امین‌رضا نوشین در گفت‌وگو با ایکنا:
الهیات سقایت در عاشورا مغفول مانده است

امین رضا نوشین

واقعه عاشورا یکی از ماندگارترین و حماسی‌ترین وقایع تاریخ بشری است که در پی خود درس‌ها، آموز‌ه‌ها و پندارهای متعددی دارد و تبدیل به یک مکتب بزرگ انسان‌سازی شده است. از همین مکتب می‌توان ابعاد مختلفی برای جامعه بشری استخراج و به جهانیان ارائه کرد. 

به مناسبت سالروز شهادت حضرت اباالفضل‌العباس(ع)، سقای دشت کربلا به گفت‌وگو با امین‌رضا نوشین، دکترای الهیات و استاد دانشگاه‌های هنر و حافظ شیراز که آثار ارزشمندی مثل عقل و اندوه طویل، نسبت عقل و اندوه در فرهنگ اسلامی، مقاله امام حسین(ع) به روایت کرکه‌گور در کتاب امام حسین(ع) در افق معاصرت و غیره را در کارنامه درخشان خود دارد، نشسته‌ایم، مشروح سخنان این پژوهشگر دین را با هم می‌خوانیم:

به گمان من یکی از موضوعاتی که در باب عاشورا و محرم مغفول مانده بحث «الهیات سقایت» است. چند سال پیش آیتالله ایازی در باب عاشورا و محرم سخن میگفتند و از موضوعی با عنوان الهیات وفا در ارتباط با حضرت عباس(ع) صحبت کردند. با توجه به آنچه در تواریخ در مورد وفاداری حضرت عباس(ع) نسبت به امام حسین(ع) گفته شده است، با الهام از این مندرجات موضوع الهیات وفا را مطرح کرد.

در کنار الهیات وفا که حول شخصیت حضرت عباس(ع) موجود است، ما میتوانیم از الهیات سقایت سخن بگوییم. دست‌کم تا امروز محقق و متفکری را ندیدهام که به این جنبه از الهیات شیعی یعنی الهیات سقایت پرداخته باشد.

الهیت سقایت در عاشورا؛ متافیزیکی مغفول مانده است

اما مراد ما از الهیات سقایت چیست؟ 

در ادیان، الهیات ابراهیمی، الهیات اسلامی، الهیات مسیحی و الهیات یهودی وجود دارد. در خصوص الهیات مرتبط با ادیان ابراهیمی دو نوع الهیات داریم: الهیات کلان و الهیات خرد. وقتی از الهیات کلان صحبت میکنیم، مراد الهیاتهای گستردهای هستند که با موضوع خدا شروع میشوند و آرام آرام تمام مباحث و موضوعات دینی را پوشش میدهند. مثلاً در الهیات اسلامی از خدا شروع میکنیم و به نبوت می‌رسیم و اگر این الهیات شیعی باشد به امامت می‌رسیم، بعد از امامت به زندگی پس از مرگ و سپس تمام الهیات ریز و درشت و خرد و کلان را مورد بحث قرار میدهیم. چنانکه در فرهنگ دینپژوهی معاصر، فرهنگی با عنوان الهیات نظاممند داریم.

در مقابل الهیاتهای کلان الهیاتهای خرد وجود دارد و مراد از الهیاتهای خرد، الهیاتهایی است که به موضوعات خاص از منظر دینی و معنوی اختصاص دارند، مانند الهیات دوستی، الهیات درد و رنج، الهیات عشق، الهیات جنگ، الهیات دشمنی، الهیات وفا و در کنار همه اینها الهیات سقایت را میتوان برشمرد.

 چیستی الهیات سقایت

الهیات سقایت تمرکز بر مفهوم دینی و معنوی تشنگی دارد. در واقع  تشنگی میتواند جنبه دینی، قدسی و معنوی داشته باشد و از نظر ادیان و نظامهای معنوی و خصوصاً دینی بسیاری از پدیدارها برای عوام، تودهها، غیر دینداران و افرادی که دنیوی و سکولار هستند جنبه دینی و برای گروهی جنبه غیردینی دارد. همانطور که منبر در مسجد، صندلی خاصی برای نشستن است و اگر منبر را از مسجد خارج کنیم برای غیرمسلمانان این پدیدار فاقد یک هویت دینی است اما برای یک مسلمان، واجد یک متافیزیک دینی خواهد بود.

وقتی سخن از الهیات سقایت میکنیم، یعنی در مورد تشنگی صحبت میکنیم. نوشانیدن آب به دیگران اگرچه یک عمل بسیار عادی و بسیار ساده است اما در فرهنگ شیعی با توجه به نحوه عملکرد حضرت عباس(ع) در حادثه کربلا توانسته است یک متافیزیک دینی و معنوی پیدا کند. از این جهت تشنگی میتواند بین ما و آن شخصیت خاص و والای دینی و معنوی نوعی ارتباط درونی برقرار کند.

در فرهنگ شیعی هرگاه آب مینوشیم امام حسین(ع) را یاد میکنیم، بنابراین آب و تشنگی در فرهنگ شیعی یک متافیزیک خاص پیدا کرده است. در واقع یک واقعه تاریخی منشأ چنین متافیزیک خاصی شده است و این واقعه تاریخی چنین الهیاتی را رقم زده است.

اینکه در روز خاصی از محرم گروهی از بزرگان شیعه یعنی امام سوم شیعیان همراه خانواده خود تحمل نوعی تشنگی معنوی کردند، در واقع این نوع تشنگی که امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا داشتند یک تشنگی عادی و ساده نیست. ممکن است زمانی انسان در بیابان گرفتار بیآبی شود و حتی ممکن است ساعتها تشنگی را تحمل کند یا حتی دچار حالت احتضار شود ولی این تشنگی فاقد متافیزیک است اما در ماجرای عاشورا چون این عمل یک عمل دینی بود، هرآنچه مرتبط با این عمل میشود متافیزیک دینی و معنوی پیدا میکند.

تشنگی امام حسین(ع) و خانواده او یک متافیزیک دینی و معنوی دارد و آب آوردن حضرت ابوالفضل العباس(ع) با هر کیفیتی که بوده باشد، سقایت را نشان میدهد. این سقایت، متفاوت با سقایتهای عادی و معمولی است و از این جهت جنبه الهیاتی پیدا میکند.

 نکته دیگر این است که به اتکای همین الهیات و متافیزیک، بخشی از آیینهای محرمی و عاشورایی ما توزیع نوشیدنیها است. آب، گلاب، شربت و هر آنچه که مینوشانیم، یک قضیه ساده نیست و علاوه بر رفع تشنگی و ادای نذر در مواجید حضرت عباس(ع) شریک میشویم و مشارکت معنوی میکنیم.

کسی که آب یا شربت به سینهزنان و دستهها مینوشاند به نحوی پدیدارشناسانه در مواجد یک انسان معنوی با یک کار به‌ظاهر ساده مشارکت میکند. این کار ساده با متافیزیک کلانی که پشت آن قرار دارد را مدنظر قرار دهیم و با توجه کردن به متافیزیک، این واقعه ساده را از آن جایگاه ساده خارج و وارد یک جایگاه خاص میکنیم و این عمل به عظمت کاری میشود که در یک برهه قدسی رقم خورده است. در واقع دو نوع تاریخ عرفی و تاریخ قدسی و ارشادی داریم. واقعه عاشورا تنها بخشی از تاریخ عرفی ما نیست بلکه بخش مهمی از آن را تاریخ قدسی و ارشادی تشکیل داده است.

الهیت سقایت در عاشورا؛ متافیزیکی مغفول مانده است

در فرهنگ اسلامی متونی به نام تاریخ و متونی به نام تذکره داریم. به عنوان مثال تاریخ طبری و در مقابل تذکره الاولیای عطار. نباید با نگاه تاریخ به سراغ تذکره رفت. مثلاً در کتاب تاریخ طبری، وقایعی که واقعاً رخ داده است، روایت میشود، اما تذکره الاولیای عطار قرار نیست وقایعی که واقعاً رخ داده است را بازگو کنند، بلکه وقایعی را بازگو میکند که باید رخ میدادند. در واقع تاریخ در دایره زمان اتفاق میافتد و نوشته میشود، اما در بیان تذکره باید گفت جهان را با نگاهی ورای زمان میبیند.

نکته بسیار مهم این است که برخی در باب آنچه ما در واقعه عاشورا داریم اشکالات تاریخی وارد میکنند، باید مراقب باشیم که عاشورا متافیزیک مخصوص خود را دارد و بعداً به بُعد فرازمانی و فرامکانی شیعیان پیوند خورده است.

با تمام ارادتی که به شخص مولانا دارم، اشکالی را بر ایشان وارد میکنم. مولانا در مثنوی معنوی روایت میکند: «شخصی رسید و عزاداران را دید و پرسید: چه شده است؟ گفتند: برای حسینبن علی(ع) گریه میکنیم. گفت: چه زمانی مرده است؟ گفتند: قرنها پیش. گفت: مگر خبرش تازه به شما رسیده است؟»

البته ما میدانیم که مولانا در وصف حسینبن علی(ع) سرودههای بسیار والایی دارد اما برخی و البته خود من این نقد را به مولانا وارد میکنیم. امروز اگر کسی بر حسین بن علی(ع) میگرید آن هم با یک بعد زمانی بیش از هزار سال، چنان نقدی به او وارد نیست. چون او در متافیزیک عاشورا سهیم است، در فیزیک عاشورا سهیم نیست.

روزی فیزیک عاشورا در یک نقطهای از سطح زمین آغاز شد، بسیار هم کوتاه بود و در یک نقطه کوچک در یک زمان بسیار محدود تمام شد. اما متافیزیک عاشورا تا امروز ادامه پیدا کرده است. آب نوشیدنها، تشنگیها و آن سقایت کردنها در فرازمان و فرامکان جاری هستند‌. «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا». همه زمانها عاشورا است و همه مکانها کربلا است. امروز عاشورا نیست، اینجا میدان امام حسین(ع) هست اما کربلا نیست.

در متافیزیک شیعی همه زمانها و همه مکانها عاشورا و کربلا هستند، پس یک رابطه متافیزیک با عاشورا و کربلا برقرار کردیم و این به تاریخ عرفی شیعه مربوط نیست.

تاریخ عرفی شیعه مربوط به ولادت امامان، شهادت امامان و علمای شیعه و تاریخ آنها مربوط میشود، اما تاریخ قدسی شیعه منطق نمیپذیرد و نیازمند منطق نیست. وقتی کسی در معرض تاریخ قدسی قرار بگیرد وقایع تاریخی آنچنان‌که اتفاق افتاده است اهمیت ندارد. مشارکت مهم است، چنان‌که گویی در آن ماجرا شرکت داشته است. وقتی کسی شربتی به دیگران مینوشاند در تاریخ ارشادی شیعه به گذشته پرتاب میشود و سقایت میکند. همین‌ که لیوانی آب با یاد حسین(ع) به دست کسی دهیم، در این زمان خاص و در این مکان خاص این کار انجام شده است، اما ناگهان به متافیزیک عاشورا پرتاب میشویم.

الهیت سقایت در عاشورا؛ متافیزیکی مغفول مانده است

متافیزیک عاشورا همه‌جا هست و هیچ جا نیست. فرازمان و فرامکان است، فوق زمان و فوق مکان است، همچنان‌که خودِ زمان، زمان ندارد، زمان همه چیز را زمانمند میکند اما زمان ندارد و چیزی که زمان نداشته باشد، همه‌جا هست و هیچ جا نیست و عاشورا این‌گونه است و شیعیان در طول ۱۴۰۰ سال یک الهیات گسترده شیعی و یک متافیزیک محرمی و عاشورایی تولید کردند. در فرهنگ اسلامی و فرهنگ شیعی وقتی میخواهیم ذبح حلال انجام دهیم معمولاً یکی از کارهایی که انجام میدهیم آب نوشاندن به ذبیح است و این به الهیات سقایت در فرهنگ ما موج میزند.

اگر الهیات سقایت را جدی بگیریم چه اتفاقی رخ میدهد؟

در این صورت شخص در فرازمان و فرامکان پیوند خاصی با عاشورا و حسین(ع) و با اصحاب حسین(ع) برقرار میکند. این پیوند گاهی در نازلترین سطح و گاهی در عالیترین و بالاترین سطح اتفاق میافتد. وقتی به سراغ انواع جریان معنوی در تاریخ اسلام میروید، با گروهی مواجه میشوید به نام اهل فتوت که شجرهنامههایی دارند. در شجرهنامههای خود اول آدم ابوالبشر را ذکر میکنند و بعدازآن حضرت ابراهیم(ع) و آرام آرام علی بن ابیطالب(ع) که نمونه اعلای جوانمردی در فرهنگ اسلامی هم نزد شیعه و هم نزد اهل سنت است. اهل فتوت افزون بر رشادت و توانمندیهای بدنی و رشادتهایی که از آنها سراغ داریم، کار مهم دیگری که انجام میدادند خدمت بود و نسبت به تخصصی که داشتند و در زمینهای که با آن در بازار آشنایی داشتند به دیگران خدمت میکردند. گروهی منصب سقایی را میپذیرفتند و بین مسلمانان آبرسانی میکردند و درواقع با این کار سلوک معنوی و عرفانی میکردند، یعنی به جای اینکه صرفاً به ذکر گفتن و ریاضت بسنده کنند خدمت میکردند.

چنانچه سعدی میگوید: «عبادت به جز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست» و ازقضای روزگار به نقل از شفیعی کدکنی، «سعدی به قلمروی اهل فتوت تعلق داشته است و ازقضا سقایی میکرده است.» میتوان به ابیات سعدی که با محوریت آب سروده شده است توجه کنیم: «خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی، چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی» و یا «در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی.»

در فرهنگ اسلامی اتفاقاتی از این‌ دست رخ داده است، فقط در عرفان ما سقایت جایگاه ویژهای پیدا کرده است. همانگونه که حافظ سروده است: «رندان تشنه‌لب را آبی نمیدهد کس، گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت و کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود، که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد.» همچنین مولانا میگوید: «آب کم جو تشنگی آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست».

همچنین با مفهوم ساقی در عرفان مواجه هستیم که مدام از ساقی سخن گفته میشود و ساقی ویژگی و جایگاه والایی دارد. حتی گاهی خدا ساقی میخانه عالم میشود و آب و شراب قدسی به عارفان مینوشاند. تمام این سخنان حول مفهوم سقایت شکل گرفتهاند.

در الهیات مسیحی مفهومی به اسم «آستیگماتا» داریم. وقتی سراغ مفهوم الهیاتی و عرفانی آستیگماتا میرویم با یک عارف برجسته مسیحی به نام «فرانسیس آسیزی» یا «فرانچسکا آسیزی» روبهرو میشویم که کتابهای «سرگشته راه حق» و «رفیق اعلا» در مورد ایشان به زبان فارسی ترجمه شده است. ماجرای آستیگماتا این است؛ آسیزی که جوان متمول و ثروتمندی بود و زندگی خوبی داشت، تصمیم گرفت تغییر رویه دهد و فقر معنوی و عرفانی در پیش گرفت، زهد ورزید و آرام آرام متمرکز بر واقعه به صلیب کشیدن حضرت عیسی(ع) شد. بعد از مدتی از برخی از نقطههای بدن فرانچسکا آسیزی زخمهایی دهان گشودند و از این زخمها خون جاری شد. این نقاط دقیقاً قسمتهایی بود که به بدن عیسی مسیح میخ کوبیده شده بود. در عرفان مسیحی کسان دیگری هم ‌چنین تجربهای داشتند.

مشابه تجربه آستیگماتا در الهیات مسیحی را در الهیات اسلامی و شیعی مشاهده میکنیم و متأسفانه تا امروز ندیدم هیچ‌کدام از متفکرین و محققین ما به این ماجرا اشاره کرده باشد. نمونهای از آن بیماری استسقا است. بیماری تشنگی که هرچه آب مینوشید سیراب نمیشوید. اوج این ماجرا را در زندگی آیتالله قاضی از عارفان برجسته و متفکر شیعه در نجف میبینیم. آیتالله قاضی در اواخر عمر دچار این بیماری شد و هرچه آب مینوشید تشنگی او برطرف نمیشد. با یک نگاهی ساده و غیرپدیدارشناختی و کاملاً عرفی متوجه میشویم کسانی در تاریخ به این بیماری یا بیماریهای دیگر دچار میشوند. اما به گمان من بیماری آیتالله قاضی آستیگماتای شیعه است، چیزی که در مسیحیت مورد توجه قرار گرفته است اما در فرهنگ شیعی توجهی به آن نشده است.

اولین فتح عارفانه آیتالله قاضی بعد از سالها ممارست در حرم ابوالفضل العباس(ع) اتفاق افتاد. او سالها ریاضت کشید و منتظر بود اما هیچ اتفاق خاصی برای او نمیافتاد. باید توجه کرد که عارفان سالها زحمت میکشند تا شب قدر و روز قدر خود را پیدا کنند. اوحدی می‌گوید: «اوحدی ۶۰ سال سختی دید، تا شبی روی نیکبختی دید. هرچه میکوشیدم به جایی نمیرسیدم تا روزی یک دیوانه به آیتالله قاضی گفت؛ امروز شاه همگان ابوالفضل العباس(ع) است و او در حرم ابوالفضل العباس(ع) اولین مکاشفه عرفانی خود را تجربه کرد.» از این جهت پیوند خاصی بین آیتالله قاضی و ابوالفضل العباس(ع) در افق فرازمان و فرامکان برقرار میشود و نتیجه یک پیوند فراشناختی در فرازمان و فرامکان با حضرت ابوالفضل العباس(ع) این است که یکی ساقی و دیگری مستسقی است. یکی مینوشاند و یکی هرچه مینوشد سیراب نمیشود.

 چرا این عالم بزرگ هرچه مینوشد، سیراب نمیشود؟

چون ساقی ابوالفضل العباس(ع) است، چگونه میتوان از این ساقی سیراب شد. در اینجا این بیت مولانا بسیار معنا دارد، «آب کم جو تشنگی آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست». در واقع  آیتالله قاضی با تجربه پدیدارشناختی خاص و تجربه قدسی و معنوی ترجمان بیت مولانا است. او به این زیرکی رسید که به جای اینکه مقام سقایی را انتخاب کند مقابل سقا بنشیند و تنها چاره کار، تشنگی است و هرچه تشنهتر باشد، ارتباط با این ساقی بیشتر و عمیقتر است.

شاید آیتالله قاضی هم متوجه نبود وارد چنین فرایند پیچیدهای شده است اما گویی آن عنایتی که روز اول اتفاق افتاد تا پایان عمر شامل حال آیتالله قاضی بود. در واقع گاهی اوقات عاشق یا معشوق را برمیگزیند و گاهی اوقات معشوق عاشق را انتخاب میکند و به گمان من استسقا به مثابه آستیگماتای شیعه، این است که ارتباط فرازمانی و فرامکانی با ابوالفضل العباس(ع) برقرار میشود.

الهیت سقایت در عاشورا؛ متافیزیکی مغفول مانده است

آستیگماتای شیعی به واسطه ابوالفضل العباس(ع) اتفاق میافتد. اگر محوریت آستیگماتای مسیحی حضرت عیسی مسیح(ع) است محوریت آستیگماتای شیعی حضرت ابوالفضل العباس(ع) است و اگر قهرمان این عرصه در مسیحیت فرانچسکای آسیزی بود، قهرمان این عرصه در عرفان شیعی آیت‌الله قاضی است و در این مورد میشود کتابها نوشت.

در خصوص دیوانهها باید گفت که اینان در فرهنگ اسلامی جایگاه خاصی دارند. متأسفانه از عقلای مجانین نیز در فرهنگ اسلامی سخنی گفته نشده است. برای اینکه با الهیات سقایت آشنا شویم، باید نگاهی به تاریخ اسلام قبل از تولد پیامبر(ص) و نگاهی کلانتر به تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر(ص) داشته باشیم. ما به تاریخ اسلام در منابع رسمی نگاه میکنیم، چون در دیدگاههای دیگر قطعاً روایات تاریخی را نمیپذیرند چندان‌که تجدیدنظرطلبها امروزه تاریخ اسلام را به صورت دیگری روایت میکنند.

ماجرای سقایت مبتنی بر منابع رسمی، قبل از تولد پیامبر اسلام(ص) یک منسب دینی، سیاسی، اجتماعی و بعضاً اقتصادی در مکه است. اگر تاریخ خاندان پیامبر(ص) را بررسی کنیم به شخصی به نام «قصیبن کلاب» جد پنجم پیامبر(ص) می‌رسیم که کلیددار کعبه بود.

سه منصب مهم در مکه داشتیم که حکم شهرداری در زمان امروز را داشت. منصب کلیدداری کعبه، منسب رفادت یعنی اطعام حاجیان و منصب سقایت یعنی سقایی کردن است. کسی که کلیددار کعبه بود، برترین منصب را داشت و حکم شهردار را ایفا میکرد. بعد از آن منصب رفادت و سومین منصب سقایت بود. منصب سقایت گرچه سومین منصب بود اما به‌هرحال یک منصب اجتماعی بسیار مهم بود که جنبه سیاسی، اجتماعی، دینی و اقتصادی داشت. قبل از تولد پیامبر(ص) الهیات منصب سقایت بروز و نمود بیشتری پیدا کرده بود. هر سه این مناصب مربوط به کعبه بودند. گرچه در زمانهای بعد منصب سقایت پرمعناتر شد و چگالی معنوی این مفهوم افزایش پیدا کرد. بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) الهیات سقایت وارد یک مرحله تازه شد و عمق بیشتر و جنبههای معنوی جدیتری پیدا کرد.