آیا تفکر درباره شناخت ذات خدا منجر به الحاد می‌شود
کد خبر: 4059325
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۸
علی امیرخانی پاسخ می‌دهد:

آیا تفکر درباره شناخت ذات خدا منجر به الحاد می‌شود

حجت‌الاسلام علی امیرخانی، عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث بیان کرد: بسیاری از روایات گفته‌اند ذات خدا را نمی‌توان شناخت لذا درباره آن فکر نکنید چون منجر به الحاد می‌شود اما بسیاری هم گفته‌اند که صفات خدا را ولو به اجمال می‌توانیم درک کنیم. همه این موارد ذیل معرفت به نفسه قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «امکان شناخت عقلی خداوند در روایات اهل بیت(ع)» امروز سه‌شنبه 3 خردادماه با ارائه حجت‌الاسلام والمسلمین علی امیرخانی، عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث برگزار شد.
در ادامه گزیده سخنان وی را می‌خوانید؛
 
عبارت‌های متعددی درباره امکان شناخت خدا وجود دارد و از سوی دیگر عبارات بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه عقل از احاطه علمی بر خداوند عاجز است که نظریه‌پردازی بر اساس آنها اهمیت خاص خود را دارد. این از نکات بنیادین در مباحث توحیدی و دینی است. درباره اهمیت این بحث باید بگویم در مورد امکان شناخت عقلی در میان گرایش‌های مختلف فکری، اختلاف وجود دارد و از جمله دیدگاه فیلسوفان و متکلمان، اشاعره، معتزله، عرفا، صوفیان و ... متفاوت است. بنابراین وضعیت شناخت خداوند از طریق عقل اهمیت زیادی دارد و اینکه این شناخت چه تفاوتی با شناخت‌های دیگر دارد؟

معیار صحت بسیاری از معرفت‌ها، معرفت عقلی است

در روایات اهل بیت(ع) شناخت نفسی یا به تعبیرِ روایت، شناخت به نفسه از خداوند متعال با عقل، امکان ذاتی ندارد و خداوند با عقل، معروفُ به نفسه قرار نمی‌گیرد و اساساً شدنی نیست یعنی انسان به ما هو انسان و با عقل به ما هو عقل، امکان شناخت خداوند ندارد اما از نظر اهل بیت(ع) شناخت خدا از راه نشانه‌ها‌ و آیات که معروفُ به غیره هستند یعنی شناخت شیء از طریق آثار و نشانه‌های آن امکان‌پذیر است. این نوع شناخت، نه تنها امکان ذاتی که امکان وقوعی هم دارد. این نوع شناخت، ویژگی‌هایی دارد و در اینجا گفته می‌شود که می‌دانم خدا هست، می‌دانم خداوند مانند ماسوی الله نیست. ویژگی دیگر اینکه می‌دانم آنچه اثبات کرده‌ام همانند عقل و نفس و تمام موجودات و ممکنات نیست و هیچ جنبه اشتراکی ندارد.
 
اگر این را بپذیریم مشخص می‌‌شود معیار صحت بسیاری از معرفت‌ها همین معرفت عقلی است. در بحث معرفت الله، روش ارائه مباحث، اقناع و فهم و ادراک عقل است یعنی در دل این روایت‌ها و بیاناتِ روحانی، هنگامی که نظریه‌پردازی شد عقل از ابتدا تا انتها این مباحث را متوجه می‌شود و کاملاً استدلال عقلی برای آن دارد که قابل تبیین و ارائه به دیگران است. شواهد متعدد داریم که خداوند را می‌توان با آثار آن شناخت و نکته دیگر اینکه تعبیر معرفت به نفسه که یک قاعده است را هم می‌توانیم به عنوان یک قاعده عقلی ارائه کنیم و کاملا هم مورد پذیرش جامعه عقلا است. 

شناخت خداوند در روایات

بسیاری از روایات گفته‌اند ذات خدا را نمی‌توان شناخت لذا درباره آن فکر نکنید چون منجر به الحاد می‌شود اما بسیاری هم گفته‌اند که صفات خدا را ولو به اجمال می‌توانیم درک کنیم. همه این موارد ذیل معرفت به نفسه قرار می‌گیرد. روایات متعددی حتی در حد تواتر وجود دارد که می‌توان خدا را با عقل شناخت. امام رضا(ع) فرمودند: «يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ» روایاتی نیز دلالت دارد بر اینکه حق تعالی را می‌توان اطلاق شیء کرد یعنی خدا عدم نیست. امام صادق(ع فرمودند: «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ اَلْعِبَادُ خَالِقَهُمْ» از منظر روایات اهل بیت(ع) معرفت و علم در اینجا نسبت به خداوند به یک معنا است و اینگونه نیست که معرفت فطری، معرفت باشد اما شناخت عقلی، معرفت نباشد. 

لزوم تعریف دقیق از معرفت

محمدحسین منتظری، استادیار دانشگاه تهران نیز در این نشست به عنوان ناقد به سخنرانی پرداخت که در ادامه می‌خوانید:
 
برای بنده عنوان این بحث به صورت کلی مبهم است چون باید منظور از شناخت به شکل کامل‌‌تری توضیح داده می‌شد چراکه قرار نیست صرفاً آن برداشتی که خودمان از شناخت و معرفت داریم را به عنوان معیار قرار دهیم بنابراین حتما باید نسبتِ این شناختی که در اینجا ارائه شده و آنچه دست کم به عنوان یک کلمه رایج در دنیای معرفت شناختی معرفی شده است مشخص شود. نکته دیگر اینکه معنای عقل و شناخت عقلی هم به خوبی توضیحی داده نشد آیا منظور از عقل، استدلال است یا آن چیزی که در ادبیات روایی ما آمده است. 
 
مسئله دیگر درباره متنِ ایده است. آنچه در فرضیه ایشان اشاره شد تمایز شناخت به نفسه و به غیره و سپس ویژگی‌های شناخت به غیره بود که به محصول آن، معرفت می‌گویند اما در اینجا هم چند نکته قابل بحث است. گفته شد حاصل این معرفت چند گزاره است؛ اول اینکه می‌دانم خدا هست، مانند سایرین نیست و نمی‌دانم چیست. در تعریف شناخت به غیره هم گفتند که منظور شناخت از طریق آثار است، اما دلالت را هم معنا نکردند. آیا منظور دلالتی است که در دانش منطق یا در میان رواقیون یا پزشکان یونان باستان مطرح بوده است؟ همچنین باید تمایز این دلالت با استدلال مشخص شود. آیا می‌‌توانیم بگوئیم این همان استدلال فنی یا قیاسی یا استقراء است که در سنت ما و منطق کلاسیک بیان شده است؟ به نظرم تا این موضوع مشخص نشود بسیاری از مباحث مرتبط با ایده روشن نخواهد شد.
 
نکته دیگر اینکه محصول دلالت دقیقاً چیست؟ آیا یک معرفت گزاره‌ای است؟ همچنین ادراک به خوبی معنا نشده است لذا باید در این زمینه هم توضیح بیشتری داده شود. نکته دیگر اینکه در قسمت شواهد صرفاً به چند مورد اشاره شد از جمله اینکه گفته شد خدا شناخته می‌شود اما به وسیله آثار آن. یکی هم اطلاق شیء به معنای نفی عدم بود. گفته شد می‌توان به آن عنوان معرفت اطلاق کرد. اما آیا این همان معرفت لغوی است یا یک معنای نسبی دارد که در دستگاه روایات ما پیدا شده است؟ معتقدم اگر بخواهیم با روش معناشناسی جلو برویم کار زیادی درباره امکان شناخت عقلی خداوند داریم و لازم است جلسات بسیاری درباره هر یک از این روایات برگزار شود تا روشن کنیم که آیا می‌توانیم از طریق این روایات به امکان شناخت خداوند برسیم یا خیر؟
انتهای پیام
captcha