روان‌درمانی و داستان‌هایی درباره آفرینش، زن و مرگ
کد خبر: 4115554
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۱
در سه‌شنبه‌های فصل سخن بیان شد

روان‌درمانی و داستان‌هایی درباره آفرینش، زن و مرگ

در کتاب «مامان و معنای زندگی»، با سه مفهوم آفرینش، زن و مرگ مواجهیم، مفاهیمی که می‌توان آنها را جزو موضوعات اساسی هستی به‌حساب آورد.

نشست گفت‌وگو درباره کتاب «مامان و معنای زندگی»

به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست گفت‌وگو درباره کتاب «مامان و معنای زندگی» نوشته اروین یالوم، از سلسله‌نشست‌های سه‌شنبه‌های فصل سخن، روز گذشته، 27 دی‌ماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.

علیرضا رفیعی، روانشناس و مشاور خانوده در این نشست، گفت‌وگو درباره کتاب «مامان و معنای زندگی» را کاری سهل و ممتنع دانست و اظهار کرد: کتاب آن‌قدر روان و گوارا نوشته شده که شاید فقط باید آن را خواند و درباره‌اش صحبت نکرد، مثل چای که فقط باید طعم آن را چشید.

وی افزود: ویژگی منحصربه‌فرد نویسنده کتاب این است که مفاهیم روان‌درمانی اگزیستانسیال  را در قالب شیر و شکر و به شکل یک داستان، به خوانندگان منتقل می‌کند و به این هنر خود کاملا واقف است، چون در جای خود بیان می‌کند که تمام آموزش‌های مورد نیاز مخاطبان را به شکل لذت‌بخش و فرح‌انگیز به آنها ارائه می‌دهد و به همین دلیل، بسیاری از کتاب‌های او همین‌گونه‌اند؛ ما در این کتاب‌ها داستان می‌خوانیم و در جریان آن متوجه نوعی گشایش می‌شویم، گشایشی که احساس می‌کنیم در بسیاری از موارد به ما نیز ارتباط پیدا می‌کند و موجب می‌شود به داستان نزدیک شویم و حتی بعضا در عمق آن فرو برویم. این ناشی از قلم شیوای نویسنده است و به‌عنوان یک روان‌درمانگر هنرمند توانسته مفاهیم قابل توجه اگزیستانسیال را در قالب واژه‌های گوارا به مخاطب منتقل کند.

این روانشناس و مشاور خانواده «مامان و معنای زندگی» را بعد از کتاب «هنر درمان»، جدی‌ترین کتاب برای روان‌درمانگران دانست و گفت: همه ما کتاب را می‌خوانیم و برداشت خودمان را از آن داریم، ولی روان‌درمانگران با خواندن این کتاب می‌توانند به نکات حائز اهمیت در روند درمان پی ببرند. نویسنده در این کتاب، شش قصه برای ما بازگو می‌کند که اولین و آخرین آنها تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با هم دارند. شباهت از این نظر که در هر دو، رؤیاپردازی و خیال‌پردازی وجود دارد و تفاوت از این نظر که اوج خیال‌پردازی در داستان آخر نهفته است. داستان‌های پنجم و ششم کاملا خیال‌پردازانه‌اند و واقعیت ندارند و داستان اول با عنوان «مامان و معنای زندگی»، شرح حال خود نویسنده و برگرفته از رؤیایی است که او را واداشته تا این داستان را بنویسد. داستان‌های دوم، سوم و چهارم، واقعی هستند.

وی ادامه داد: داستان اول، اتفاقی است که خود را به نویسنده تحمیل می‌کند و به‌گونه‌ای فشارآمیز موجب می‌شود که از درون او، قصه‌ای بجوشد و آن مجموعه‌ای از مسائل حل نشده یا نیمه حل شده یا بعضا حل شده یالوم با جریان زندگی خود و قصه مادرش است. ممکن است با خواندن این داستان دچار نوعی سردرگمی شویم، چون در پایان آن به حال خود رها می‌شویم که واقعیت چیست، ولی به این رهاشدگی نباید اعتنا کرد، چراکه جریان داستان حاوی چند نکته حائز اهمیت است.

چالش بر سر آفرینش و ثمربخشی

رفیعی موضوع اصلی داستان اول را آفرینش و زایش بیان کرد و گفت: نویسنده درباره کتاب‌های خود با مادرش به گفت‌وگو می‌نشیند، یا در واقع دچار چالش علمی ـ عوامانه می‌شود. این چالش بر سر زایش است؛ نویسنده ادعا می‌کند که این کتاب‌ها زاییده اوست و مادر نیز در نقطه مقابل همین ادعا را دارد. نکته حائز اهمیت داستان، همان‌طور که بسیاری از روانشناسان به آن اشاره کرده‌اند، این است که ما انسان‌ها در اواخر دوران زندگی با مفهومی بسیار مهم و جدی به نام ثمربخش بودن دست به گریبان می‌شویم. موضوعات دیگر این داستان، یک زن، آفرینش و تنهایی است، یعنی موضوعات اساسی در رویکرد اگزیستانسیالیسم.

نشست گفت‌وگو درباره کتاب «مامان و معنای زندگی»

وی بیان کرد: داستان دوم با عنوان «همنشینی با پائولا» درباره زنی تقریبا منحصربه‌فرد است و در عین حال، جذابیت زیادی دارد، چون بده‌بستان‌های عجیبی میان پائولا و یالوم رد و بدل می‌شود، تا جایی که بعضا احساس نوعی شکست‌خوردگی در برابر پائولا به یالوم دست می‌دهد، چون اقرار می‌کند که او زنی خاص و ویژه است. داستان، روایت تشکیل یک گروه درمانی برای بیماران در آستانه مرگ و به‌طور خاص، بیماران سرطانی است که برای روان‌درمانگران، الهام‌بخش محسوب می‌شود. دیالوگ‌هایی که میان یالوم و پائولا به‌خصوص در پایان داستان رد و بدل می‌شود نیز الهام‌بخش است. در این داستان، با زنی مواجهیم که هم آفرینش محبت می‌کند و هم دهش محبت، یعنی پائولا منشأ محبت لایقصی است و به‌گونه‌ای محبت می‌کند که یالوم نیز از عطر آن سرمست می‌شود و به وجد می‌آید. در عین حال، موضوع مرگ نیز اساس این داستان را تشکیل می‌دهد، چون کسانی موضوع آن هستند که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند، به‌خصوص پائولا. لذا، در این داستان نیز با یک زن و مفهوم آفرینش و دهش و در عین حال، مفهوم مرگ مواجهیم. در واقع، یالوم در این داستان مدام با مفهوم مرگ بازی می‌کند.

ردپای مرگ

این روانشناس و مشاور خانواده داستان سوم با عنوان «تسکین از نوع جنوبی» را نیز درباره زنی به نام مگنولیا دانست و افزود: در این داستان نیز روان‌درمانگران می‌توانند از جریان گروه‌درمانی بهره خودشان را ببرند، گروه‌درمانی‌های کوتاه‌مدتی که بسیار دشوار است، چون همکاری افرادی را می‌طلبد که در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری هستند. در اینجا نیز با فرد تسلابخش دیگری به نام مگنولیا مواجهیم که خود رنج بسیار زیادی می‌برد، ولی در عین حال، منشأ محبتی بی‌دریغ یا دهشی لایقصی است. البته در اواخر داستان، در دیالوگی که میان یالوم و مگنولیا درباره مادر این زن و فوت او رد و بدل می‌شود، مفهوم مامان و مرگ نیز به‌صورت گذرا مورد بحث قرار می‌گیرد. در واقع، ردپای این مفاهیم را در تک تک داستان‌ها شاهد هستیم.

وی ادامه داد: داستان چهارم با عنوان «هفت گام برای بهبود در درمان سوگ» که بزرگترین قصه این کتاب محسوب می‌شود، به مفهوم سوگ می‌پردازد، البته نه آنچه یالوم با آن دست و پنجه نرم کرده، تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام داده و به یافته‌هایی رسیده، بلکه نوع خاصی از سوگ مدنظر است. ایرن، زنی است که شوهرش به‌دلیل ابتلا به سرطان در آستانه مرگ قرار دارد و در این داستان، دوباره با مفهوم مرگ، زن و بخشش مواجهیم. این داستان نیز برای روان‌درمانگران مفاهیم بسیار زیاد و طبقه‌بندی شده دارد که حتی می‌توانند در موارد حاد، از آنها استفاده کنند. ما مرحله به مرحله همراه با داستان، به تسهیلی می‌رسیم که در حل مشکل ایرن با مرگ‌های متوالی پیرامون او اتفاق می‌افتد. این داستان، اتفاقی است که می‌تواند برای هر یک از ما به نوع دیگری رخ دهد، چراکه مسئله مرگ، مسئله همه ماست، هر کدام به‌گونه‌ای و ترسی است که امکان دارد همه ما در زندگی به کرات با آن مواجه شویم و از سنی به بعد، خودمان را به آن بسیار نزدیک می‌بینیم.

رفیعی به داستان پنجم با عنوان «رؤیای دوجانبه» اشاره کرد و گفت: این داستان، همان‌طور که گفتم، تخیلی است و با یک زن نیز آغاز می‌شود، زنی که شکایت اصلی‌‌اش در مراجعه به روان‌درمانگر، این است که ارتباطاتش برای انتخاب همسر یا پارتنر فرجامی ندارد. نکته حائز اهمیت داستان این است که زن قصه، دهش ندارد. مشکلی که ممکن است برای درمانگرها پیش بیاید، موضوع علیت در جریان درمان است. در این جریان، بعضی از اتفاقات را علت اتفاقات دیگر می‌دانیم و این داستان می‌خواهد بگوید شاید آنچه را که فکر می‌کنیم علت بعضی از اتفاقات باشد، در واقعیت امر این‌گونه نباشد. در این داستان، دکتر ارنست لش بارها در مکالمه با شخصیت زن داستان، او را فردی خطاب می‌کند که فقط درصدد به‌دست آوردن است. در واقع، می‌خواهد به ما نشان دهد برخی افراد حق‌ به جانب‌اند و نمی‌دانند که علت اصلی مشکلات به درون خودشان برمی‌گردد و داستان با نوعی انتقال روان و جذاب، گشایش و تسهیلی برای شخصیت زن قصه فراهم می‌کند. در این داستان و مورد قبل، نقش درمانگر با نقش مراجع عوض می‌شود. به عبارت دیگر، درمانگر به یک دانشجو و مراجع به یک آموزگار تبدیل می‌شود و این اتفاقی است که باید در جریان درمان برای روان‌درمانگرها رخ دهد، آنها خود را مرجع و منبعی برای تغییر در مردم نبینند، بلکه در نظر داشته باشند درمان، جریانی دوسویه است و بین دو نفر اتفاق می‌افتد. این مفهوم در دهه‌های اخیر در مباحث روان‌درمانی دنبال شده است.

وی اظهار کرد: داستان پایانی اگرچه با حضور یک مرد آغاز می‌شود، ولی موضوع آن زنی است که گرفتار طلسم شده و دکتر ارنست با شیطنت‌های غیرتخصصی و غیرحرفه‌ای با این طلسم و مسئله درگیر می‌شود. در این داستان، یک دکتر با یک گربه درباره مرگ صحبت می‌کند و باز شاهد یک زن و موضوع مرگ هستیم. به نظر می‌رسد در این کتاب، سه مفهوم در تک تک داستان‌ها وجود دارد؛ آفرینش یا زایش یا دهش، زن و مرگ. البته آفرینش و مرگ جزو مسائل اساسی هستی است، ولی آیا می‌توان به زن به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مفاهیم هستی نگاه کرد؟ از این نظر که جنس زن موجب زایش است و اگر هستی همچنان ادامه دارد، بخش عمده آن مرهون زنان است.

محبوبه فرهنگ

انتهای پیام
captcha