به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت سهروردی، امروز 9 مردادماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان و به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار و مدرس برجسته فلسفه را میخوانید؛
با اینکه خیلی از سهروردی تجلیل میکنیم، اما او بزرگتر از آن است که ما فکر میکنیم. سهروردی از آنهایی است که عظمتش از آنچه گفته میشود، بیشتر است و لازم است مسائل او که به آنها پرداخته و مبادی او شناخته شود که بسیار اهمیت دارد. هرچه عمق او در مبادی بیشتر باشد و تحولی در مبادی فلسفی ایجاد کرده باشد، مسلماً در مسائل نیز اثرگذار است. میتوان فلسفه را به یک قلمرو فرمانروا تعبیر کنیم و هر تحولی که در مبادی ایجاد شده؛ یعنی قلمرو آن در فلسفه بیشتر است و این تحول در مبادی چشمگیر است و میخواهم تأکید کنم که سهروردی چه تحولی در مبادی فلسفه ایجاد کرده که بینظیر است.
سهروردی به حل مسائل فلسفی در شرایط امروز نیز کمک میکند و به گمان من، بشر امروز به سوی راهی میرود که سهروردی رفته است. جهان به مکتبهایی پرداخته، اما در مسائلی گیر کردهاند و نباید تصور کنیم که اینها از روی تفنن تفلسف میکنند. فلسفه راه فکر است و در جهان به مسائلی که نیاز دارند، فکر کردهاند. از طرفی ما اینها را میخوانیم و با این مسائل آشنا نیستیم؛ مانند پزشکی که تمام طب را خواندهT اما مریض را ندیده باشد، ما فلسفه را میخوانیم، اما نمیدانیم چه مسئلهای داریم و این فلسفه کاربردش در چیست. در حالی که اگر غربیها به این فلسفه ما پی ببرند، استقبال میکنند و دیالوگی بین ما و غرب ایجاد میشود که متأسفانه ایجاد نشده است.
هانری کربن تا اندازهای با این مسائل آشنا بود و مسئلهمحور به طرف ما آمد و یک مقداری را کشف کرد و یک مقدار نیز مانده است؛ چون مسائل دقیق، بحثی است و در اینجا به برخی از مسائل میپردازم. امروزه جهان غرب به طرف سهروردی آمده است. غرب فکر میکرد که فلسفه همان مشاء و حکمت بحثی است، اما حکمت بحثی بدون حکمت ذوقی به تشکیک میخورد که امثال کانت میآیند و تشکیکی بحث میکنند.
بنابراین غرب خیال میکرد که فلسفه، یونانی است، اما شیخ اشراق اولین کسی است که استدلال کرده در اینکه فلسفه یونانی نیست و میگوید اگر فلسفه یونانی بوده، پس قبل از یونان فکر وجود نداشته است؟ در هر کسی نور معرفت هست و اینکه این را در غرب منحصر کنیم، اشتباه است. ثانیاً اگر بگوییم فلسفه فقط در یونان بوده، نشاندهنده بُخل خدا است که فقط در اختیار آنها قرار داده است. از اینرو عام است و اثبات میکند حکمت حقیقیه در شرق بوده است و نه غرب.
همچنین اگر معرفت را به حس محدود کنیم، چنانکه خیلیها این نظر را دارند، دید زمینی میشود و اگر به آن استدلال اضافه کنید، مسئله قویتر میشود؛ چون عقل میتواند نقش تصحیحی داشته باشد، اما اگر حکمت را به استدلال محدود کنید نیز بسیار محدود شده است، بنابراین معرفتی بالاتر از استدلال است و آن معرفت ذوقی و شهودی است. تفاوت بین افلاطون و ارسطو این است که افلاطون با اینکه شاگرد ارسطو بود، معرفتشناسی او را به معرفت استدلالی و بحثی محدود کرد و گفت باید راه طولی دیگری به نام دیالکتیک را هم داشته باشید که یعنی راه طولی به سوی حق. سهروردی از این به حکمت ذوقی یا تألهی تعبیر میکند که حکمت الهی است. بنابراین سهروردی حکمت را به تأله تشبیه میکند و این را محور میداند و حکمت بحثی را کافی نمیداند.
یکی از مبادی که شیخ اشراق به آن پرداخته و ما باید سپاسگزار او باشیم، حکمت ایران باستان است. او اثبات کرده که حکمت تألهی در ایران بوده که بالاتر از حکمت یونانی است. در تمام عالم اگر بگردید، چند فیلسوف میتوانید پیدا کنید که فلسفه او مبتنی بر نور و ظلمت باشد؟ نمیتوانید پیدا کنید؛ چون حتی افلاطون نیز چنین چیزی ندارد و مبدأ فلسفه خود را بر مبنای نور و ظلمت قرار نداده است. برخی خیال میکنند که ایرانیان به نسبت بین نور و ظلمت قائل هستند، اما سهروردی میگوید نور اصل و ظلمت عدم است و او حکمت نوری ایران باستان را احیا کرده است. البته ابن سینا در این زمینه کوشش کرده بود، اما اینکه اصل فلسفه را بر مبنای نور و ظلمت قرار دهد، کار سهروردی است و این کار بسیار مهمی است که فقط اینها را تکرار میکنیم.
شما یک فیلسوف را پیدا کنید که وجودشناسی را بر مبنای نور تأسیس کرده باشد. این را میتوان در شیخ اشراق پیدا کرد و میگوید کسانی که میخواهند فلسفه را بر اساس حکمت بحثی بخوانند باید به سراغ شفا و ... بروند، اما در اینجا باید مبانی اشراق رعایت شود. فلسفه بحثی بر مبنای تصور و تصدیق است که درست هم هست، اما آیا خدا نیز تصور و تصدیق دارد؟ خیر. بنابراین اگر بخواهیم این تصور و تصدیق را در مورد خدا نیز جاری کنیم غلط است، اما در فلسفه تألهی نور و اشراق هست و باید این نور را دید و تأله به معنای دیدن عالم از صقع شامخ ربوبی است. در اینجا دیگر تصور و تصدیق راه ندارد. بنابراین شیخ میگوید اگر نزد من میآیید، باید بر مبنای اشراق نگاه کنید.
یکی از مسائلی که اصلاً توجه نشده نیز مسئله علم حضوری است. دوران جدید فلاسفه میگویند آنتولوژی تبدیل به اپیستمولوژی شده که غلط است و این جدا شدن آنتولوژی از اپیستمولوژی یا وجودشناسی از معرفتشناسی، یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که در فلسفه غرب رخ داده که در قدیم نبوده است. در ادراک، مدرِک و مدرَک دارید. مدرِک نفس و مدرَک وجود است و اینها یکی هستند، اما اینها را امروزه جدا کردند. بنابراین در شناختشناسی گیر کردند، حال آنکه شناختشناسی در فلسفه اسلامی مطرح است، اما در فلسفه اسلامی نیز اگر بدون سهروردی پیش برویم، متوقف میشویم، زیرا به علم حضوری نیاز هست.
علم حضوری سهروردی را نباید شوخی گرفت؛ چون میتواند یک مسئله کارگشا در کل اپیستمولوژی اسلامی باشد. پس از اینکه مسائل جزئی مطرح شد، یک مسئله کلی در علم برای غربیها باقی میماند که بدون آن نمیتوان مسائل معرفتشناسی و ... را حل کرد که عبارت از مسئله علم حضوری است که خواجه نصیر در مورد علم خدا علم حضوری را قبول کرد، اما باید در همه جا این را جاری کرد.
نکته دیگر در باب فرشتهشناسی است که همه ادیان فرشتهشناسی را دارند. در ادیان غیرابراهیمی نیز هرکجا خدا میگویند مراد فرشته است که این فهم آنها است. خدا یکی است، اما خدایان یعنی فرشتگان. مانند اینکه در دین زرتشت بگوییم ایزدان که خدایان نیستند، بلکه مراد فرشتگاناند. در دین اسلام و در همه ادیان، فرشتهشناسی بسیار مهم است و فرشتگان قوای عالم هستند. مهمترین فلیسوفی که به فرشتهشناسی پرداخته نیز سهروردی است که اینها را توضیح داده است. اعتقاد به فرشته نیز اصل دین است و در قرآن نیز مورد توجه قرار گرفته است، اما امروزه فرشتهشناسی در دین و فلسفه جایگاهی ندارد.
انتهای پیام