روکش‌های طلایی زنگ‌زده
کد خبر: 4045201
تاریخ انتشار : ۰۷ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۵
تأملی بر رویکردهای مدیریت شهری در ایران

روکش‌های طلایی زنگ‌زده

مفاهیم به‌کار گرفته شده در پروژه‌ها و طرح‌های شهری اگر با سیاست‌گذاری‌های بلندمدت و پژوهش‌های بافتمند همراه نباشند، صرفاً به مثابه روکش‌های طلایی عمل خواهند کرد که اطراف این طرح‌ها را پوشانده‌اند و به آنها جلوه‌ای دروغین می‌دهند.

نمایی از بافت تاریخی اصفهان

مُد پدیده توجه‌‌ برانگیزی است، هر گاه از آن صحبت می‌شود، بسیاری از ما ناخودآگاه طیفی از لباس‌های رنگارنگ در ذهنمان نقش می‌بندد، اما مُد محدود به لباس، شیوه آرایش و این قبیل پدیده‌ها نیست، بلکه می‌تواند به تمامی سطوح، از خردترین پدیده‌های زندگی روزمره تا کلان‌ترین پروژه‌های کشور نیز تسری یابد. آنچه قصد دارم از آن سخن بگویم، مُدی است که در وادی به‌کارگیری مفاهیم رخ می‌دهد. مفاهیمی که قرار است پروژه‌ها و طرح‌های شهری را نمایندگی کنند و آرام آرام با روح شهرمان یکی ‌شوند، اما به دلایل گوناگون به مُدهایی گذرا و سطحی تبدیل می‌شوند.

آنچه مسلم است اینکه، نظریه‌ها و مفاهیم مطرح شده در حوزه شهر و مدیریت شهری، برآمده از بافت شهری جامعه ما نبوده و از دل جوامع مدرن غربی بیرون آمده‌ است و با همان بافت و زمینه نیز همخوانی دارد، اما در هر بافتی که زندگی کنیم، مطالعه این مفاهیم برایمان شیرین خواهد بود، چون تصویرکننده همان فضای شهری است که همه به دنبال آن هستیم؛ برای نمونه، مفاهیمی مانند مشارکت یا حق به شهر، شهری را برای ما ترسیم می‌کند که مدیران و شهروندانش دلسوزانه به آن توجه دارند و برای ذره ذره بهبود آن از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند؛ یا شهری را به تصویر می‌کشد که از آنِ خود ماست و با قرار گرفتن در آن موجی از بی‌عدالتی در وجودمان شعله‌ور نمی‌شود، اما در نظر من اگر همین مفاهیم با سیاست‌گذاری‌های بلندمدت و با همراهی پژوهش‌های بافتمند در شهر جاری و ساری شوند، به مرور زمان شاکله مخصوص به خود را می‌یابند، به‌گونه‌ای که هم عناصر و شاخص‌های اصلی خود را حفظ می‌کنند و هم رنگ و بوی جامعه را به خود می‌گیرند.

واقعیت این است که در جامعه ما عمر مدیریت‌های شهری کوتاه بوده و به‌دلیل تقابلی که میان مدیریت‌های پیشین و جدید در همه سطوح جامعه وجود دارد و نوعی دوقطبی شدن در مدیریت شهری مشاهده می‌شود، سیاست‌های مدیریت‌های پیشین ادامه نمی‌یابد؛ گویی اتخاذ سیاست‌های جدید و نو به نو به یک نیاز مبرم تبدیل می‌شود. بنابراین، چنین عملکردی، ناگزیر مدیران را به سوی نگاهی مُدوار به مفاهیم سوق می‌دهد. مُدوار شدن مفاهیم به معنای نو به نو شدن آنهاست و در نتیجه، زمان کافی برای عجین شدن با فرهنگ، سیاست و زیرساخت‌های شهری را نمی‌یابد. این عدم همخوانی مفاهیم با بافت شهری و به تبع آن اجرایی نشدن آنها، مفاهیم را در گذر زمان به واژه‌هایی دهان پرکن و دستاویزی برای پروپاگاندا و شوآف تبدیل می‌کند.

زمانی که این مفاهیم به این سطح تنزل یابند، فقط به مثابه روکش‌های طلایی عمل خواهند کرد که اطراف سیاست‌های شهری را پوشانده‌اند و به آنها جلوه‌ای دروغین می‌دهند. البته که این آسیب به همین جا ختم نخواهد شد و مدیران شهری برای حفظ جلای این روکش طلایی، به بهانه‌های مختلف سراغ شهروندان می‌روند و آنها را برای تحقق همین مفاهیم فراخوان می‌کنند. شهروندان نیز تا مدتی به فراخوان‌ها پاسخ مثبت می‌دهند، اما با مشاهده عدم تغییرات مثبت در گذر زمان، آهسته آهسته در برابر این سیاست‌ها و مفاهیم کرخت می‌شوند. در این جریان، نه تنها روکش طلایی محتوای طرح‌ها و سیاست‌ها برای عموم به فلزهایی زنگ‌زده تبدیل می‌شود، بلکه این زنگ‌زدگی گسترش می‌یابد، در جان مفاهیم می‌نشیند و از درون آنها را می‌خورد. افسوس که این روندی بازگشت‌ناپذیر است، زیرا هم مفاهیم شیرین ما از دست رفته‌اند و هم با اعتماد از دست رفته، هیچ کس به فریاد گرگ! گرگ! چوپان پاسخی نمی‌دهد. بنابراین، از یک‌سو مفاهیم عمیقی که می‌توانستند راهگشا باشند، قربانی می‌شوند و از سوی دیگر، اعتماد اجتماعی به ورطه نابودی کشانده خواهد شد.

به قلم مهوش خادم‌الفقرایی، دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی و عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی واحد اصفهان

انتهای پیام
captcha