افتخارم سربلندی در برابر بانوی صبر است/ از شهادت پدرم خوشحالم
کد خبر: 3868101
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۸
گفت‌وگوی ایکنا با فرزند شهید مدافع حرم:

افتخارم سربلندی در برابر بانوی صبر است/ از شهادت پدرم خوشحالم

گروه فرهنگی ــ می‌گویند هیچ اتفاقی در این دنیا اتفاقی نیست، دیدن اتفاقی زهرا سالاری فرزند شهید مدافع حرم نیز اتفاقی نیست، فرزندی که معتقد است هر لحظه شاهد دیدار پدر و حمایت‌های اوست، اما دلخوری‌اش از اطرافیانی است که سعادت شهادت را هنوز درک نکرده‌اند.

می‌گویند هیچ اتفاقی در این دنیا اتفاقی نیست، دیدن اتفاقی زهرا سالاری فرزند شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری، در این ایامی که هنوز استانمان عطر و بوی شهدا را در خود دارد نیز اتفاقی نیست، شاید پدر می‌خواسته به نوعی در روز ولادت حضرت زینب(س) نعمتش را برای دخترش به اتمام رسانده و همچنان باعث دلگرمی او شود، فرزندی که از نبود پدر درد آنچنانی ندارد زیرا معتقد است هر لحظه شاهد دیدار او و حمایت‌های او است، اما دلخوری‌اش از اطرافیانی است که سعادت شهادت را هنوز درک نکرده و نمی‌دانند که دختر شهید بودن، روز قیامت سربلندی به همراه دارد.

زهرا یک برادر بزرگتر هم دارد، او اکنون در پایه دهم رشته تجربی درس می‌خواند و حافظ جز‌ءهای ۲۱، ۲۹، ۳۰ و نیمی از جزء ۱ قرآن کربم است. او معتقد است با اینکه پدرش شهید شده اما هنوز دین خود را ادا نکرده و می‌خواهد خود و برادرش هم در این راه قدم بردارند. در روز ولادت بانوی صبر و ایثار، خبرنگار ایکنا پای صحبت‌های این فرزند شهید نشسته است که در ادامه از نظر می‌گذرد:

زمانی که از او می‌خواهم از پدر برایم بگوید، از لفظ شهید استفاده می‌کند و می‌گوید: شهید در سال ۵۵ به دنیا آمده و بسیار مهربان بود مانند خودم (با خنده)، علاقه شدید به مادرش داشت و تأکید بسیاری بر احترام به پدر و مادر به‌ویژه مادر داشت، همچنین تأکید داشت پشتیبان ولایت فقیه باشیم به‌گونه‌ای که کلمه به کلمه و حرف به حرف حضرت آقا را گوش کرده و عمل کنیم.

زهرا که زندگی بدون پدر را برای یک دختر سخت و طاقت‌فرسا می‌داند، در ادامه می‌گوید: گاهی اوقات حرف‌هایی را با اطرافیانم در میان می‌گذارم که می‌گویند فلانی اصلاً دختر نیست و نمی‌داند از دست دادن پدر یعنی چه، آن‌ها نمی‌دانند شهادت سعادتی است که نصیب هر کسی نمی‌شود. روزهای اول شهادت با خودم می‌گفتم در این استان با این همه جمعیت چرا من باید تنها دختر شهید مدافع حرم باشم؟ حتی یک جایی از من پرسیدند پشیمان نیستی و اگر پدر بخواهد مجدد برود می‌گذاری؟ گفتم در آن موقعیت قرار نگرفته‌ام، اما شاید بگذارم، زیرا سعادتی است که نصیب هر شخصی نمی‌شود، این جمله را که گفتم و اظهار پشیمان نبودن که کردم گفتند این اصلاً دختر نیست نمی‌داند از دست دادن پدر یعنی چه، آن‌ها اگر بدانند که چه سعادتی است دیگر این حرف‌ها را نخواهند گفت.

دختر شهید مدافع حرم با لبخندی رضایت‌بخش، سخنانش را اینگونه ادامه می‌دهد: حداقل می‌توانم آن دنیا در برابر حضرت زینب(س) سر بلند کرده و خوشحال باشم، این افتخار بزرگی است که در مقایسه با فردی که نگذاشته پدرش برود در آن دنیا سر به زیر ندارم، شاید حضرت زینب(س) بگوید اگر پدرت می‌آمد جنگ به پایان می‌رسید، چون پدر شما نیامد این اتفاق افتاد، اگر جنگ هنوز ادامه داشت اتفاقات بسیار دیگری می‌افتاد، آنجاست که من می‌گویم با موافقتم دینم را ادا کرده‌ام هرچند که کامل ادا نشده است، هرچند که سختی‌های خودش را دارد، ولی اجر و پاداش و خوبی‌های خودش را نیز دارد، خدا اگر یک در را ببندد، صد در دیگر را به رویش باز می‌کند.

زهرا با ابراز علاقه‌اش به شهادت می‌گوید: به جرئت می‌توانم بگویم در ظاهر پدر ندارم و او را نمی‌بینم، ولی اکنون در همین مکان که ایستاده‌ام احساس می‌کنم کنارم ایستاده، شاید به چشم قابل دیدن نباشد که اگر چشم بصیرت داشتیم صد درصد می‌دیدیم و به همین دلیل است که هیچ وقت پشیمان نیستم.

در ادامه با بغضی خفته در گلو می‌گوید: او برای امنیت ما، برای اینکه بتوانیم درست و راحت و با آرامش زندگی کنیم، رفت و به شهادت رسید، بسیاری از انسان‌ها این حرف را نمی‌فهمند، می‌گویند پدر تو نمی‌رفت یکی دیگر می‌رفت، اما اگر شخصی دیگر می‌رفت شاید این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. من این را مانند یک سرماخوردگی یا آنفولانزا تصور می‌کنم که بسیاری را کشت، ویروسی که وارد بدن شده اگر درمان نشود به تدریج باعث مرگ ما می‌شود، دشمن نیز یک ویروس است، با ورود به کشور کم کم تمام نقاط کشور را گرفته و تسلط کامل بر آن را به دست می‌آورد که دیگر معلوم نیست چه اتفاقی برای ما می‌افتد. سوریه و داعش قصدشان ایران است، دلیل اینکه کشور‌های همسایه را تحت حمله قرار داده‌اند این است که در انتها به ایران برسند، آن‌ها نمی‌توانند پای خود را مستقیم به ایران بگذارند، زیرا با وجود فرزندانی که در داخل کشور ایران هستند جرئت ندارند.

دختر مدافع حرم که خود نیز دلش می‌خواهد شهید شود، ادامه می‌دهد: می‌گویند خدمت به یک فرد دست کمی از شهادت نیست، در بچگی علاقه خاصی به مادیات داشته و رشته دانشگاهی را می‌خواستم انتخاب کنم که فقط درآمد داشته باشد به همین دلیل پیشنهاد اکثریت پزشکی بود من نیز پذیرفتم، اما اکنون که بزرگتر شده‌ام خدمت در مناطق مختلف برایم اولویت است، بسیاری از بیماران هزینه درمان ندارند و جانشان در خطر است این تصمیم را گرفتم که اگر با خواست خدا پزشکی را خواندم و قبول شدم، در مطبی که می‌زنم پول ویزیت را مشخص نمی‌کنم، بسیاری فقط به دلیل ویزیت بالای مطب نمی‌توانند درمان شوند برای هر شخصی حتی بدون هزینه هم، درمان را انجام می‌دهم.

وقتی از او درباره شهدای دفاع مقدس می‌پرسم، بیان می‌کند: در حدی که می‌دانم آن‌ها به فکر جامعه و مملکت خود بوده‌اند، می‌توانستند با درس خواندن در خانه بمانند، اما این کار را نکرده و راهی جنگ شدند، آن‌ها به آن درجه‌ای رسیدند که بتوانند بفهمند چه اتفاقاتی در کشور می‌افتد، البته که جبهه و جنگ شوخی نیست، نه من می‌توانم پاسخگو باشم و نه شاید خیلی از افراد دیگر، تنها پاسخگو خودشان هستند.

دختر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان با بیان اینکه با وضعیت اکنون جامعه نمی‌توانم انتظار خاصی داشته باشم، ادامه می‌دهد: من خود به شخصه با پزشکی قبول شدن راه آن‌ها را ادامه خواهم داد، همین که کاری برای دیگران انجام دهیم قدم در راه آن‌ها گذاشته‌ایم، آن‌ها رفته‌اند و یک کاری برای ما کرده‌اند، من نیز می‌توانم برای حفظ جان 10 نفر دیگر خیلی کار‌های دیگر انجام دهم، فقط کافی است تأمل کرده و نوع تفکر خود را تغییر دهیم. خیلی‌ها می‌گویند نمی‌رفتند هم اتفاقی نمی‌افتاد، اما به عقیده من کاری کردند که یک وجب خاک ما آن طرف‌تر نرود، اگر آن یک نفر نمی‌رفت 10 نفر می‌آمدند و کشور را تصاحب می‌کردند، می‌گویند اگر بیایند ما می‌توانیم دفاع کنیم، اما به نظر من خوشان اولین کسی هستند که فرار می‌کنند.

زهرا که حتی قبل از شهادت پدر، ورزش رزمی تکواندو کار می‌کرده و مقام سوم و چهارم کشور را کسب کرده با گله‌مندی از اطرافیان می‌گوید: اکنون نوع تفکر خیلی فرق می‌کند مخصوصاً اینکه تا کاری انجام می‌دهیم می‌گویند فلانی سهمیه دارد، با سهمیه اتفاقات خوبی برایشان می‌افتد، آینده‌اش در کنکور ساخته می‌شود، اما نمی‌دانند که من از این سهمیه استفاده نمی‌کنم، در کل در حوزه‌های دفاع مقدس و مدافعان حرم کم‌کاری می‌شود.

با زهرا در حالی خداحافظی می‌کنم که می‌دانم ممکن است چقدر دلتنگ پدر باشد و به شادی فکر می‌کنم که امشب بخاطر مراسم جشن تولد حضرت زینب(س) در خانه‌شان برپا می‌شود.

گفت‌و‌گو از مریم چراغی

انتهای پیام
captcha