روحالله داتلی بیگی، جوانی از اهالی بروجن است که در ۱۱ سالگی دچار یک بیماری روماتیسمی خودایمنی شد و در ۱۸ سالگی قدرت راه رفتن را به کلی از دست داد و شروع به استفاده از ویلچر کرد. این معلولیت باعث شد که بیگی چند سال ترک تحصیل کند اما با کمک خانواده توانست به زندگی و تحصیل بازگردد، او در سال ۸۵ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه اصفهان آغاز کرد و سال گذشته نیز از رساله دکتری خود با نمره عالی دفاع کرده است. بیگی هماکنون به عنوان مدرس دانشگاه بهصورت پارهوقت در گروه زبان و ادبیات انگلیسی این دانشگاه مشغول فعالیت است و در زمینه ترجمه و پژوهش نیز فعالیتهای خوبی دارد. عزم و امید ستودنی و موفقیتهای علمی و پژوهشی این جوان که با وجود مشکلات فراوان توانسته در اوج قله علمی قرار گیرد، ما را بر آن داشت تا در گفتوگویی با این چهره علمی شهرستان بروجن بیشتر آشنا شویم.
ایکناـ چرا وقتی معلولیت بر شما حادث شد، با اینکه چندین سال با این بیماری درگیر بودید، ترک تحصیل کردید؟
دلایل مختلفی داشت، نخست آنکه همواره این امید را داشتم که این معلولیت موقتی است و من به مرور زمان دوباره قدرت راه رفتن را باز خواهم یافت، دوم آنکه این محرومیت از راه رفتن از حیث روحی ضربهای بزرگ و برایم بسیار دشوار بود. نکته بعدی کمبود امکانات بود چرا که رفت و آمد بدون ویلچر برایم دشوار بود، ضمن اینکه گرفتن معلم خصوصی مستلزم هزینه زیادی بود که تأمين آن امکانپذیر نبود لذا تصمیم گرفتم از ادامه مسیر تحصیل چشم بپوشم.
ایکناـ چه عاملی باعث بازگشت شما به مسیر تحصیل شد؟
صحبتهای خانواده و اطرافیان و توصیههایی که برایم داشتند کمک کننده بود. با اینحال امکانات چندانی در اختیار نداشتم و به همین دلیل ناچار شدم از دوم دبیرستان که دچار معلولیت شدم تا پیشدانشگاهی را بهصورت خودخوان در خانه درس بخوانم و فقط برای امتحانات به مدرسه میرفتم که با تلاش و پشتکار توانستم دیپلم بگیرم و در کنکور شرکت کنم و در رشته زبان انگلیسی دانشگاه اصفهان پذیرفته شدم. مهمترین انگیزه برای تصمیم به ادامه تحصیل در دانشگاه این بود که در همان دوران توانستم یک ویلچر برقی تهیه کنم و لذا مشکلات فراوانی که برای آمد و شد داشتم تا حدود زیادی برایم رفع شد و امیدوار شدم که به دانشگاه بروم و درس بخوانم.
ایکناـ دلیل خاصی برای انتخاب ادبیات انگلیسی در دانشگاه اصفهان به عنوان رشته دانشگاهی داشتید؟
از آنجا که در دبیرستان درسهایم را بهصورت خودخوان میخواندم در درس انگلیسی ضعیف بودم اما علاقهام به ادبیات باعث شد که این رشته نظرم را جلب کند و به سمت آن بروم، ضمن اینکه نیمنگاهی به بازار کار داشتم و از همان ابتدا دوست داشتم بتوانم از طریق تحصیلات دانشگاهی در یک دانشگاه خوب یک شغل مناسب را برای خودم انتخاب کنم.
زمانی که دیپلمم را اخذ و در کنکور شرکت کردم یکی از اهدافم این بود که در یک دانشگاه خوب و تراز اول به تحصیل بپردازم و اگرچه امکان تحصیل در دانشگاههای شیراز و تهران نیز برایم فراهم بود اما به دلیل نزدیکی اصفهان با بروجن و نیز سکونت برخی خویشان و اقوام نزدیک در این شهر، این دانشگاه را انتخاب کردم و مادرم در این مسیر همراهم شد و با من به اصفهان آمد که از همراهی خواهر و برادرها نیز بینصیب نماندم.
ایکناـ دوران دانشگاه برایتان چگونه گذشت؟
از آنجا که بر طبق بضاعت مالی موجود منزلی که توانستیم اجاره کنیم دور از دانشگاه بود، حتی با ویلچر برقی دشواریهای زیادی را برای طی مسیر خانه تا دانشگاه داشتم و هر روز همسر خالهام مرا به دانشگاه میبرد و مسیر بازگشت را نیز خودم بر میگشتم. چه بسیار مواقعی که ویلچر در میانه راه شارژ تمام میکرد و دشواریها چند برابر میشد، ضمن اینکه تردد در خود دانشگاه و دانشکده نیز دشواریهای دیگر کار بود و فضاسازی مناسبی برای افراد دارای معلولیت پیشبینی نشده بود از جمله اینکه آسانسور دانشکده دائماً خراب بود و رمپ ورودی نیز شیب تندی داشت لذا با کمک همکلاسیها پلهها را تردد میکردم. سکونت در خوابگاه نیز مشکلات خاص خود را داشت از جمله اینکه مسیر خوابگاه تا دانشکده طولانی بود و مهمتر آنکه خوابگاههای دانشجویی برای معلولان مناسبسازی نشدهاند و عملاً سکونت در خوابگاه برای این افراد امکانپذیر نیست. با اینحال در بدو ورود به دانشگاه طی صحبتی که داشتم از معاون دانشجویی دانشگاه خواستم که بتوانم از امکانات سوئیتها و مهمانسراهای دانشگاه استفاده کنم که نه تنها موافقت نشد بلکه برخورد مناسبی هم نداشتند و صریحاً گفتند که اگر با این وضعیت نمیتوانی به دانشگاه بیایی مجبور نیستی به تحصیل بپردازی.
به دلیل مشکلات عدیده برای تردد در دانشکده، بعدها نامهای به رئیس دانشکده نوشتم و مشکلات را بیان کردم که بعد از یکی دو ماه این مشکلات رفع شد و در سالهای اخیر نیز با تهیه ویلچری با امکانات بیشتر و نیز سکونت در منزلی نزدیکتر به دانشگاه مشکلاتم برای تردد به مراتب کمتر شده است.
ایکناـ برای تردد در سطح شهر چه مشکلاتی دارید؟
پیادهراههایی پر مانع و پر از کندگی و چاله، نبود امکان تردد از حاشیه خیابان به دلیل شلوغی و تردد خودروها، مشکلات در عبور از خیابانها، مناسب نبودن ورودی و خروجی بسیاری از ادارات و بانکها، اماکن تفریحی، مطبها و غیره از مشکلاتی هستند که هر فرد دارای معلولیت را آزار میدهد و دچار زحمت میکند و باوجود تذکرات و مطالبهگری و یادآوریهای فراوان به مسئولان شهری و اینکه سالهاست حتی از سوی مسئولان بر این موضوع تأکید وجود دارد اما هیچ اقدامی برای بهبود اوضاع صورت نمیگیرد. این مشکلات باعث میشود که بنده تا زمانی که ضرورت ایجاب نکند به سطح شهر نروم و تنها مسیرم، طی کردن راه خانه تا دانشگاه است.
ایکناـ آیا با دیگر افراد دارای معلولیت تعامل و ارتباط دارید؟
اوایل معلولیت چند بار در جمعهایی که از سوی بهزیستی برای این افراد برگزار میشد شرکت کردم اما برایم جذاب نبود زیرا معتقدم اگر هم دورهمی اتفاق میافتد باید در راستای انجام کاری و یادگیری و ارتقا باشد و جمع شدن دور هم برای گذراندن ساعات و احیاناً تفریح و سرگرمی برایم جذبکننده نبود و لذا دیگر به این جمعها نرفتم؛ ضمن اینکه حضور در دانشگاه و پرداختن به تحصیل فرصت انجام کارهای دیگر را از من سلب میکرد. تعامل و ارتباطات اجتماعی بنده بیشتر در محیط دانشگاه و با اساتید و دانشجویان اتفاق میافتد.
ایکناـ آیا توانستید به علاقه خود به ادبیات بپردازید؟
از اوایل کارشناسی ارشد کارهای پژوهشی فراوانی در حیطه ادبیات انگلیسی انجام دادم و مقالاتم را در نشریات علمی پژوهشی و بینالمللی منتشر کردهام. همچنین کار ترجمه مقالات را در کنار تدریس انجام میدهم و یک رمان هم ترجمه کردهام که در دست ناشر برای چاپ است، سرودن شعر و نوشتههای ادبی نیز از علاقههای شخصیام است که در ساعات فراغت به این کار میپردازم. ادبیات همواره به من کمک میکند که از مسائل موجود دور شوم و گویی هنر و ادبیات مُسکنی هستند که آلام فرد را تسکین و او را از فضای مشکلات و دغدغهها دور میکنند. در واقع فرد با کمک ادبیات از دنیای واقعی فرار میکند و وارد دنیایی زیبا و فانتزی میشود که امیدآفرین و انگیزهبخش است. ادبیات همچنین مانند تاریخ به افراد و سرگذشتهای واقعی یا خیالی میپردازد و با بیانی زیبا داستانهای تراژیک و کمیک را به مخاطبان ارائه میدهد و این هم میتواند یک درس بزرگ و انگیزهبخش باشد که از ادبیات میآموزیم و برای ادامه مسیر نیرو میگیریم.
ایکناـ آیا مواقعی پیش آمد که از مشکلات خسته و ناامید بشوید و دیگر ادامه ندهید؟
بله، بارها برایم پیش آمده است، بهویژه در ابتدای تحصیلات دانشگاهی که رفت و آمد در دانشکده بدون کمک دوستانم میسر نبود و غالباً مجبور بودند مرا با ویلچر تا طبقه سوم از پلهها بالا ببرند، هر بار که در خانه ابراز پشیمانی و ناامیدی میکردم مادرم روحیه و انگیزه میداد و معتقد بود که تنها با درس خواندن و موفقیت در تحصیل میتوانم یک زندگی مطلوب و خوب را داشته باشم و به من میگفت حالا که به دلیل تحصیل به اصفهان آمدهایم باید با دست پر بر گردیم و موفقیت تو در این مسیر بسیار مهم است. با این صحبتهای مادر انگیزه میگرفتم، چشم بر مشکلات میبستم و مصممتر از قبل ادامه میدادم.
یک مصداق دیگر ناامیدی که اخیراً بر من غالب شده است، نوع نگاه جامعه و قوانین به تواناییهای معلولان است با این توضیح که همیشه در تمام مدت تحصیلم در دانشگاه این تصور را داشتم که روزی به عنوان هیئت علمی دانشگاه مشغول کار شوم و گمان میکردم مسئولان بالادستی در سیستم جذب هیئت علمی وزارت علوم وقتی ببینند فردی با وجود معلولیت توانسته پلههای ترقی را طی کند و به این سطح علمی و کارهای پژوهشی برسد و از بسیاری از دانشجویان عادی سطح بالاتری داشته باشد، قطعاً با نگاه ویژهتری از او در دانشگاه استفاده خواهند کرد حال آنکه اینگونه نیست و گویی معلولیت سد راهی برای استخدام بنده در دانشگاه شده است.
ایکناـ این بدان معناست که شما اجازه ندارید در فرآیند جذب هیئت علمی شرکت کنید؟
خیر، بنده از شهریور سال گذشته که از رسالهام دفاع کردم تلاشهایم را برای جذب به عنوان هیئت علمی گروه زبان انگلیسی آغاز کردم و با توجه به تعدد مقالات ISI و علمی و پژوهشی برای مصاحبه به دانشگاههای علامه طباطبایی و اصفهان دعوت شدم و حضور یافتم اما با وجود رزومه علمی قوی، جذب نشدم و این ناامیدی بر من حادث شد.
به نظرم میرسد وقتی یک فرد دارای معلولیت دست روی زانو میگذارد و راهی را که افراد عادی بدون مشکلات عدیده جسمی میتوانند با سرعت و به راحتی طی کنند با دشواریهای پیچیده و عدیده طی میکنند، باید نگاه ویژهتری نیز به نخبگان این قشر بشود و در به کارگیری این قبیل افراد سختگیری نکنند و موانع قانونی نگذارند.
بر طبق قوانین موجود، دستگاهها موظفند سه درصد از ردیف استخدامی خود را به معلولان اختصاص دهند اما پرسش اینجاست که آیا این قانون در تمام دستگاهها اجرایی میشود؟ تأسفبارتر آنکه این سهمیه شامل جذب اساتید دانشگاه نمیشود یعنی نهادهای دانشگاهی از این قانون مستثنی هستند و هیچ الزام قانونی برای جذب افراد دارای معلولیت بهعنوان عضو هیئت علمی ندارند لذا امثال بنده که دوست داریم در این کسوت مشغول کار بشویم به دلیل این خلأ قانونی با اعمال سلیقه مسئولان دانشگاهها پذیرش نمیشویم از نشستن بر کرسیهای دانشگاه باز میمانیم؛ عادلانه نیست که یک فرد دارای معلولیت که به این درجه علمی و پژوهشی رسیده با افراد عادی مقایسه و به راحتی کنار گذاشته شود. اگر قانون سهدرصدی استخدام برای هیئت علمی دانشگاهها نیز تعریف شده بود مسیر مقابل معلولان باز بود تا از طریق دیوان عدالت اداری یا دیگر راهها حق قانونی خود را پیگیری کنند.
ایکناـ کلام پایانی...
امیدوارم این امیدواری که مرا سالهای سال سرپا نگهداشت تا بتوانم با وجود تمام مشکلات از مسیر بازنمانم و تحصیلات و کارهای پژوهشیام را با قدرت ادامه دهم به ناامیدی بدل نشود و دستاندرکاران نگاه ویژهای به نخبگان معلول داشته باشند و توانمندیها و قابلیتهای آنان را ببینند و در جایگاهی که حقشان است آنان را قرار دهند تا دیگر معلولان جامعه نیز که در ابتدای راه قرار دارند با انگیزه وارد این مسیر شوند و به دور از ناامیدی به زندگی بازگردند. اکنون خودم را در تقابل امید و ناامیدی میبینم و امیدوارم بتوانم از این پیچ سخت با سلامت عبور کنم و به مسیرم ادامه دهم. ایجاد امید بهویژه در دل افرادی که در جایی از زندگی دچار لطمه سنگین شده است بسیار دشوار است و لذا اگر فرد دارای معلولیت به جای اینکه گوشهنشین و منزوی شود، با تلاش و همت پلههای پیشرفت را طی میکند و دوست دارد گوشهای از کار را بگیرد و به جامعه خدمت کند، باید توسط جامعه و مسئولان دیده شود تا این امیدها با سدها و موانع موجود تبدیل به ناامیدی نشود.
انتهای پیام