دیدار بانوان مشهدی با همسر شهید ابوحامد
کد خبر: 4191253
تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۱

دیدار بانوان مشهدی با همسر شهید ابوحامد

گروهی از بانوان هیئت رزمندگان اسلام مشهدالرضا(ع) با همسر شهید «علیرضا توسلی» معروف به ابوحامد، فرمانده لشکر فاطمیون در جنگ سوریه دیدار کردند.

بانوان قرآنیصبحگاه است و قرارمان مسجد جامعه‌الحسین؛ وارد می‌شوم، غریبه‌ام، اما اینجا مسجد و خانه خداست و میزبانان، بی‌‌هیچ پرسشی پذیرایی می‌کنند، منتظر تهمینه عرفانیان، همسر شهید ولی‌الله چراغچی می‌مانم، قرار است با او و همراهانش به دیدار خانواده شهید علیرضا توسلی برویم. به محض ورود مرا می‌شناسد، گویی تنها غریبه آن جمع بودم، زیرا آنها همگی با یکدیگر آشنا بودند و در واحد خواهران پیروان عترت هیئت رزمندگان اسلام مشهدالرضا(ع) فعالیت می‌کنند.

به منظور اجرای برنامه برای تکریم همسر شهید علیرضا توسلی شهید، تدارکاتی مانند گل نرگس، شیرینی، تقدیرنامه‌ای به پاس صبر و شکیبایی‌ و از همه مهم‌تر پرچم حرم امام حسین(ع) تهیه شده است.

جمعیت حاضر شامل مادران پیر، زنان جوان، دختران نوجوان و یکی دو کودک است که در گفت‌وگوهای بعدی متوجه می‌شوم هر یک خود از خانواده شهدا و رزمندگان هستند. پس از هماهنگی به‌سمت منزل ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی راهی می‌شوند. خبرنگار ایکنای خراسان رضوی نیز در این دیدار همراه خواهران پیروان عترت هیئت رزمندگان اسلام مشهدالرضا(ع) است.

شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد، متولد اول مهر ۱۳۴۱ در افغانستان و فرمانده لشکر فاطمیون در جنگ سوریه بوده که نهم اسفند ۱۳۹۳ در شهر درعا به شهادت می‌رسد.

تهمینه عرفانیان، همسر شهید ولی‌الله چراغچی در این دیدار با اشاره به اینکه شهدا در قهقهه مستانه‌شان با شادی و صلوات چنانکه در آیه 169 سوره آل عمران خداوند فرموده است: «... عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ... ؛ نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند» هستند، اظهار می‌کند: امیدوارم همه ما در پناه آن عزیزان از جمله کسانی باشیم که آن‌ها برای ما دعا کنند تا از شر خطوات شیطان در امان باشیم. 

این همسر شهید به کتاب «خاتون و قوماندان» اشاره و بیان می‌کند: با هر بار خواندن این کتاب که روایت زندگی ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی است افتخار می‌کنم بانوانی داریم که در هر جای این عالم قرار بگیرند، همچنان استوار و مقاوم هستند و پا جای پای زینب(س) گذاشته‌اند و به اهل بیت(ع) گفتند که تنها نیستید.

وی ادامه می‌دهد: در سالیان گذشته از همسر یکی از شهدای مدافع حرم در خانه‌ای محقر و رانده شده از افغانستان پرسشی چالشی را مطرح کردم با این محتوا که با چنین شرایطی چه کسی گفته است به آن سوی دنیا برای دفاع بروید و چرا چنین کاری می‌کنید؟ او در پاسخ گفت: «مگر اسلام مرز می‌شناسد؟» و این پاسخی کوتاه به تلاش تمام رسانه‌هایی که چندین سال است قصد دارند در اذهان جوانان امروز ما نفوذ پیدا کنند است.

عرفانیان، خطاب به ام‌البنین حسینی، همراهانش را پیشکسوتان، جوانان و نوجوانان هیئت رزمندگان اسلام معرفی و تصریح می‌کند: این افراد عاشقانه ذیل پرچم شهدا برای رهبرشان کار می‌کنند و در جهاد تبیین موفق هستند و امروز آمده‌اند تا از پندها و نصیحت‌های مادرانه شما بهره ببرند.

ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی، حضرت زینب(س) را اوج فداکاری، ایثار و ولایت‌مداری دانست و با اشاره به سالروز شهادت سیدالشهدای جبهه مقاومت می‌گوید: با هر سالگرد حاج قاسم برای چندمین بار خانواده شهدا یتیم می‌شوند و این‌گونه نیست که با یک‌بار شهادت ایشان، داغ و فقدان را متحمل شده باشیم، بلکه هر لحظه یاد وی، این سوز و فقدان را تازه‌تر می‌کند و آن غضب در همه محبین حاج قاسم وجود دارد، همچنین وعده‌ رهبر انقلاب نیز مبنی بر اینکه انتقام سخت را در هر سنگری که هستیم بتوانیم بگیریم، در این معرکه سهمی داشته باشیم و انجام وظیفه کنیم.

خاتون و قوماندان؛ روایتی عاشقانه و مجاهدانه از زندگی شهید توسلی

حسینی روایت زندگی‌اش را در کتاب «خاتون و قوماندان» عاشقانه، عارفانه و مجاهدانه می‌داند و می‌افزاید: زمانی‌که با مریم قربان‌زاده قرار گذاشتم خاطراتم را بیان کنم تا او به قلم درآورد، خیلی قصد نداشتم که فراز و فرودهای زندگی طبقه مهاجر را ترسیم کنم و گمان نمی‌کردم این کتاب به دست مقام معظم رهبری برسد و مورد تفقد و مرحمت ایشان قرار گیرد و کتابی صاحب افتخار در جبهه مقاومت شود.

وی ضمن بیان خاطرات آشنایی و خواستگاری شهید توسلی می‌گوید: از همان روز اول که او را دیدم مثل روز برایم روشن بود که خیلی زمینی نیست، دوام نمی‌آورد و باید برود، اما بسیار تلاش کردم تا این رفتن به تعویق بیفتد، اگرچه او آرزوی شهادت را داشت، اما عجله نداشت و از هم‌رزمان خود می‎‌خواست تا سال‌ها پس از خدمت با عزت شهید شوند و حکمت و مشیت الهی بر آن قرار گرفت که پس از سال‌ها مجاهدت در جبهه سوریه و مأموریت جبهه مقاومت به آرزوی خود برسد.

حسینی ادامه می‌دهد: وی بر این باور بود که هر زمان و هر مکان می‌تواند عاشورا و کربلا باشد و اکنون در سوریه کربلا است و بر خود واجب دانست که به جنگ برود و شهید مدافع حرم شود، من نیز امیدوارم بتوانم رهرو واقعی ایشان باشم، وظیفه سنگینی که همیشه آن را حس می‌کنم، به‌ویژه آنکه از عهده توفیق بسیار بزرگ و دشوار تربیت فرزندانم که یادگارانی ارزشمند از این شهید بزرگوار هستند، به‌خوبی برآیم. 

همسر شهید توسلی بیان می‌کند: از دوران کودکی به علت تهاجم و جنگ به ایران مهاجرت کردیم، خاطراتی از جنگ در ذهنم وجود داشت و همیشه این سؤال برایم مطرح بود که چگونه می‌شود یک مادر یا یک همسر، پسر و یا همسرش را از زیر قرآن عبور می‌دهد و به جنگ می‌فرستد، جنگی که اسارت، جراحت و شهادت را به همراه دارد، اما هر پاسخی را که می‌شنیدم متقاعد نمی‌شدم و خداوند خواست تا من در هم‌نشینی با شهید توسلی پاسخ بسیاری از سؤالاتم را دریابم.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا هنگام آشنایی با شهید توسلی، ایشان رزمنده بودند؟ با توصیف شهید در چهره‌ای سیه چرده و لاغراندام اظهار می‌کند: سال 79 به واسطه آشنایی یکی از همسایگان با شهید توسلی آشنا شدم و در اولین جلسه هنگامی‌که پدرم ایشان را می‌بیند، می‌گوید: من دخترم را به وی می‌دهم، بدون اینکه هیچ پرسشی از پدر و مادر و خانواده‌اش داشته باشد، در حالی‌که من دختر اول خانواده بودم و حساسیت‌های ویژه‌ای از سوی پدربزرگ و مادربزرگ در مورد خواستگارانم وجود داشت که گویی حکمت الهی چنین بود.

حسینی در ادامه با توصیف چهره خشن جبهه افغانستان می‌افزاید: با ایمان و روحیه‌ای که ایشان داشت، تمامی ترس‌ها و نگرانی‌هایی که داشتیم، از بین رفت، خیلی زود زندگی مشترک را شروع کردیم و پس از 6 ماه که برای اولین‌بار وی را راهی مأموریت می‌کردم، تازه به پاسخ سؤال همیشگی ذهنم رسیدم و خدا را شکر کردم که چنین روزی‌ای قسمتم شده است و با وجود سختی‌ها، فراق‌ها و دلتنگی‌هایی که وجود داشته، نوع برخورد، محبت و نصیحت‌های وی به‌گونه‌ای بود که بتوانم خلأ نبودنش را پر کنم.

وی با اشاره به نامه‌هایی که شهید برایش می‌فرستاد و اکنون در کتاب «خاتون و قوماندان» به چاپ رسیده است بیان می‌کند: نامه‌هایی زیبا و عاشقانه که شاید از یک فرد نظامی تصور چنین روحیه‌ای را نداشته باشید و اکنون که آن نامه‌ها را مرور می‌کنم، شخصیت و روحیه‌ وی برایم جذاب است.

شهید توسلی تنها دغدغه جهاد را داشت

همسر شهید توسلی اظهار می‌کند: یک سال و نیم پس از حضور در جبهه افغانستان، واقعه 11 سپتامبر اتفاق افتاد و قرار شد نیروهایی که از ایران سامان‌دهی می‌شدند و به افغانستان می‌رفتند، به خانه‌هایشان بروند و وی با تجربه و مهارتی که داشت می‌توانست در افغانستان بماند و بهترین پست‌های وزارت دفاع را داشته باشد، اما روحیه‌ای این چنینی نداشت و تنها دغدغه جهاد را داشت، بنابراین به خانه بازگشت.

وی با اشاره به اینکه 11 سال میان جبهه و جهاد وی وقفه افتاد، ادامه می‌دهد: در این مدت مانند دیگران به کارهای ساختمانی برای امرار معاش مشغول بود، اگرچه جراحت‌های جبهه و برخی ترکش‌ها خیلی اذیتش می‌کرد اما از آن‌ها به عنوان یادگاری‌های جنگ یاد می‌کرد و می‌گفت که باید با خودم همراه داشته باشم.

حسینی می‌افزاید: شروع جنگ و ناامنی در سوریه سال 1390 بود، در آن زمان سومین فرزندم که دختر کوچکم است، به دنیا آمده بود، شهید توسلی وابستگی خاصی به دختر داشت و بعدها از دوستانش شنیدم که نمی‌دانست چگونه از اهل و عیالش دل بکند، اما هر چه گذشت مصمم‌تر شد و با تعدادی از دوستانش که در جبهه‌های مختلف بودند، سال 92 راهی سوریه شد، اگرچه تعدادشان کم بود، اما عزم و اراده بسیار بالایی داشت و خیلی زود توانست در جبهه مقاومت خودشان را سامان‌دهی و در عملیات‌ محورها خود را ثابت کند و خیلی زود یگان فاطمیون را تشکیل داد.

وی ادامه می‌دهد: اگرچه طی دو سالی که وی مأموریت سوریه بود، مصلحت نبود نام و نشانی از حضور مدافعان فاطمیون باشد و این‌ها اصراری نداشتند و خانواده‌های شهدا و جانبازان به همین بسنده می‌کردند که مزین به نام فاطمه زهرا(س) هستند و سفرهای آنی و جلسات طولانی از ویژگی‌های این دوران شهید بود، اما هیچ‌گاه به خودم اجازه نمی‌دادم کنجکاوی کنم، تا اینکه یک روز خودش گفت: دعا کن تا انشاءالله به سوریه برویم.

سوریه برای شهید توسلی کربلای امروز بود

همسر شهید توسلی با اشاره به قساوت تکفیری‌ها در آن زمان و هتک حرمتی که نسبت به حرم ائمه(ع) روا می‌داشتند، می‌گوید: با وجود اینکه جنگ سوریه یک جنگ شهری و بسیار مدرن بود. شهید توسلی می‌گفت من نمی‌توانم راحت در خانه خودم آرامش داشته باشم، در حالی‌که زنان و کودکان در سوریه چنان وضعیتی داشته باشند، بر من ننگ باد اگر بخواهم نسبت به این مسئله بی‌تفاوت باشم. هنگامی‌که من از بعد مسافت در سوریه، وضعیت فرزندان، مهاجر بودن و خانه استیجاری می‌گفتم، وی پاسخ می‌داد که مگر اسلام مرز دارد؛ باید برویم زیرا سوریه کربلا است و ما همیشه در حسرت این بودیم که چرا واقعه عاشورا نبودیم تا اهل بیت(ع) به اسارت نروند و حال که هستیم، تا جان در بدن داریم، اجازه نمی‌دهیم آجری از حرم کج شود.

وی با بیان اینکه امروز 11 سال از حضور مدافعان فاطمیون در سوریه و 9 سال از شهادت شهید توسلی می‌گذرد، اظهار می‌کند: هفت ماه از حضور وی در سوریه گذشته بود که در عملیات پاک‌سازی حرم از ناحیه بازو زخمی شد و می‌دانستم که برای درمان و استراحت نمی‌آید، پافشاری کردم تا برای پرستاری‌ من بروم و خداوند توفیق داد که من به آنجا بروم و با پا گذاشتن بر پله‌های هواپیما گویی طنین صدای زنگوله‌های کاروان سیدالشهداء در گوشم پیچید و برایم مسجل شد که چه جای خوبی پا گذاشته‌ام و به حضور وی در آنجا افتخار کردم، غبطه خوردم و خدا را شاکر شدم.

حسینی می‌گوید: رفتن به کنار وی و درک آن فضا را عنایتی ویژه از سوی خدا می‌دانم، چنانکه با اطمینان به شهید گفتم مسیر خوبی را آمده‌ای و برایش آرزوی موفقیت کردم، بنابراین سعی کردم همراهی ناچیزی داشته باشم و این تنها کاری است که من در این راه توفیق انجامش را داشتم. در واقع این عزیزان، همان سربازان در گهواره‌ای هستند که امام خمینی(ره) در سال 1342 بدان‌ها اشاره کردند که توانستند با جان‌فشانی‌ها و حماسه‌آفرینی به دفاع از حریم آل الله در سوریه رفتند، سوریه‌ای که اجداد ما با آرزوی زیارت به زیر خاک رفتند و اکنون به برکت خون شهدا، زیارت برای ما میسر است.

وی درباره چگونگی نگارش کتاب «خاتون و قوماندان» بیان می‌کند: پس از شهادت شهید توسلی، حضور مدافعان فاطمیون علنی و رسانه‌ای شد که بر خود رسالت در این حوزه را واجب دیدم و پس از آشنایی با مریم قربان‌زاده، نویسنده توانمند قرار شد که وی خاطرات مرا بنویسد و پس از سه سال این روند به پایان رسید و کتاب در سال 1398 منتشر شد و توانست خیلی زود با مخاطب ارتباط برقرار کند.

فرمانده‌ای که همسرش را خاتون خطاب می‌کرد

حسینی در خصوص علت و معنای عنوان کتاب می‌افزاید: خاتون، صفت و اسمی است که شهید توسلی در خانه مرا بدان صدا می‌ز‎د و قوماندان در زبان افغان‌ها به‌معنای فرمانده است و این ترکیب زیبا انتخاب نویسنده کتاب، مریم قربان‌زاده است.

پس از گفت‌وگوها و پرسش‌هایی که بیشتر نوجوانان از همسر شهید توسلی پرسیدند، نوبت به قرائت میثاق نامه‌ای شد که نوشته یکی از جوانان این هیئت به نام سیده فاطمه است و آنها به همراهی یکدیگر با همسر شهید چنین پیمان بستند:

«بسم الله الرحمن الرحیم

«مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا (آیه 23 سوره احزاب)

شهیدان با گذشتن از زیبایی‌های جهان و در یک کلام از هر آنچه بو و رنگی غیر از حضرت ربوبی داشت، در مسیری قدم نهادند که سالیان سال است بشر به آن غبطه می‌خورد.

شهیدان، این کبوتران عاشق رفتند و خط غباری از راه خویش برای ما به یادگار گذاشتند تا راه را گم نکنیم و چنانچه خوب بنگریم در این غبار خدمت بی منت‌شان را، سوختنشان برای نسوختن یک نهال در این سرزمین را، بر باد رفتن خاکسترشان برای بر باد نرفتن ایمان را، اخلاق، امنیت و ناموس این مرز و بوم را می‌بینیم.

اینک ما با خدای شهیدان تجدید عهد می‌کنیم، با آگاهی و بصیرت روز افزون پرده‌های تزویر را کنار زنیم و لحظه‌ای از مسیر ولایت جدا نشویم، تمامی استعدادها و توانایی خود را در جهت استمرار راه نورانی و نه شرقی و نه غربی امام خمینی(ره) و تحقق آرمان‌های یاران بسیجی شهید به کار بندیم و تا آخرین منزل، آخرین نفس و آخرین قطره خون برای اعتلای کلمه الله بایستیم و شهادت در این راه را قله افتخار بدانیم.

و مهم‌تر از همه ما مادران آینده و پرورش‌دهنده خط و فکر شهدا هستیم و نخواهیم گذاشت یاد و نام عزیزتان لحظه‌ای از دل‌ها دور شود و برای ادامه راه این شهید در مقام مادری و تربیت نسلی آماده ظهور لحظه‌‍‌ای سست نمی‌شویم و می‌کوشیم همانند حضرت ام‌البنین(س) با تقدیم کردن ثمرات وجودی‌مان نقش بسزایی در ماندگاری اسلام و تشیع ایفا کنیم، انشاءالله.»

هنگام خداحافظی است و همسر شهید چراغچی و چند تن از بانوان پیشکسوت جمع، پرچم امام حسین(ع) را برای تبرک و تیمن بیرون می‌آورند و قلمی که از توصیف جریان احساس در این صحنه ناتوان می‎‌‌ماند و خیره به اشک‌هایی می‌شود که عاشقانه نصیب این پرچم می‌شود.

انتهای پیام
captcha