ابن سینا زندگی را تنها با دین معنادار می‌داند/ چرا او معاد جسمانی را قبول ندارد؟
کد خبر: 4010347
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۸
حسین محمودی تشریح کرد؛

ابن سینا زندگی را تنها با دین معنادار می‌داند/ چرا او معاد جسمانی را قبول ندارد؟

پژوهشگر و نویسنده آثار فلسفی با تبیین مراحل چندگانه در اندیشه ابن سینا، درباره معنای زندگی تأکید کرد: او زندگی‌ای را معنادار می‌داند که انسان در آن باور به دین داشته باشد و مرگ را پدیده دلنشینی می‌داند که انسان را از قفس جسم رها می‌کند و او را به بالاترین لذت می‌رساند. بنابراین در معاد جسمانی چون مجددا سخن از وجود جسم است آن را قبول ندارد.

حسین محمودی به گزارش ایکنا، حسین محمودی، استاد و پژوهشگر فلسفه، 12 آبان در نشست علمی «ابن سینا و معنای زندگی» گفت: پرسش از معنای زندگی در عصر ما بسیار مهم است. اینکه این همه رنج و تقلا و سختی برای چیست و آیا به زیستن آن می‌ارزد و این همه را چه سود؟ این پرسش نوین را می‌توان بر اندیشمندان کهن عرضه کرد و پاسخ آنها را بدانیم. در فضای فکری ابن سینا این پرسش هیچگاه مطرح نبود، زیرا بسیار بدیهی به نظر می‌رسید و مانند اکسیژن این معنا را تنفس می‌کردند؛ ابن سینا متعلق به یک پارادایم فکری بود که در آن همه حوزه‌های فکری و علمی از نجوم و ریاضی و فلسفه و اخلاق گرفته تا مابقی با هم سازگاری داشتند.

وی افزود: برخی مانند  ارسطو معنای سعادت را با مفهوم زندگی یکی در نظر می‌گیرند و این معنا را به معنای سعادت تقلیل می‌دهند. آیا این رویکرد می‌تواند درست باشد و این دو را یکی بدانیم؟ برای پاسخ به این پرسش باید معنای زندگی را تبیین کنیم. معنای زندگی به سه مقوله هدف، ارزش و کارکرد تفسیر می‌شود. بنابراین در آرای اندیشمندانی که سخن از غایت و هدف گفته‌اند بسان یک نظریه در باب معنای زندگی مطرح است، زیرا هدف و غایت نتیجه تلاش و سختی‌ها و تقلاها در پایان زندگی است؛ کارکرد هم نقشی است که زندگی ما در یک پازل کلی بازی می‌کند و ارزش هم مرتبط با تک‌تک آنات زندگی است؛ بنابراین کسانی که برای زندگی قائل به هدفی هستند معنای زندگی برای آنها همان هدف است. پس به نظر می‌رسد رویکرد سعادتمندی در تبیین معنای زندگی رویکرد صحیحی است.

محمودی بیان کرد: دیدگاه ابن سینا در معنای زندگی چند گام دارد؛ اول نگاه هدفمندانه به زندگی، وی برای زندگی غایاتی قائل است که برخی وسیله و ابزار هستند مانند غذاخوردن که موجب بقای جسم است، ما غذا می‌خوریم که زندگی کنیم نه اینکه زندگی کنیم که غذا بخوریم. بنابراین باید غایت نهایی را در زندگی پیدا کنیم که فوق همه غایات و هدف نهایی و معنای زندگی است.

استاد اظهار کرد: گام دوم خاستگاه هدف و غایت است، اینکه چه کسی این هدف را تعیین می‌کند؟ نگاه ابن سینا به زندگی فراطبیعت‌گرایانه است؟ طبیعت‌گرایان معتقدند انسان این اهداف را تعیین می‌کند ولی برخی مانند ابن سینا بر این باورند که زندگی این جهان فی‌نفسه ارزشمند نیست. بنابراین معنادار بودن آن مربوط به جهان پس از مرگ است؛ از دید وی، هدف چیزی نیست که انسان برای خود وضع کند و بگوید این به زندگی من معنا می‌دهد؛ ساختار عالم هدف و معنا را به زندگی انسان سر ریز می‌کند.  

محمودی بیان کرد: در بین فراطبیعت‌گرایان تقسیم‌بندی وجود دارد، برخی صرف وجود خدا را حیات معنادار می‌دانند ولو اینکه حیات بعد از مرگ نباشد و گروهی دیگر وجود آخرت را در کنار خدا جزء حیات معنادار می‌دانند و معتقدند که اگر خدا بدون آخرت باشد زندگی معنادار نیست. ابن سینا هم علاوه بر باور به وجود خدا، جاودانگی نفس را غایت زندگی در نظر می‌گیرد و به خدا و حیات ابدی قائل است.

معنای زندگی برآمده از ذات عالم است

وی اضافه کرد: گام سوم در نگاه ابن سینا، نگاه کشف‌مدارانه او به معنای زندگی است؛ برخی معتقدند که معنا می‌تواند از سوی ما خلق شود. ابن سینا معنای زندگی را برآمده از ذات این عالم و ساختار آن می‌داند که باید از سوی ما کشف شود و ما نمی‌توانیم معنای دلخواه خود را برآوریم و برسازیم. او در حسن و قبح قائل به ذاتی بودن خیر و شر است و انسان در مقام جعل و خلق زیبایی و خیر و شر و معناداری نیست و انسان صرفا درصدد کشف است.

محمودی تصریح کرد: گام چهارم در نگاه ابن سینا نگاه وحدت‌مدارانه به معنای زندگی است؛ چراکه در عالم یک غایت واحد برای انسان وجود دارد. بنابراین کثرت معانی زندگی و سبک‌های مختلف زندگی مورد قبول ابن سینا نیست و زندگی فقط یک معنای قابل قبول و موجه دارد و باید آن یک معنا را کشف کرد. گام دیگر در نگاه ابن سینا، عینی بودن معنای زندگی است؛ گروهی بر این باورند که معنای زندگی مانند احساس درد و لذت است، چه‌بسا ممکن است کسانی احساس بیماری کنند ولی سالم هستند و برخی برعکس؛ برخی معتقدند که معناداری زندگی یعنی داشتن احساس معناداری در زندگی یعنی صرف احساس داشتن، معنای زندگی را تعیین می‌کند. برخی معتقدند که معناداری ربطی به احساس ندارد و ابن سینا در زمره این افراد قرار دارد و معتقد است که معنا و هدف زندگی مانند خود سلامت و بیماری است و نه احساس بیماری یا سلامت.

وی با اشاره به اینکه ابن سینا کسی را که دارای تفکر درست است صاحب معناداری در زندگی می‌داند، گفت: بنابراین یک غایت وجود دارد و همه باید به سمت این غایت حرکت کنند؛ او اشاره می‌کند، فردی که از بحث عقلانی لذت نمی‌برد مانند بیماری است که از غذا لذت نمی‌برد؛ در درد، انسان خودش تشخیص می‌دهد که درد دارد یا خیر و یا لذت بردن از چیزی ولی در بحث بیماری و سلامت، طبیب باید تشخیص دهد که انسان سالم است یا بیمار؛ در معنای زندگی از نظر ابن سینا هم معیار، خداوند است که معنای زندگی را تعیین می‌کند. لذا معنای زندگی عینی است نه ذهنی. از منظر فروید کسی که از معنای زندگی بپرسد بیمار است ولی ابن سینا کاملاً مخالف اوست.

محمودی بیان کرد: گام پنجم در معناداری زندگی انسان، فعلیت یافتن قوه عاقله و ناطقه اوست؛ ابن سینا انسان را دارای سه مرتبه نفس نباتی، حیوانی و عاقله می‌داند و اینکه در دو مرتبه اول و دوم با حیوانات و نباتات مشترک است ولی وجه تمایز او در درک معقولات است که از آن به نفس ناطقه یاد می‌شود؛ در همه این مراتب کمال هر قوه، غایت نهایی است و این کسب غایت، منجر به ایجاد لذت می‌شود و هر چیزی همراه با این غایت باشد لذت می‌برد و برعکس مانع، ایجاد رنج می‌کند. همچنین هر مرتبه نفس در خدمت مرتبه بعدی است. پس دو قوای اول در خدمت قوه برتر یعنی عقل هستند. لذا معناداری زندگی انسان در فعلیت‌یافتن قوه عاقله و ناطقه است تا انسان به عقل فعال متصل شود.

عقل؛ بالاترین قوه و فعلیت آن بالاترین غایت زندگی

وی در ادامه افزود: از منظر وی، انسان استعداد لازم برای رشد عقلانی را دارد و برای رسیدن به آن باید به کسب کمالات بپردازد؛ نفس انسان دو قوه عامله و عالمه است، اولی مبدا فعل بدن و تشخیص خیر و شر و وسیله برای تخلق بر اخلاق حسنه در وجود انسان است و عقل عالمه یا نظری مبدأ دریافت حقایق از عالم بالاست و منبع تشخیص صدق و کذب و واجب و ممکن و ... است و در نتیجه عقل عملی هم در خدمت عقل نظری است و به فعلیت رساندن قوه عاقله بالاترین غایت انسان است.

محمودی بیان کرد: از نظر ابن سینا، هم نیک‌بختی جسمانی و هم نیکبختی اخروی مطرح است و اگر نفس بر قوای بدنی مسلط شود، انسان فضیلت‌مند است یعنی برای سعادت هم باید به جسم و هم به نفس توجه داشته باشیم. ابن سینا چون عارف مسلک است به ساحت روحانی هم توجه ویژه دارد و ساحت جسمی را خادم ساحت روحانی می‌داند. گام دیگر در اندیشه معناداری زندگی انسان، شیرین دانستن مرگ است؛ از دید وی امکان رسیدن به غایت نهایی در دنیا وجود ندارد. لذا سعادت کامل ما رسیدن به عالم نورانی است و غایت زندگی فقط بعد از مرگ حاصل می‌شود.  

ابن سینا و معاد جسمانی

وی اضافه کرد: بنابراین تا نفس مقارن بدن باشد به کمال و سعادت نهایی خود نمی‌رسد. لذا ابن سینا در قصیده «عینیه» خود تصریح می‌کند که بالاترین لذت انسان وقتی رخ می‌دهد که روح از بدن جدا و از جسم مادی خلاص شود؛ به همین دلیل او نمی‌تواند با معاد جسمانی کنار بیاید و آن را روحانی می‌داند؛ او سعادت و لذت ناب را در این می‌داند که انسان عقل محض باشد و هیچ بدن جسمانی نداشته باشد.

محمودی با بیان اینکه گروهی مرگ را دلیلی بر بی معنایی زندگی می‌دانند، گفت: ولی گروهی معتقدند که مرگ نیستی مطلق است، ولی همین عاملی برای معنابخشی به زندگی است، چون زندگی محدود دنیا را منحصر به فرد و تجربه‌ناپذیر می‌داند؛ ابن سینا معتقد است که معنای حقیقی در خود مرگ وجود دارد، چون باعث رهایی نفس می‌شود.

وی افزود: گام دیگر ابن سینا در معناداری زندگی سلوک عرفانی است؛ یعنی انسان در دنیا هم می‌تواند درکی از سعادت و لذت ناب داشته باشد و این مسئله با ترک تعقلات جسمانی و به تعبیر روایات با «موتوا قبل ان تموتوا؛ بمیرید قبل از آن که بمیرید» محقق می‌شود. ابن سینا معنا را با معنویت گره زده است، در حالی که بسیاری از اندیشمندان شرق و غرب، مقوله معنا را با معنویت یکی نمی‌دانند، یعنی کسی می‌تواند معناداری داشته باشد بدون اینکه معنویت داشته باشد. ابن سینا معنویت غیرخدا را قبول ندارد.

باور به جاودانگی نفس

پژوهشگر فلسفه گفت: ابن سینا قائل به جاودانگی نفس، قدرت کشف حقایق از سوی عقل و اتصال به عقل فعال و جهان‌شناختی متکی به عقول چندگانه است. البته بنده در مقام بیان پیشینه و نقد دیدگاه‌های ابن سینا نبودم و صرفا تبیین معناداری زندگی از منظر ایشان بود. برای نقد دیدگاه وی می‌توان همه پیش‌فرضهای وی از وجود خدا و جاودانگی نفس و ... را به نقد برد ولی مبنایی‌ترین نقد این است که پایه اندیشه وی مبتنی بر تفکر نوافلاطونی است، در حالی که این دیدگاه در دوره کنونی سست و غیرقابل اعتماد و غیرقابل دفاع است و خریدار زیادی ندارد. اگر او زنده بود دیدگاه به شدت متفاوت‌تری می‌داشت و طور دیگری به جهان می‌نگریست که متناسب با حوزه‌های معرفتی امروز باشد. او در زمان خود فرزند راستینی بود و امروز هم اگر در بین ما می‌زیست فرزند زمانه خود می‌بود.  

انتهای پیام
captcha