بزرگترین آرزویش شاید این باشد که بتواند همانند سایر انسانها به راحتی نفس بکشد و برای ساعتی از کپسول اکسیژن دور باشد. خدا میداند اینکه نفسهایت به سختی برآید چه زجری است. شاید درد و رنجش از لحظات مجروحیت هم بیشتر باشد، اما او یک قهرمان است. قهرمان ملتی که به خاطر آنها راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در این راه به درجه جانبازی نائل آمد.
او زخمیترین غزل دیوان عشق است که در فضای ایثار منتشر میشود. همت، ایمان، فداکارى و اخلاصش همگی نشان از حریت ابوالفضل(ع) دارد که زیباترین داستان عشق و بندگی را در کنار مولای خود در طول تاریخ رقم زد. اسوه وفا و حمیت الگویی همیشگی برای مردترین مردان عالم است.
علمدار غلامی، یکی از جانبازان 70 درصد شیمیایی دوران دفاع مقدس از استان فارس است که به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و روز جانباز دقایقی را با ایشان همکلام شدیم.
ایکنا ـ خودتان را معرفی کنید و بگویید در دوران جنگ چه مسئولیتی داشتید؟
علمدار غلامی، متولد ۱۳۴۵ هستم و تقریباً 17 سال داشتم که به عنوان رزمنده بسیجی به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شدم. در دوران دفاع مقدس در یگان اعزام لشکر ۱۹ فجر مهندسی رزمی مسئولیت تدارکات گردان، قایقرانی و پلسازی را به عهده داشتم.
ایکنا ـ کمی از خاطرات آن زمان بگویید.
چهار ماه در منطقه بودم که به شیراز برگشتم و برای پاسدار افتخاری ثبتنام کرده و به دوره آموزشی رزم و غواصی رفتم. پس از حدود 2 ماه آموزش به اهواز و منطقه برگشتم. در منطقه رستهمان مهندس رزمی بود و برای عبور رزمندگان پلهای شناور آماده و نصب میکردیم. یک ماه قبل از شروع عملیات بدر به خط سوم برای استقرار و برای نصب پل اعزام شدیم. به دلیل اهمیت کار و دید دشمن در روز، شبها تقریباً از ساعت 21 الی 1 نیمه شب کار را انجام میدادیم.
بسیاری از بچهها به دلیل بمب و خمپاره در همین عملیات نصب پل شهید میشدند. اگر کسی آموزش لازم مثل غواصی را ندیده بود یقیناً نمیتوانست مأموریت خود را به خوبی انجام دهد.
ایکنا ـ چگونه جانباز شدید؟
در 25 اسفند 63 در عملیات بدر جزیره مجنون که مشغول پلسازی بودم. شب قبل از عملیات بدر، کار خود را به اتمام رساندیم و تمامی پلها را با هر مشقتی که بود نصب کردیم. عملیات که تمام شد به خط دوم که فاصلهای تقریباً 2 کیلومتری با خط مقدم داشت برگشتیم.
یک روز صبح با دوستان در سنگر مشغول صرف صبحانه بودیم که صدای عبور یک جت جنگی دشمن به گوش رسید و بمبی را در نزدیکی محل استقرار ما رها کرد چون برایمان این صداها عادی بود به صبحانه ادامه دادیم و فقط دیدیم که گرد و غباری به داخل سنگر روانه شد. چشمهایم شروع به سوزش کرد اما چون کم بود اهمیتی ندادم. بوی سیر و پیاز به مشامم میرسید اما فکر میکردیم از تن ماهی است که در حال استفاده بودیم. اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد که بمب شیمیایی در آنجا زده باشند. ماشینی با تانکر و تجهیزات خاص به سمت ما آمد و به ما اطلاع داد که بمب شیمیایی در اینجا زده شده و هرچه سریعتر این محل را ترک کنید. یک موتور سیکلت تریل داشتم و به یک درمانگاه صحرایی که در حدود 3 کیلومتری ما قرار داشت مراجعه کردیم. دکتر به من گفت آتروپین را استفاده کردهاید؟ گفتم: نه دکتر بلافاصله آتروپین را به من تزریق کرد و به محل اسکان برگشتیم.
دو ساعت پس از آن ماجرا، حمام رفتم و آماده برگشت به اهواز برای سفر به شیراز شدم. موقع بستن زیپ کوله، متوجه بیحالی و ناتوانی خودم شدم و گیجی خاصی به من دست میداد. رفیقم نیز همین حالت را داشت، با وجود حالت خاصی که داشتم اما با کمک او به سمت درمانگاه رفتیم و آنجا دیگر جانی در بدن نداشتم و بیهوش نقش بر زمین شدم.
ایکنا ـ آن زمان ماسک تنفسی نداشتید؟
اولین بمب شیمیایی در جنگ نصیب ما شد و آن زمان اصلاً نمیدانستیم شیمیایی چیست و چند نوع دارد و چگونه کار میکند. ماسک هم داشتیم اما جنبه آموزشی بود. از اینجا را برایم تعریف کردهاند که با بالگرد ما را به اهواز منتقل کردند. تمام بدنم پر از تاول شده بود و از درد گاهی فریاد میزدم و سپس برای ادامه درمان به تهران فرستاده شدیم. نوع شیمیایی تاولزا و اعصاب تشخیص داده بودند. چشمانم تا 4 ماه نابینا بود و به دلیل سوختگی در قسمت دهان زیاد نمی توانستم صحبت کنم و فقط گوش میکردم. در بیمارستان رازی تهران بستری شدم و به دلیل اینکه تمام بدنم زخم داشت، ملافهای دور ما پیچیده بودند. تا چهل روز بدنمان را روزی دوبار با مواد مخصوص شستوشو میدادند. کل بدنم سوخته و تاول زده بود. بعد از چهل روز از بیمارستان مرخص شدم و به بیمارستان مسلمین شیراز انتقال داده شدم و تا دو سال بستری و تحت درمان بودم و چشمانم تا دو سال بیشتر از دو سه متر جلوتر را نمیدید و حتماً باید از عینک استیل ضد آفتاب استفاده میکردم.
ایکنا ـ وضعیت کنونی شما چگونه است؟
از زمان شیمیایی تاکنون با کپسول هوا، اسپری و داروهای گوناگون اسپری میکنم و بدون کپسول هوا حتی یک متر هم قادر به راه رفتن نیستم یا در بیمارستان بستری هستم یا در خانه زیر سرم آنتیبیوتیک هستم.
انتهای پیام