دوباره بهار و دوباره بوی عشق و ایثار و دوباره جوشش عطرآگین خون شهید. پندار ما این است که شهدا رفتهاند و ما ماندهایم ولی اینطور نیست، آنها مانده و زنده و جاویدند و زمان ما را با خود برده و چه تقارن زیبایی است سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم و ورود کاروان عاشقان شیدایی و وصل که امروز پس از سالها پیکرشان به وطن باز میگردد. کجایند آوینیها که به استقبالشان بیایند و روایتهای ماندگار شما را از دریچه دوربین و قلم به دست تاریخ معنوی ما بسپارند.
سیدمرتضی که خود از عاشقان شیدایی بود، بعد از جنگ هم بر جای ننشست و با جمعی همدل و بیریا و بیتوقع جای جای جبههها را و هرجا که بویی از یاران سفر کرده بود به تصویر کشیدند و اگر این همت بلند نبود مثل خیلی چیزهای دیگر که حتی اسامی شهدا را از کوچه و خیابانها بر میدارند، آنها را به فراموش میسپردند لذا خواب و خوراک را برخود حرام کرده تا آنجا که میفرماید: «سلامت دنیا بیماری است و بیماریش شفا و سلامت چرا که بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات است، عشق عاشق را به بیماری میکشاند، بیمار زردروی است و خواب و خور ندارد و از درد مینالد و میگرید» و کیست که حال و روز سیدمرتضی را اینگونه ندیده باشد. هنرمندی گرانمایه که میتوانست با توانمندی کم نظیرش در تمام صحنههای هنری صاحبنظر باشد، کاروان عشق و راهیان نور را انتخاب کرد.
او به تمام معنا دریافته بود که دیری از جنگ نخواهد گذشت که فرهنگ ناب دفاع مقدس را به فراموشی یا تحریف میکشانند. سردار پا برهنه جنگ شهید رحمانیان جهرم را آنچنان ماندگار کرد که هر بار با دیدن آن مستند کمتر کسی است که تحت تأثیر قرار نگیرد.
کوچه پس کوچههای خرمشهر را که شاید دیگر آثار نمانده باشد و کوههای کردستان و ایلام و زندگی مردم سیستان و بلوچستان و کانالهای مالامال از سیم خاردار و مین را درنوردید و معلوم نبود گمشدهاش را کجا درآغوش میگیرد.
شهادت هنر مردان خداست و بالاخره در یکی از همان کانالها معشوقهاش را که سالها در هجر آن میسوخت درآغوش کشید و این چنین کسان را مردم بیمار و مجنون میخوانند اما او میفرمود: «فقیه حکم بر ظاهر میکند تا مردمان را در حیطه اسلام نگاه دارد و عارف حجاب ظاهر را میدرد تا مردمان را نسبت به باطن که عالم حقیقت است، متذکر سازد».
او که سالها از حجابهای دنیا فراتر رفته بود و دردهای مردم را از مناطق محروم شرق در کار جهادی تجربه کرده بود، چنان در آتش هجران وصل میسوخت که میفرماید: «قتل به شمشیر او تقدیر محتوم عاشق است اگر به عشق پافشارد و از مشکلات طریق نهراسد چرا که تنها آیینه «ذبیحالله» میتواند مجلای اسم شهید باشد چرا که «... أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ ... پروردگارت خود شاهد هر چيزى است». (آیه 53 سوره فصلت) ذبیحالله هم خود شاهد است و هم خود مشهود هم خود قاتل است هم مقتول. سَر آن است که در طریق وصال به باد رود و جان متاعی است که هم او بخشیده است تا بهای آن لقایش بازخریم و سِر آنکه خون مقتول عشق را ثارالله گفتند نیز در همین جاست. عالم همه در طواف عشق است و دایرهدار این طواف حسینبن علی(ع) است».
حافظ شیرازی تجلی حسی حقیقت وجود را در پیاله احوالات و اوقات خویش دیده است و به مقامی رسیده که دیگر همواره در سبحات جلوه یار غوطه ور است و این مراداو از شرب مدام است.
بگذاریم و بگذریم چرا که بضاعت ما انسانهای آلوده در حجاب دنیایی و این قلم که جز برای هجویات به حرکت در نمیآید را یارای فهم حتی گفتههای آوینیها نیست چون باید ابتدا در آن مسیر فنا شدن پا نهاد و پس از دوری از زخارف دنیایی اگر قبول افتد یکی یکی حجابها را بردارند تا ببینیم آنها که در این کاروان عضو بودند با آمدن استخوانهایشان بعد از 30 سال چهها میکنند.
شهدا میآیند تا ما جاماندگان را تلنگری باشند که آی دنیاپیشگان سعادت ابدی را دریابید که دیر یا زود باید گذاشت و رفت. تصادفات و امراض و این روزها کشتار کرونایی لحظه لحظه ما را به مرگ نزدیک میکند اما مکتب آوینیها و سلیمانیها و شهدا نوای زیبایی دارد. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما
سردار سرتیپ دوم پاسدار مجتبی میناییفرد، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس
انتهای پیام