به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 8 مرداد، در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح بخشهایی دیگر از نهجالبلاغه پرداخت.
متن سخنان قنبری را بخوانید؛
از نگاه امام علی(ع) راه برونرفت از شبهات و اصلاح و به سامان رساندن گرفتاریهای مردم و برطرف کردن معضلات حکومتی و دولتی رجوع به کتاب خدا و سنت رسول گرامی اسلام است. به همین دلیل امام(ع) به مالک میگوید که اگر در جریان اداره کشور و امور دولت برای تو سختیهایی به وجود آمد یا امری بر تو مشتبه شد که نتوانستی برای آن راه حلی پیدا کنی، مطمئن باش که نقطه پایان همه راهحلها رجوع به قرآن و سنت پیامبر(ص) است.
گاهی اوقات ممکن است شناخت وجود داشته باشد اما رجوعش دشوار باشد و پهلوان میخواهد تا بر پایه شناخت کتاب خدا و سنت پیامبر اسلام(ص)، با رجوع به کتاب و سنت هم تواضع پیدا کند و هم وسعت عمل به دست آورد؛ لذا صاحبمقامی که مبنای ریاستش عمل کردن به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) باشد کسی است که خدا او را دوست دارد و مورد محبت خداست. البته خداوند همه بندگانش را دوست دارد و بر اساس قاعده لطف همه را آفریده است اما این دلالت امام علی(ع) به مالک نشان میدهد که جلب محبت الهی هم وظیفه است و هم هنر. محبت یکطرفه ممکن است گرهگشایی نکند و باید دوسویه باشد. او اسباب سعادت را در اختیار ما قرار میدهد و ما نیز باید از این نعمتهای الهی استفاده مناسب کنیم تا در دنیا هدایت شویم و به مقام قرب برسیم.
بنابراین رجوع به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(ص) گنجینه بزرگی از فیض توفیق و اخلاص است. اگر صندوق وجود یک صاحبمنصب اسلامی از اینها بهرهمند نباشد و اوامر و نواهی الهی را قصه بداند و خود را به آنها ملزم نداند، توفیق عمل پیدا نمیکند. قدرت و محرک لازم برای عمل در این انسان به وجود نمیآید و در این صورت اخلاص او نیز دچار تزلزل میشود و مادامی که یک صاحبمنصب از دل نورانی بهرهمند نباشد، قدرت استفاده از ظرفیتهای عقلی و فکری خود را پیدا نمیکند؛ چون قلب نورانی و اعتقاد سالم است که به عقل برکت و رونق میدهد. اگر دل نورانی نباشد، عقل اسباب قتاله است. اگر دل نورانی نباشد و هدایت را از منبع فیض دریافت نکند، عمل اسباب اصلی جهالت است.
قلب نورانی و هدایتگر در سایه ایمان و عمل به اوامر و نواهی الهی به وجود میآید و باید این را بشناسیم. اگر قرار باشد این ویژگی برای کسی به وجود آید، باید باور کند که عالم محضر خداست. حاکم و صاحب آفرینش و مبدأ هستی و جریان اصلی قانونگذاری بر پایه خیر و صلاح و سداد انسان، ذات مقدس پروردگار است. اگر این باور به وجود آید، صاحبمنصب دچار تکبر و نخوت نمیشود. حال اگر آدم بیمعرفتی در جامعه ظهور کرد، مایه سرافکندگی دیگران هم میشود؛ چون کارهایی میکند که دیگران فکر میکنند از کُره دیگری آمده و خودش هم باورش میشود عالم جایی است که او میگوید.
از نگاه امیرالمؤمنین(ع)، شناخت و تواضع و تبعیت اهالی ایمان از خدا، رسول خدا(ص) و ولی امر تنها راه رسیدن به سعادت و هدایت است، بنابراین در همین متن فاخر سیاسی، اجتماعی و حکومتی که به مالک ابلاغ شده، حضرت(ع) به این آیه استناد میکند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا». یعنی به مالک چنین امری را میکند. در اینجا یقین قطعی دارم که مالک اشتر نخعی در همان فراز اولی که امام دعوت به رجوع به کتاب و سنت کردند تمام حقایق قرآنی این مطلب را میدانست اما جایگاه حکومت جایگاه تبیین برای هر کسی است که میخواهد در جایگاه مالک قرار بگیرد که این آدم باید فراز مستحکمی در اختیارش باشد.
قرار دادن این آیه در منشور حکومتی یک شاهکار است و فقط از علی(ع) برمیآید و هنر ایشان است که بین هدایت حکومتی و نص وحیانی ارتباط برقرار میکند. همچنین سوره نساء مستقلا به عنوان یک نسخه عام و عمومی مورد تاکید قرار گرفته بود و این آیه تکلیف مردم را نیز روشن میکند، به این معنا که اطاعت از امر خدا و تبعیت از سنت و روشمندیهای رسول گرامی اسلام و اولی الامری از مردم یا در میان مردم هم وظیفه محسوب میشود و همه تضمین تداوم زندگی ایمانی است و بدون عمل به این امر پروردگار و بدون فهم درست از این هدایت الهی نمیتوان به سمت زندگی ایمانی رفت و خدا سرشت اولاد آدم را برای رسیدن به هدایت در گرو این تبعیت قرار داده و این تبعیت نیز کورکورانه نیست، بلکه یک حرکت مبنادار است که اگر کسی این مسیر را طی کرد، به سعادت میرسد.
1400 سال از دوران امام علی(ع) گذشته و امروز وقتی که به شخصیتهای خوب و بد تاریخ اسلام برمیگردیم، همه کسانی را که به امر خدا و پیامبر(ص) توجه کردند، عاقبتبخیر میبینید و هر کسی را که تمرد کرد حذف شده میبینید. این یک جریان در حرکت عمومی است اما وقتی که امام متقیان این دستور پروردگار را در یکی از مهمترین اسناد حکومتی ثبت میکند معنای اختصاصیتری پیدا میکند و معلوم میشود آنهایی که در معرض حکومت و ریاست قرار میگیرند، ولایتپذیریشان مهمتر است؛ چون جایگاه ریاست ممکن است خودبهخود استعدادِ ستیز با دین خدا را به وجود آورد. اگر برای مردم اطاعت از خدا و رسول خدا(ص) و اولی الامر ضرورت دارد برای کسی که در جایگاه ریاست قرار دارد و مسئولیتی از امور در اختیار اوست به طریق اولی مهمتر و کاربردیتر است.
اگر صاحبمنصبی ولایت دین را باور نداشته باشد آدم بیایمان و خائنی است که مسئولیتی را قبول کرده است. همه کسانی که به امیرالمومنین خیانت کردند، کسانی بودند که خود را مفسر میدانستند اما چون ولیگریز بودند دینستیز شدند و این را اسباب زندگی دنیایی خود قرار دادند.
تجربه تاریخی نشان میدهد که رئیس بیولایت، رئیس بیایمان است و در سایه رئیس بیایمان ولایتگریز، هیچ خیر و برکتی به دست مردم و جامعه نخواهد رسید؛ چون رئیس و مدیر بیولایت دچار عُجب میشود. وقتی چنین شد میل به تملقپذیری در او به وجود میآید و وقتی از او تعریف میکنند لذت میبرد. وقتی رئیس مدیحهطلب شد و خودخواهی شخصیت او را فراگرفت، انسانهای شایسته از او دور و نیز افراد متملق جایگزین افراد شایسته میشوند و این قبیل آدمها به جای رسیدگی به امور مردم، وقت و سرمایه کشور را صرف عیش و عشرت رئیس و خودشان میکنند.
انتهای پیام