پنج وجه نوآورانه رساله «الولایه» علامه طباطبایی
کد خبر: 4058733
تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۱
حسین کلباسی بیان کرد:

پنج وجه نوآورانه رساله «الولایه» علامه طباطبایی

حسین کلباسی اشتری ضمن اشاره به اینکه مقوله ولایت در حوزه معارف ما مقام و موقعیت ویژه‌ای دارد، به ارائه گزارشی از مباحث رساله «الولایه» علامه طباطبایی و وجوه نوآورانه این رساله پرداخت.

به گزارش ایکنا، بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا، اول خرداد با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» به صورت مجازی برگزار شد.

حسین کلباسی اشتری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در این نشست با موضوع «تقریر علامه طباطبایی از نسبت میان مراحل استکمال نفس با ولایت تکوینی» سخنرانی کرد که خلاصه متن آن را در ادامه می‌خوانید؛

چنانکه محققان و صاحب‌نظران و علاقه‌مندان به حوزه حکمت اسلامی می‌دانند مقوله ولایت در حوزه معارف عقلی ما مقام و موقعیت ویژه‌ای دارد. در این زمینه صدها اثر مجمل و مفصل با عنوان ولایت در معارف اسلامی در اختیار داریم. البته موضوع و مدخل ولایت از یک سو با اصول اعتقادی به خصوص با اصول اعتقادی امامیه مناسبت دارد و از سوی دیگر با تعلیمات و آموزه‌های اخلاقی و عرفانی ما. در ساحت حدیث و تفسیر هم موقعیت خاصی دارد. به مناسبت این همایش و عنوانی که انتخاب شده است به سراغ نوشته یکی از بزرگان حکمت و فلسفه معاصر یعنی علامه طباطبایی رفتم. یکی از نوشته‌های ارزشمند این چهره بزرگ و تاثیرگذار رساله کوچکی به نام رساله الولایه است. این رساله به لحاظ حجم چندان مفصل نیست ولی چندین‌بار به زبان فارسی و عربی و زبان‌های اروپایی ترجمه شده و مورد شرح و تفسیر قرار گرفته است.

علامه گرچه در این نوشته مختصر و در خلال پنج فصل موضوع به این مهمی را بحث کردند اما حاوی نکات، فرازها و دیدگاه بدیع و نوآورانه‌ای است که به مناسبت این همایش بنا داریم گزارشی از دیدگاه علامه را در این دقایق کوتاه عرضه کنیم. اگر نوشته علامه با نوشته‌های دیگری در این زمینه مقایسه شود حداقل پنج وجه ممیزه نسبت به سایر آثار در دیدگاه علامه، هم به لحاظ نوع تقریر و هم به لحاظ نوع رهیافت قابل تشخیص است.

تعریف ولایت از نظر علامه طباطبایی

علامه مقوله ولایت را در نسبت با استکمال نفس دیده است. در آغاز رساله معنایی از ولایت در نوشته ایشان ظاهر شده که بدیع و نوآورانه است. تاکید علامه بر این مطلب است که ولایت چیزی نیست جز کمال اخیر حقیقی انسان. نکته‌ای که در همین ارتباط متذکر شدند این است؛ این کمال حقیقی در نسبت با درک باطن نفس است. نفس انسان دارای بواطن و مراتبی از حقیقت است که با هم نسبت ظاهر و باطن دارند. عالم مثال نسبت به عالم طبیعت، عالم عقل نسبت به عالم مثال حکم ظاهر و باطن دارند. نفس، باطن انسان است ولی خودش ذومراتب است.

استکمال انسان یعنی عبور از این ظاهر به باطن، عبور از لایه‌های بیرونی به لایه‌های درونی. غایت انسان جز این نیست به نهایی‌ترین لایه باطنی نفس خودش پی ببرد. بنابراین ولایت در اینجا که عبارت از سرپرستی خداوند است رسیدن نفس و استکمال نفس به مرتبه‌ای است که حقیقت عالم را دریابد و حقیقت عالم جز این نیست که انسان مقام فنا و نیستی خودش را دریابد و سرپرستی خداوند به نحو مشخص تحقق پیدا کند. علامه در فصل اول و تاحدودی فصل دوم تلاش کردند این معنا را توضیح بدهند.

دومین وجه از وجود ممیزه عبارت است از ملازمت معرفت نفس و معرفت رب. علامه در این مقام ملازمت میان معرفت نفس و رب را در نسبت با ولایت توضیح داده است. این یک ابتکار قابل توجه است که چگونه انسان با معرفت خودش به معرفت رب می‌رسد. این تلازم و این ربط و نسبت در بیان علامه بدیع و نوآورانه است و شاید در لسان دیگر عرفا به این صورت بیان نشده باشد.

سومین وجه ممیزه عبارت است از تفکیکی که علامه میان اصناف و طبقات آدمیان و نوع بشر قائل می‌شود، متناسب با معرفت آنها؛ یعنی انسان‌ها به لحاظ معرفت و میزان درکشان نسبت به حقیقت عالم دسته‌بندی می‌شوند. همچنین به این موضوع پرداخته است که وقتی در اخلاقیات و عرفانیات ما عبادت به عنوان غایت هستی ذکر می‌شود، این امر چگونه با معرفت نسبت پیدا می‌کند. اینکه عبادت با معرفت نسبتی دارد سابقه دارد. علامه این ملازمت را با حقیقت عبادت و حقیقت ولایت نسبت می‌دهد و این خودش یک وجه نوآورانه است.

امکان وصول به غایات برای همه خلائق فراهم است

چهارمین وجه ممیزه بیان علامه عبارت است از تعمیم راه و طریق انبیا و اولیای بزرگ الهی در وصول به مقاصد هستی به عموم خلائق و کائنات و به تعبیر ساده، راهی که انبیا در وصول به غایت طی کردند منحصر به آنها نیست و همه مردم می‌توانند این راه را طی کنند و امکان وصول به غایات برای همه خلائق فراهم است. اصلاً فلسفه رسالت و نبوت و اینکه انبیا مامور به ابلاغ بودند در این بوده که بشر بتواند از فرصت و مجالی که در زندگی دنیوی دارد به این مقصد اولی نائل شود. علامه در فصل سوم و چهارم رساله این معنا را به طور تفصیلی بیان کردند و راه رسیدن به آن را هم بیان کردند.

آخرین وجه ممیزه این است که علامه شیوه و روش استدلالی را پیش گرفتند. وقتی مقوله، مقوله اخلاقی و عرفانی باشد و یک قدری از مشی استدلالی و عقلی فاصله می‌گیرد. علامه در اینجا به سراغ یکی از عمیق‌ترین مداخل عرفانی رفتند، ولی همان روش استدلالی را پیش گرفتند. ایشان در تفسیر المیزان هم، که تفسیر کتاب خداست، روش برهانی را بر روش نقلی و استشهاد به روایات مقدم داشتند. در سراسر این تفسیر ابتدا بحث برهانی را مطرح کردند. سپس به استشهاد آیات و روایات دست زدند. در این رساله همین شیوه علامه مشاهده می‌شود. در پایان رساله خواننده احساس می‌کند که همچنان در فضای عقلی با علامه ارتباط برقرار کرده و متن او را خوانده است. بنابراین، اگر نگوییم تقریر علامه منحصربه‌فرد است اما کم‌نظیر است.

انتهای پیام
captcha