اجبار به دینداری؛ کاتالیزور رویگردانی از امر دینی
کد خبر: 4086842
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۷
یادداشت

اجبار به دینداری؛ کاتالیزور رویگردانی از امر دینی

تنها راه برای تغییر رفتار یک انسان و اصلاح کنش‌ها و باورهای او، تغییر در ناحیه شناخت و آگاهی فرد است تا از این طریق، اراده و اختیار تبدل پیدا کند و به تبع آن، رفتار تأثیر پذیرد.

یکی از چالش‌های جدی جامعه ایران که تحت تاثیر تحولات جامعه جهانی به وقوع پیوسته، چالش حرکت به سمت سکولاریسم به معنای عامیانه، یعنی فاصله گرفتن از امر دینی است.

به نظر می‌رسد برخلاف برخی آمار و ارقام و مدعیات و گمانه‌زنی‌ها نسل جدید در قیاس با نسل پیش از خود، نسبت به امر دینی کم‌باور شده است و بسیاری از گزاره‌هایی که جزء معتقدات نسل قبل بود و برای آن نسل بدیهی می‌نمود، برای نسل جدید لااقل پرسش‌برانگیز و محل نقد است. البته ‌کم‌باوری و شک و تردید در گزاره‌های دینی به تعبیر شهید مطهری گذرگاه خوبی است و می‌تواند نشانه بلوغ عقلانی جامعه در حوزه دین‌ورزی باشد اما اگر توقف نسل جدید بر این گذرگاه بیش از حد طولانی شود، خطر فروریختن را در پی خواهد داشت.

در این میان عواملی وجود دارد که خواسته یا ناخواسته بر این مسئله اثر می‌گذارد؛ عواملی که می‌تواند پرسش‌های ذهنی نسل جدید پیرامون امر دینی را حل کند یا پرسش‌ها و اشکالات جدیدی را بر تلنبار پرسش‌های قبلی بیفزاید. باید توجه داشت در اثر افزایش روزافزون این پرسش‌ها نسل جدید به نقطه‌ای می‌رسد که باور به گزاره‌های دینی برایش توجیهی ندارد و همین امر موجب می‌شود با آرامش خاطر دست از این گزاره‌ها بردارد و به گزاره‌های دیگری روی بیاورد و به آنها دل ببازد.

یکی از این عوامل، اجبار به دینداری است. منظور از اجبار به دینداری روشن است و در تاریخ ما سابقه دارد. در دورانی نهاد حسبه یا همان «محتسبان» وظیفه کنترل و اجرای موازین شرعی در جامعه را عهده‌دار بودند و در این راه از عنصر اجبار و الزام بهره‌ می‌بردند. به همین خاطر محتسبان در ادبیات فارسی همواره مورد نکوهش واقع ‌شدند و نمادی از دینداری ظاهرگرایانه، سطحی و حتی توام با نفاق به شمار می‌آیند.

حال پرسش این است؛ چگونه اجبار به دینداری که نماد تقلیل‌یافته آن در گشت‌های موسوم به امنیت اخلاقی قابل مشاهده است بر روند سکولاریسم و ‌کم‌باوری و عدم باورمندی به گزاره‌های دینی تاثیر می‌گذارد؟ چنانکه حکما و فقهای اسلامی به درستی در آثارشان اشاره کرده‌اند، افعال انسان به طور مستقیم تحت تاثیر اراده و اختیار قرار دارد و اراده و اختیار نیز بر پایه شناخت و معرفت شکل می‌گیرد. طبیعتا در هنگام الزام و اجبار، هیچ‌گونه شناخت و آگاهی جدیدی به فرد ارائه نمی‌شود، بلکه تلاش می‌شود شناختی که در ضمیر دیگری (یعنی فرد الزام‌کننده) وجود دارد، مبنای شکل‌گیری اراده و عمل در فرد الزام‌شونده باشد. بدیهی است که شناخت دیگری، علت اراده و عمل دیگری است و نمی‌تواند علت اراده و عمل غیر او باشد.

در این شرایط، انسان در برابر دیگری که می‌خواهد به اراده او تعرض کند و آن را تحت اختیار خود قرار دهد، به قوه غضبیه دست می‌یازد و رویکرد واکنشی و هیجانی از خود بروز می‌دهد؛ همانگونه که اگر دیگری بخواهد به جان یا مال انسان تعرض کند، بروز چنین واکنشی بدیهی است. وقتی من به یک گزاره دینی یا هر گزاره دیگری باور نداشته باشم و دیگری مرا به رعایت و باورمندی به آن الزام کند و بخواهد اراده و اختیار مرا تحت کنترل خویش بگیرد، من در برابر دیگری و شناخت و آگاهی که مبنای عمل او است حالت تدافعی پیدا می‌کنم تا بدین طریق از استقلال اراده خود صیانت کنم.

قرآن کریم در مسئله نشوز و نافرمانی همسر، دقیقا به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید؛ «وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ» یعنی زنانی که نسبت به نافرمانی‌شان بیمناک هستید، آنها را موعظه کنید (یعنی ارائه شناخت و آگاهی جدید به همسر)، سپس بستر خود را از آنها جدا سازید (تا با اراده خود، از نافرمانی دست بردارند) و در قدم آخر، آنها را رها کنید و از آنها جدا شوید. چنانکه در آیه شریفه مشاهده می‌شود هیچ‌گونه الزام و اجباری برای تابع ساختن همسر تجویز نشده است. همین عدم الزام و اجبار به دینداری در آیات متعدد دیگری از قرآن هم مورد اشاره قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه، خداوند متعال نسبت به پیامبر(ص) می‌فرماید؛ «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» تو بر آنها سیطره و تسلطی نداری؛ یا می‌فرماید؛ «وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ» یعنی تو جبرکننده بر آنها نیستی. در آیات به روشنی بیان می‌شود که هیچ انسانی قدرت سیطره بر دیگری را دارا نیست و قادر نخواهد بود او را به اجبار به پذیرش یک گزاره باورمند کند.

تا اینجا روشن شد که الزام و اجبار به دینداری چگونه می‌تواند نتیجه عکس به همراه داشته باشد. وقتی این الزام و اجبار، عمومیت پیدا کند می‌تواند فرآیند سکولاریسم و عدم باورمندی به امر دینی را در ایران سرعت ببخشد و در این زمینه نقش کاتالیزور را ایفا کند.

بر اساس تحلیل فوق روشن می‌شود تنها راه برای تغییر رفتار یک انسان و اصلاح کنش‌ها و باورهای او، تغییر در ناحیه شناخت و آگاهی فرد است تا از این طریق، اراده و اختیار تبدل پیدا کند و به تبع آن، رفتار تأثیر پذیرد. «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»

مصطفی شاکری

انتهای پیام
captcha