زندان و کودکی‌های برباد رفته
کد خبر: 4112183
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۱ - ۰۷:۵۳

زندان و کودکی‌های برباد رفته

در برنامه بازدید مسئولان اداره‌کل زندان‌های خراسان‌جنوبی و انجمن حمایت زندانیان بیرجند در هفته جاری دو خانواده قرار داشتند که قربانی اصلی آسیب زندان، فرزندان و کودکان آنان بودند.

بازدید مسئولان از خانواده 2 زندانی در بیرجندراهی کوچه پس کوچه‌های دستگرد در چند کیلومتری بیرجند می‌شویم. در برنامه بازدید مسئولان اداره‌کل زندان‌ها، دو خانواده قرار داشتند که قربانی اصلی آسیب زندان، فرزندان و کودکان آنان بودند.

خانه خانواده اول، آخرین خانه در یک کوچه بن بست در محله‌های دستگرد است. وارد خانه شدیم، پسری نوجوان از ما استقبال می‌کند؛ از همان ابتدا و شیوه سلام کردنش متوجه می‌شدی که چه اندازه با هم سن و سالانش تفاوت دارد.

پس از طی کردن محوطه‌ای که نمی‌توان نام آن را حیاط گذاشت به خانه‌ای رسیدیم که یک پذیرایی 12 متری و یک آشپزخانه کوچک داشت. پسر نوجوانی که اسمش رضا بود با برادر 8 ساله‌اش روبروی مهمانان با احترام نشستند. داستان از این قرار است که پدر رضا در اسفندماه سال گذشته به جرم سرقت و موادمخدر دستگیر می‌شود و رضا و برادرش در نبود مادری که سال 98 از دنیا رفته همراه نامادری روزگار می‌گذرانند.

از بد روزگار نامادری نیز از سختی زندگی خسته شده و پسران را تنها می‌گذارد که باز به اصرار رضا به خانه برمی‌گردد. رضا به او قول می‌دهد که خرج زندگی را برعهده گیرد و از نامادری‌اش قول می‌ستاند که برای برادرش مادری کند‌.

بازدید مسئولان از خانواده 2 زندانی در بیرجند

در این جلسه زندگی هرروزه رضا تشریح می‌شود، مسئولان می‌گفتند رضا هر روز صبح پس از خواندن نماز صبح که بسیار هم برای خواندن آن مقید است با اتوبوس به مدرسه می‌رود و چون بخشی از مسیر را نمی‌توان با وسیله نقلیه عمومی رفت و از طرفی ترس از زیاد شدن هزینه‌ها دارد قسمتی از راه را تا مدرسه پیاده می‌رود.

بعد از اتمام مدرسه تازه کار رضا آغاز می‌شود. او به شیوه تمام دوستانش به خانه نمی‌رود و غذای گرم مادر و حمایت‌های دلسوزانه پدر منتظرش نیست؛ او برخلاف تمام هم سن و سالانش به مغازه صافکاری رفته و تا 9 شب در آنجا کار می‌کند و نزدیک یک میلیون تومان درآمد دارد. از این مقدار اجاره خانه را پرداخت کرده و هزینه‌های زندگی را تأمین می‌کند. گواه این زحمت رضا دست‌های سیاه و زمختش بود که سعی داشت زیر پیراهنش که آن نیز لکه‌های روغن ماشین بر رویش نقش بسته بود، پنهان کند‌. مشابه این دست‌ها را هیچ جا ندیده بودم؛ رنگ مردانگی داشتند و امید. وی پس از کار طولانی به خانه آمده و به درس‌های برادر کوچکش کمک می‌کند و می‌گوید وقتی برای درس‌های خودش باقی نمی‌ماند.

این خانواده تحت پوشش کمیته امداد هستند، اما هزینه زندگی آنقدر بالاست که رضا باید هزینه اجاره خانه و نیازهای خانه را با سخت کارکردن تأمین کند.

بازدید مسئولان از خانواده 2 زندانی در بیرجند

هزینه‌های بالای درمان و درد بی‌امان یک خانواده 

خانواده دوم در همین محله چند کوچه بالاتر روزگار می‌گذرانند که پدر خانواده چند وقتی است به جرم سرقت زندان افتاده؛ مادر مانده و چهار فرزند. مادر به‌دلیل اعتیاد همسر از وی طلاق می‌گیرد و او می‌ماند و دستگیری از کودکانش که اکنون داغ نبود پدر را در دل دارند.

امید؛ پسر بزرگ خانواده فعال در اردوهای جهادی فعال بوده و کمک خرج مادر؛ یک دختر 18 ساله و دو دختر دوقلو که یکی از آن‌ها به بیماری دچار است؛ تمام سهم مادر از این زندگی است. مادر خانواده خود چند سالی است از بیماری سرطان رنج می‌برد و بیماری خودش و دخترش بزرگ‌ترین درد او در زندگی است.

هزینه‌های فیزیوتراپی دختر خانواده باعث می‌شود او از ادامه درمان منصرف شود و مادر نیز به‌دلیل همین هزینه‌ها از شیمی درمانی دست می‌کشد، اما با همه اینها مادر خانواده اعتراضی ندارد و می‌گوید تمام امید من بچه‌هایم هستند.

مسئولان اداره‌کل زندان‌ها قول مساعد برای تأمین هزینه‌های درمان مادر و دختر را می‌دهند و از مادر خانواده می‌خواهند پس از ترک اعتیاد همسر به زندگی با او برگردد که فرزندانش بیش از این متضرر نشوند. مادر پرونده‌های درمانی را به مسئولان تحویل داده و مسئولان قول می‌دهند روند درمان را با پرداخت هزینه‌ها پیگیری کنند. مبلغی به‌عنوان هدیه نیز به فرزندان این خانواده داده می‌شود.

رنگ پریده مادر و حال نزار دختران گواه روزهای سخت زندگی‌شان است. رضا و برادرش نیز در سکوتی غمبار و زیر بار سنگین زندگی که شانه‌های یک کودک برای آن بسیار کوچک است، روزگار می‌گذرانند. آن‌ها دور نیستند در همین همسایگی ما زندگی می‌کنند. با خود فکر کردم چه امری باعث می‌شود تا پدر یک خانواده با اعمالش سرنوشت فرزندانش را این چنین غمبار کند؟ چه لذتی در این دنیا بالاتر از خنده فرزند و چه غمی بزرگ‌تر از ناراحتی‌شان؟. با خود اندیشیدم پدر آن پسر ۸ ساله که شب‌ها بی‌قرار و دلتنگ است یا پدر دختری که از زور مشکلات زندگی درمان خود را به تعویق انداخته چگونه شب‌ها راحت سر بر بالین می‌گذارد‌؟. هرچه که هست کودکان امانت‌های خداوند هستند؛ شانه‌های آنان برای به دوش کشیدن آسیب‌هایی که ما باعثش هستیم کوچک است. قبل از هر کاری به آینده فرزندانمان فکر کنیم. کمی بیندیشیم پس از من چه به سر فرزندم خواهد آمد. آن زمان شاید کمی بیشتر مراقب اعمالمان باشیم. در پایان این دیدار مسئولان با قول‌هایی که دادند امید دارند دردهای زندگی این دو خانواده کمی التیام یابد.

انتهای پیام
captcha