روزهایی که عشق را در عمل مشق می‌کردیم
کد خبر: 4036929
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۲:۳۵

روزهایی که عشق را در عمل مشق می‌کردیم

عملیات والفجر ۸ یکی از پیچیده‌ترین و موفقیت‌آمیزترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس بود که از ۲۰ بهمن آغاز شد و تا ۷۵ روز ادامه داشت. سردار مجتبی مینایی‌فرد در عملیات فاو به عنوان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۹ فجر حضور داشت و اکنون با گذشت ۳۶ سال از خاطرات آن روز‌ها می‌گوید.

عملیات والفجر 8، اروند رودساعت 22:10 شامگاه 20 بهمن سال 1364 بود که ندای «یا فاطمه زهرا(س)» در امواج بیسیم‌های لشکرها و گردان‌های رزمندگان سپاه اسلام به گوش رسید. دسته دسته گردان‌ها با دستور و اشاره فرماندهان به راه افتادند و به اروند زدند. عشق و ایمان و اراده و حماسه سراسر وجودشان را دربرگرفته بود. با عزمی راسخ و ایمانی مستحکم به آب زدند تا حماسه بیافرینند و در نهایت یکی از بزرگترین و پیچیده‌ترین عملیات‌های آبی خاکی توسط رزمندگان سپاه اسلام رقم خورد.

عملیات «والفجر 8» یا عملیات «فاو» یکی از موفقیت‌آمیزترین عملیات‌های رزمندگان سپاه اسلام در دوران دفاع مقدس بود که به مدت 75 روز ادامه داشت و دستاوردهای خوبی برای کشورمان دربرداشت. عملیاتی که محاسبات جنگی آن دوران را به سختی بهم ریخت و برگ زرینی از تاریخ سراسر حماسه ایران اسلامی شد.

لشکر 19 فجر که متشکل از رزمندگان استان فارس بود در آن دوران در کنار سایر لشکرها و تیپ‌ها در این عملیات نقش مؤثری ایفا کرد. سردار سرتیپ دوم پاسدار مجتبی مینایی‌فرد در آن زمان در کسوت فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 19 فجر ایفای نقش می‌کرد که به حق نقش بسیار مهم و حساسی داشت. این یادگار دوران دفاع مقدس بارها در عملیات‌های مختلف مجروح شد و به درجه جانبازی نائل شد. عملیات فاو نیز یکی از عملیات‌هایی است که از ناحیه گردن دچار مجروحیت شد و امروز 36 سال از سالروز مجروح شدنش در این عملیات می‌گذرد. بدین مناسبت مروری بر خاطرات این بزرگمرد خواهیم داشت.

با هر نقشه‌ای بود بالاخره دوره به تعطیلی کشیده شد و مثل مرغی که از قفس پریده باشد بدون مرخصی به اهواز رسیدم و بسیاری از بچه‌ها هم همین کار را کردند. تقریباً کارها تمام شده بود و شناسایی‌ها در حال تکمیل و تست بودند، به آبادان و شهر قصر طرف‌های دهانه فاو رفتم. همین سردار سرلشکر باقری عزیز آمده بودند و از نهر قاسمیه حد لشکر المهدی و بعد لشکر ثارالله(ع) به لشکر فجر و دیدن نهر ابوعقاب که محور اصلی عبور غواصان لشکر فجر بود کارها را از نزدیک ولی با حفاظت فوق‌العاده بالا کنترل می‌کردند و از کار ابتکاری رزمندگان بسیار خوشش آمده بود که نظام جزر و مد را در آورده بودند (البته بعد از جنگ در جلسه‌ای ایشان اذعان کردند که تمام نقاط دنیا از جمله جزیره سیسیل و آب‌های خروشان، چقدر صرف هزینه برای انجام چنین کاری کرده بودند اما در آن موقع به نتیجه نرسیده بودند).

رزمندگان لشکر فجر با یک تکه چوب با جعفر مومن باقری و تطبیق آن با طلوع ماه، ساعت حرکت غواصان را در آورده بودند. به هر حال التهاب بسیاری همه جا را فرا گرفته بود و کار گروه‌های عبور از اروند و کارگروه آقای شکیبا با اسکله‌سازان و آموزش‌ها و طراحی مانور یگان‌ها با دقت فراوان کنترل می‌شد. جای شهدا سبز است که امروز ببینند این عملیات به عنوان یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های ویژه آبی خاکی در دنیا مورد بررسی است.

دومین ویژگی این عملیات آن بود که در بین نخل‌ها و عبور مردم بومی، نهایت مسائل حفاظتی اقداماتی انجام می‌شد که به حق باید نام این عملیات را یکی از موفق‌ترین عملیات‌های حفاظتی نامید البته در 200 کیلومتر آن‌طرف‌تر در شلمچه تا پاسگاه زید و منطقه مهران و شاید در غرب هم تحرکاتی جهت پرت کردن حواس دشمن در حال اقدام بود لکن مهم این بود که دشمن بعثی برایش باور کردنی نبود و مقوله‌ای به این نام را بسیار سخت و دشوار و غیر قابل امکان می‌دانستند. عبور از اروند؟! برای صدام و ایادی استکبار، عبور از اروند غیرقابل باور بود و یکی از یگان‌های لب شط که گزارش دیدن مردان قورباغه‌ای ایران (غواصان) را داده بود توبیخ کردند که چرا مشروب خوردید و مست هستید.

شب موعود فرا رسید و مشکلات پیچیده‌تر می‌شد، کمبود شدید لباس غواصی و قایق و موتورهای آن و قطعات، همه دست به دست هم داده بود و فشار روحی فرماندهان را دو چندان می‌کرد. برای کاری به لشکر 41 کنار دستی رفتم و عباس حقگو و محمد ناظری از بچه‌های دوره را در قرارگاه نوح و کنار حاج قاسم سلیمانی دیدم که با خوش و بش‌های همیشگی و البته بوسیدن و طلب شفاعت از یکدیگر جدا شدیم. واقعاً کجا سراغ دارید که دوره‌ای با این سطح و اهمیت و افراد با ویژگی همکلاسی‌ها و اساتید دافوس که کمترین آن‌ها بنده بودم، این‌گونه در خط مقدم، تمامی آنچه را در دوره دیده بودند در عمل مشق می‌کردند و ای کاش همه رفقا یادآوری کنند در آن ایام کجا رفتند و چه کار کردند. به هر حال هر کسی به کاری مشغول و روز و ساعت فرا رسید و در عین ناباوری دشمن به دلیل رعایت زمان‌بندی‌های دقیق و تمرینات فشرده غواصان دریای عشق به آب زدند.

غواصان برابر زمان‌بندی به آب زدند و به فرموده حافظ «عشق دردانه است من غواص و دریا میکیده/ سر فرو بردم خدایا تا کجا سر بر کنم». لحظات با اضطراب عجیبی می‌گذشت، همه چشم‌ها به خط دشمن در کرانه اروند دوخته شده بود. بنا بود به محض رسیدن غواص‌ها با چراغ قوه‌های مخصوصی علامت دهند و از ساحل خودی گردان‌های موج اول که آماده و در سکوت کامل سوار بر قایق آماده یورش به اروند خروشان بزنند که حالا به عکس هر شب دچار طوفانی عجیب و موج‌هایی که دل هر بیننده‌ای را به هراس وامی‌داشت. رمز «یا زهرا(س)» و آتش دو طرف و قایق‌هایی که دور خود از شدت جریان آب می‌چرخیدند و جنازه‌هایی که روی آب می‌رفتند و تداخل بعضی آتش‌های یگان‌های مجاور لحظه به لحظه همه را در اضطرابی وحشتناک فرو برده بود و همه دست‌ها به سوی آسمان و ذکر «یا زهرا» غواصان در نخلستان می‌پیچید.

همراه موج اول به خط دشمن زدیم و جالب بود که من نه شنا بلد بودم و نه غواصی و در اثر سرعت قایق و برخورد با موانع در ساحل دشمن با یک بیسیم که آب‌بندی شده بود داخل آب افتادم و موج وحشی اروند هر لحظه مرا بیشتر از ساحل دور می‌کرد که نجات یافتنم خود داستانی جدا دارد. صحنه‌هایی که در اوج آن سرما دیدم، مو بر تن آدم سیخ می‌شد و علی‌رغم سرما عرق می‌ریختیم و دیدن صحنه‌هایی از تکه پاره شدن رزمندگان و غواص‌ها هنوز کابوس شب‌های من است.

خط شکست، همان‌گونه که دل‌ها شکست از غم از دست دادن جوانان و فرماندهان شجاع غواص که در گوشه‌های نخلستان افتاده بودند اما همین عزم ما را در تعاقب دشمن و قلع قمع کردن آنان محکم‌تر کرده بود.  آتش‌های پراکنده دشمن و نیروهایی که در نخلستان مخفی شده بودند، چند روزی فتح فاو را به تأخیر انداخته بود و وجود این همه نیرو بدون عفیه زیر بمباران بی وقفه دشمن واقعاً یکی از حماسه‌های دفاع مقدس بود که افرادی مثل شهید خلیل پرویزی، محمد شکیبا و رفاهیت و نوذری و کشکولی با درایت خلق کردند و باید از زحماتی که در عبور از اروند و کمیته عبور لشکر که کشیدند قدردانی کرد؛ شکیبا در عبور یگان‌های دیگر چه‌ها که نکرد. باید این‌ها را گفت تا آیندگان بدانند در آن دوران ایمان راسخ و شجاعت بی‌بدیل جای امکانات و ابزار را گرفته بود و رزمندگان ما مردانه جنگیدند تا امکانات به آن طرف آب برسد.

یک دستگاه آیفا از توپخانه تیپ 111 دشمن گرفته بودیم و فقط دنده یک آن را بلد بودیم و آن را پای آب رساندیم و امکاناتی که شکیبا و کمیته عبور می‌فرستادند را توسط اسرا بار می‌زدیم و به نیروهای خود می‌رساندیم. روز به روز شرایط سخت‌تر می‌شد و دشمن آنچه در توان داشت از همه جبهه‌ها آورده بود و آسمان را با آتش به زمین دوخته بود و خط ما بعد از فاو و کارخانه نمک تثبیت شد و آه حسرت را بردل حکام عرب مثل کویت که حالا همسایه شده بودیم و ایادی استکبار نهاده بود. اوضاع منطقه و جهانی کاملاً سخت تحت تأثیر این عملیات بود.

از روز ششم کار خیلی بالا گرفت و گارد رژیم بعث و همه نیروهای زبده‌اش مثل برگ خزان در نخلستان ریخته بودند. در چکاچک و زوزه تیرها و ترکش‌ها سوار بر موتور با کریم شایق و ویراژ می‌رفتیم که سوزش شدیدی در گردنم احساس کردم و به شدت به زمین خوردیم. فواره خون بود که به آسمان می‌رفت. شایق را دیدم که قطع پا بود و ترکش به پای مصنوعیش اصابت و آن را شکسته بود؛ انگشتم را روی سوراخ ترکش گردنم گذاشتم و شایق با همان یک پا به اطراف می‌دوید تا کمک بیاورد، اما شدت پاتک به حدی بود که دیگر جنبنده‌ای دیده نمی‌شد. به یاد دارم چند بار بیهوش شدم و صحنه کربلا و افتادن سقای عطشان را لب شط آب می‌دیدم که خود داستانی جدا دارد و ذکر یا ابوالفضل(ع) بود که مرا به خود آورد و با ضربه محکمی که در میان اروند در اثر بمباران هوایی دشمن محکم به کف قایق خورد، به هوش آمدم.

تقدیم به دریادلان بازمانده از خاطره خون و خطر لشکر فجر

به من باز آورید امواج طوفان مرا ای کوسه ماهی‌ها

پلاک و چفیه رعنا جوانان مرا ای کوسه ماهی‌ها

خبر دارید از غواص‌های لشکر شیراز

بفهمید این دل زار و پریشان مرا ای کوسه ماهی‌ها

شبی تاریک بود و بیم موج و ساحل و گرداب

شب حائل، شب رنج فراوان مرا ای کوسه ماهی‌ها

عزادارم عزادارم عزادار دو گردان عشق

کجا بردید  مهمان مرا ای کوسه ماهی‌ها

خبر دارم تن خونینشان را آب با خود برد

بریده داغشان نان مرا ای کوسه ماهی‌ها

چه اقیانوس‌هایی درنوردیدند خون آلود

چه زیبا منتشر کردید طغیان مرا ای کوسه ماهی‌ها

انتهای پیام
captcha