، ناظم حرکات جامعه اسلامی و والی تشکیلات سیاسی معرفی میکند.
ایکنا ـ درباره تطابق شرایط ذکرشده برای ولی فقیه با رهبری کنونی ایران اسلامی صحبت کنید.
نخست باید عرض کنم که این وظیفه مجلس خبرگان رهبری است که هم در ابتدای امر، این مقام را به فقیهی واگذار کند که واجد همه شرایط فقهی و قانونی طبق مفاد قانون اساسی باشد و هم در طول مدت تصدی مقام رهبری، عملکرد او را رصد کند که در هر صورت به وظیفه خود عمل کند و این مجلس در هر دو مورد به وظیفه خود به نحو احسن عمل کرده است.
دوم اینکه گرچه در بدو امر انتخاب ایشان، از سوی برخی بهانهتراشیهایی مطرح شد، ولی گذشت زمان نشان داد که مجلس خبرگان بهترین انتخاب ممکن را انجام داده و معظمله به بهترین وجه سکان نظام، انقلاب و کشور را در دستان باکفایت خود حفظ کرده و بهحق، جانشین شایستهای برای امام راحل عظیمالشأن بوده و هست و توانسته است در مقاطع حساس و خطیر، بهترین تصمیمات را بگیرد و کشتی انقلاب را از پیچوخمهای مهلک دشمنساخته به سلامت عبور دهد.
به تحقیق میتوان گفت جامعیت ایشان فراتر از خصوصیات رهبری مندرج در قانون اساسی بوده و اشرافشان در حوزههای گوناگون گاهی شگفتانگیز و شایسته هزاران تحسین است، بهطوری که اعجاب متخصصان ممحض در حوزههای غیرفقهی و دینی را هم برمیانگیزد. خداوند منان را به خاطر این نعمت بزرگ شاکریم و از درگاه کبریائیش، خواهان عمری طولانی همراه سلامتی کامل، عزت و توفیقات روزافزون برای ایشان هستیم.
ایکنا ـ راجع به دامنه اختیارات رهبری توضیح دهید.
اختیارات ولی فقیه مطابق نظر بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، وسیعتر از مندرجات قانون اساسی است. قانون اساسی در اصل ۱۱۰، اختیارات و وظایف رهبری را مشخص کرده، ولی براساس نظریه ولایت مطلقه فقیه و تصریح نظر حضرت امام(ره)، اختیارات ولی فقیه همان اختیارات پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است و به جز برخی موارد خاص که جزو اختیارات مقام معصوم محسوب میشود، (مانند جهاد ابتدایی) تفاوتی بین اختیارات ولی فقیه و ولی معصوم نیست.
ایکنا ـ ولایت فقیه انتصابی است یا انتخابی؟
به این پرسش، دو پاسخ از دو منظر گوناگون میتوان داد. از منظر اعتقادی با توجه به نکاتی که در پاسخ به سؤالات قبل عرض کردیم، ولایت فقیه در دوران غیبت کبری انتصابیست؛ یعنی از سوی خداوند و با نظر ولی عصر(عج) انجام میشود، چون درواقع نیابت عام آن حضرت در یک نفر باید متعین شود و این تعین علاوه بر ویژگیهای اکتسابی با عنایت و لطف خداوند و نیز مطابق خواست و میل ولی معصوم(عج) است. به اصطلاح، این علم بر دوش هر فقیهی گذاشته نمیشود، بلکه آن فقیه باید ظرفیت و قابلیت اتخاذ بالقوه این مسئولیت خطیر را داشته باشد.
ولی از منظر دوم که منظر قانونی در نظام جمهوری اسلامیست، ولایت فقیه از نظر انتخاب و انتصاب، حالت میانهای دارد؛ یعنی هم انتخابی و هم انتصابیست. مرحله انتخابی آن با رأی مردمی صورت میگیرد که در انتخابات خبرگان رهبری شرکت میکنند و اعضای مجلس خبرگان را بهمثابه نمایندگان متخصص، فقیه و فقیهشناس انتخاب میکنند و آنان نیز پس از بررسی وضعیت و شرایط فقهای موجود واجد و جامعالشرایط، یک نفر را در مقام ولی فقیه برمیگزینند. درواقع یک شخص را منصوب میکنند، عملکرد ایشان را تحت نظارت دقیق قرار میدهند و در صورت فقدان شرایط، طبق اصل ۱۱۱ قانون اساسی ایشان را عزل میکنند.
البته قانون اساسی در اصل 107، این حق را هم به مجلس خبرگان داده که در حالتی که نتوانند یک نفر را برگزینند، سه تا پنج نفر را در مقام شورای رهبری به مردم معرفی کنند، ولی اگر نظر شخصی این حقیر را بخواهید، در هیچ دورهای چنین اتفاقی رخ نخواهد داد و مقام ولایت فقیه در یک فقیه متعین و محدود خواهد شد. (والله اعلم)
زهراسادات محمدی
انتهای پیام