روزهای مقدسِ دفاع هشت ساله از میهن اسلامی برای مردان و زنان دلاوری که لباس رزم پوشیده و در جبهههای نبرد یا عرصههای پشتیبانی از رزمندگان نقشآفرینی کردهاند، با خاطرات تلخ و شیرین بسیاری همراه است که با گذشت چهار دهه، کماکان برای یکایک ما الگویی روشن است.
در دفاع مقدس اقشار مختلف مردم اعم از زن و مرد، پیر و جوان، پزشك و فرهنگی، دانشآموز و دانشجو، كارمند و كارگر برای دفاع از این مرز و بوم حضور داشتند و هر كدام به سهم خود نقش بسیار مهمی در به دست آوردن پیروزیها ایفا كردند و امروز بسیار خوب است كه در چهلمین سالگرد دفاع مقدس مروری بر نقش اقشار مختلف مردم در دوران دفاع مقدس داشته باشیم.
شهرام بلندپرواز، متخصص جراحی و فلوشیپ تروما دانشگاه علوم پزشکی شیراز، از یادگاران آن روزهاست که در سالهای دفاع مقدس به عنوان پزشکیار در جبهه خدمت کرد. در ادامه خاطراتی از زبان این عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشكی شیراز را از حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل میخوانیم.
برای نخستین بار در سال ۱۳۵۹ بهعنوان دانشآموز و در حالی که هنوز ۱۸ سال نداشتم، در قالب یک امدادگر به مناطق جنگی جبهه غرب اعزام شدم. در آن زمان من با چند نفر از دوستان به جبهه اعزام شدیم که متأسفانه چند نفر از آنها بعد از مدتی شهید شدند و یکی دیگر از دوستان نیز مجروح شدند.
از سال ۶۳ و در اعزامهای بعدی و بعد از قبولی در کنکور بهعنوان دانشجوی پزشکی عازم جبهه شدم و بهعنوان پزشکیار که در واقع یک درجه بالاتر از امدادگر است، در جبهه خدمت میکردم. در آن ایام با وجود دفعات متعددی که به جبهه میرفتم؛ با لطف خدا توانستم تحصیل خود را نیز ادامه دهم و موفق شدم تمام واحدها را با موفقیت بگذرانم.
در آن زمان اگر حملهای از طرف دشمن صورت میگرفت، زمان این درگیریها طولانی و شاید به یک ماه و یا یک ماه و نیم میرسید؛ اما بعضی مواقع نیز این درگیریها کوتاهتر بود و ما بعد از آن عملیات به منزل بر میگشتیم و به سراغ درس و دانشگاه میرفتیم.
از دوستان آن زمان که آنان نیز در حوزه خدمات پزشکی فعال بودند میتوان به دکتر کولیساز اشاره کرد که ایشان اكنون در تهران بهسر میبرند یا دکتر راوری که ایشان نیز هماكنون در شهر مشهد تشریف دارند، دکتر سعید حسینی نیز بهعنوان جراح قلب در شهر تهران مشغول خدمت است. دکتر برحق طلب نیز پزشک اطفال در همین شهر شیراز هست و مرحوم دکتر علیاکبر دهقانی که متأسفانه ایشان از جمع دوستان صمیمی ما رخت بربسته است.
از جمله خاطرات آن ایام حضور من در جبهههای غرب کشور بهعنوان پزشکیار است که به خاطر شرایط جغرافیایی منطقه مجبور بودیم سوار بر قاطر، دارو و وسایل پانسمان را به رزمندگان برسانیم که دشواریهای خاص خود را داشت و گاه به خاطر سختی مسیر، همه وسایل بر روی زمین میریخت.
باید گفت که دفاع مقدس جزو عجایبی بود که در تاریخ این کشور اتفاق افتاد. حادثهای که یک دفعه شروع شد و مردم نیز سراسیمه و به طرز عجیبی تلاش کردند تا از مملکت و کیان خویش دفاع کنند و طوری دشمن را بر زمین بزنند که اکنون با گذر سالها جرئت تجاوزگری به خاک میهن را کسی نیافته است.
در آن شرایط دست ما خیلی خالی بود؛ اما به حول و قوه الهی دفاع جانانهای از این مرز و بوم شد و حالا که الحمدالله توان کشور رو به افزایش است، دشمن دیگر به خود اجازه نمیدهد که بخواهد به کشور عزیزمان تعرضی داشته باشد.
یکی از خاطرات نه چندان خوبی که هنوز به یاد دارم این بود که در اواخر جنگ نیروهای بعثی عراق با سوءاستفاده از شرایط کشور تا پشت دروازههای اهواز آمدند که باز هم مردم تا سر حد توان به میدان آمدند. بنده هم همراه با چند نفر از دوستان در قالب نیروهای رزمی به میدان رفتیم و این بار دیگر کارهای پزشکیاری را انجام نمیدادم. این حمله چندان طول نکشید و به لطف خدا، نیروهای عراقی مجبور به عقبنشینی شدند تا اینکه بعد از مدت کوتاهی نیز قطعنامه ۵۹۸ پذیرفته شد و جنگ پایان یافت.
خاطرات خوب بسیاری نیز از آن زمان بر جای مانده است. روحیه همدلی، یکی بودن، ترجیح دیگری بر خود و دیگر صفتهای این چنینی بهعنوان یک فرهنگ عادی در جبهه شده بود و اگر به غیر از این در آنجا میدیدیم جای تعجب بود. در میدان جنگ روند غالب این چنین بود که رزمندگان خودشان را در اولویت قرار نمیدادند و بیشتر برای دیگران اولویت قائل میشدند.
به یاد دارم که در عملیات کربلای پنج بهعنوان پزشکیار حضور داشتم. درگیری بسیار شدیدی بود بهطوری که تعداد شهدا و مجروحان بسیار زیاد بود. مشغول پانسمان مجروحان بودم که متوجه شدم یک آقای تنومند و رشیدی در کناری ایستاده است. من به تصور اینکه ایشان یک رزمنده بسیار خسته است به او گفتم که برادر آن طرفتر یک سنگر است که آب و آذوقه در آنجا گذاشته شده بهتر است به آنجا بروید و استراحتی داشته باشید. تقریباً ۲۰ دقیقه همانجا ایستاده بود تا اینکه مجدد گفتم: شما هنوز برای استراحت نرفتهاید؟ ایشان به من گفتند: من فقط یک زخم کوچک برداشتهام. اما زمانی که خوابید متوجه شدم که ماهیچه پشت کمرش کامل کنده شده و مقدار قابل توجهی خونریزی کرده بود، اما ایشان بقیه مجروحان را به خود ترجیح داده بود و بعد که کار همه مجروحان تمام شد، تازه زخمش را به ما نشان داد و اجازه داد که کار پانسمان را انجام بدهیم و این خیلی برای من جالب بود. متوجه شدم که میزان جراحت خیلی قابل توجه است، اما تعجب من از مقاومت زیاد این رزمنده بسیجی بود.
حقیقت این است که ما مردم بسیار استواری هستیم که وقتی مشکلی در کشور پیش میآید، خودمان را خوب نشان میدهیم و بههمین دلیل است که تا امروز هر چقدر هم دشمن تلاش کرده ناکام بوده است؛ چرا که ما مردم ایران در موقع عمل، پا عقب نمیکشیم.
ما دانشگاهیها نیز مثل بقیه آحاد مردم باید همدلی بین خودمان را حفظ کنیم و تا آنجایی که امکان دارد از هر کاری که از دستمان برمیآید کوتاهی نکنیم؛ چرا که عمر میگذرد و باید از این عمر بیشترین استفاده را ببریم.
آن دوستان و همرزمانی که شهید شدند، شهادت بر آنها مبارک باشد؛ چراکه به بهترین نحو از عمرشان استفاده کردند. ما هم بهعنوان بازماندگان از جنگ امیدواریم که تا حد امکان از عمرمان استفاده صحیح و مناسب ببریم.
جوانها هم باید مراقبت کنند که عمر بسیار زود میگذرد و اگر قرار است زحمتی کشیده شود و انسان هنری از خودش نشان دهد این امر فقط در جوانی و میانسالی اتفاق میافتد. در سنین بالاتر انجام خیلی از کارها برای انسان سخت میشود. امیدواریم که جوانهای ما پرتوان و با روحیه مضاعف برای بهبود شرایط کشور گام بردارند.
انتهای پیام