به گزارش ایکنا؛ بیست و پنجمین شماره دوفصلنامه علمی پژوهشی «پژوهشنامه عرفان» به صاحبامتیازی انجمن علمی عرفان اسلامی ایران منتشر شد.
از جمله عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «تحلیل و بررسی «ورای طور عقل» در دیدگاه محی الدین ابن عربی»، «مقام ذات در بیان عبدالرّزاق کاشانی»، «عرفان یوسف (چهره یوسف در آیینه متون عرفانی فارسی)»، «ارتباط باغ طبیعت با باغ جان از منظر مولوی»، «مفهومپژوهی واژه «دولت» در متون عرفانی فارسی تا قرن هشتم با تأکید بر مصیبتنامه عطار»، «بررسی تطبیقی «تبعید روح» در روایت تصوّف اسلامی و گنوسی».
در چکیده مقاله «تحلیل و بررسی «ورای طور عقل» در دیدگاه محی الدین ابن عربی» میخوانیم: «بحث از ورای طور عقل از مباحث قدیمی در شناختشناسی است. عارفان مشهودات خود را بالاتر از حد ذهن طبیعی و عقل بشری میدانند. اینگونه معارف معمولاً یا قابل تأویل و در نهایت عقلپذیر تلقی میشوند و یا عقل ستیز. در این مقاله پس از نقل نظراتی که در این باره وجود دارد؛ با بررسی حقایق و معارفی که محییالدین عربی ورای طور عقل میداند مشخص میشود بخشی از حقایق عرفانی در مراحلی بالاتر از عالم عقل و جبروت بهدست میآید که اصولاً از حوزه تصورات و تصدیقات عقلی خارج است و در حیطهای از واقعیت الهی قرار دارد که کثرت در آنجا راهی ندارد، ازطرفدیگر عوالم ماسویالله از دید محییالدینعربی اصولاً خیالی و غیرثابت میباشد و از جانب سوم لازمه رسیدن به ماورای عقل وارد شدن در احوال سکر و فنا است که در این حالات عقل و عاقلی مطرح نیست. در اینجا خود عقل است که به قضاوت نشسته، البته عقلی قدسی و کاملاً انتزاعی.»
در طلیعه مقاله «مقام ذات در بیان عبدالرّزاق کاشانی» آمده است: ««مَقامِ ذات» یا «هُویّتِ مطلقه» مهمترین بخشِ عرفان نظری اسلامی است. چراکه تمامِ مراتب، تعیّنات و حَضَراتِ بعدی از آن ناشی شده و هر شرح و بیانی راجع به هُوّیتِ مطلقه تمامی لوازمِ برآمده از آن را مستقیماً و بهنحو گستردهای تحت تأثیر قرار میدهد. هُویّت مطلقه، که معلوم و مشهود احدی نیست و مورد توجّه اکید ابنعربی قرار دارد، توسّط صدرالدین قُونَوی، برترین شاگرد او، تحتِ عناوینی مانند «حیثیّتِ اطلاقی ذاتی»، «وحدتِ حقیقیهی حَقّی»، «جامعِ بالذاتْ بینِ اضداد» صورتبندی شد. دیگر پیروانِ مکتبِ ابنعربی نَظیرِ جَنْدی، فَرْغانی و عِراقی هر یک به نوبهی خود در شرح و بسطِ این معنی کوشیدند. لکن در این میان عبدالرزاق کاشانی تبیینی از مقامِ ذات یا هُویّتِ مطلقه ارائه داده که بیش از تبیینِ دیگر شارحین و بیش از دیگر جنبههای هُوّیتِ مطلقه بر «مَجْمَعُ الاضداد» یا «جمعِ اضداد» بودنِ هُویّتِ مطلقه تأکید دارد و آن را لازمهی «اطلاقِ ذاتی» یا «حیثیّتِ اطلاقیِ» حَقّ میداند. اینکه چنین تبیینی از هُویّتِ مطلقه چه لوازمی دارد، خود موضوعی است که در این مقاله به آن پرداخته خواهدشد و نشان داده میشود که تأکید بر این جنبه از هویّتِ مطلقه نظامِ فکریِ موجود در عرفانِ نظریِ اسلامی را به لحاظ مَبْنایی از نظامِ فکریِ یونان و بهخصوص از نظامِ فکریِ ارسطو جدا میکند و بهآن هُویّتی متفاوت و مستقلّ میبخشد.»
در چکیده مقاله «بررسی تطبیقی «تبعید روح» در روایت تصوّف اسلامی و گنوسی» میخوانیم: «باور به تبعید روح از خاستگاه علوی به عالم فرودین، و اعتقاد به لزوم بازگشت روح به موطن اصلی، یک موضوع مشترک در تعالیم گنوسی و آموزههای تصوّف اسلامی است. این مقاله به شیوه تطبیقی ابعاد مختلف موضوع تبعید روح را در اندیشه باطنگرای این دو مکتب بازنموده است. برای نیل به این منظور ابتدا چهارچوب کلی نگاه متصوفه و گنوسیان به مسئله تبعید روح تبیین شده و سپس در ضمن تحلیل ساختار و بنمایه دو داستان «قصه سرود مروارید» و «قصه غربت غربی» از داستانهای رمزی گنوسی و تصوّف اسلامی، وجوه اشتراک و افتراق آن دو مشخص گردیده است. نتیجه مقاله نشان میدهد که درک کلی از غربت روح و تبعید آن از عالم علوی بنمایۀ مشترک در اندیشه گنوسی و تفکر صوفیانه است و ریشه در گرایشهای باطنی این دو مکتب دارد. بنابراین بهتر است از منظر توارد به این اشتراکات نگریسته شود. هر چند با توجه به سبقت تاریخی اندیشه گنوسی بر تصوف و سمت تقدم طرح بحث تبعید روح در آثار گنوسیان، میتوان گفت، قصه غربت غربی و رساله حیابن یقظان ابنسینا یا نینامه مثنوی از تعالیم گنوسی به طور نسبی تأثیر پذیرفتهاند و به نوعی دارای ساختار گنوسیاند».
انتهای پیام