مسعود آلگونه، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره جایگاه فردوسی در ادبیات فارسی، اظهار کرد: در فرهنگهای مختلف، ادواری به نام حماسهسرایی وجود دارد که این حماسهسراییها به دو دسته طبیعی و مصنوع تقسیم میشود. در جهان غرب، هومر را جزو پیامبران حماسههای طبیعی و ویرژیل رومی را جزو پیامبران حماسههای مصنوع بهشمار میآورند. در قرن چهارم هجری و در عصر حکومت سامانیان، بعد از شکستها و فراز و فرودهای دردناکی که ایرانیان تجربه کرده بودند، حکام این سلسله که در بخارا حکومت میکردند، تلاش کردند با احیای حماسههای ملی، هویت از دست رفته ایرانی را از نو احیا کنند. در واقع میتوان این دوره را عصر برآمدن حماسهها نامید، کما اینکه قبل از فردوسی نیز مجموعهای از شعرا، نویسندگان، دهقانان، دانشمندان و امیران کمر همت بسته بودند تا این فرهنگ را احیا کنند. از این میان، قرعه فال به نام فردوسی طوسی افتاد که در آن نقل هزار بیت از دقیقی، میکوشد خود را وارث سنت حماسهسرایی بداند.
وی افزود: از یک طرف، این مسئله با هویت تاریخی و فرهنگی ما در ارتباط است و صرفنظر از ملاحظات اسطورهای و حماسهای و ملی که در شاهنامه وجود دارد، زبان بهعنوان مسئلهای که میتواند به هویت ملی وحدت ببخشد، شکل میگیرد؛ به همین دلیل، فردوسی را بر بلندای تاریخ ادبیات فارسی و در اوج قلل حماسهسرایی قرار میدهیم.
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان بیان کرد: صرفنظر از اینکه شاهنامه به لحاظ زبانی، زبان فاخری را بهکار بسته، یک محقق باید به این نکته توجه داشته باشد که این زبان تقریباً زبان معیار قرن چهارم است و فردوسی برای اینکه بتواند شاهنامه را به نظم دربیاورد، مجبور به پیراستن زبان نبوده است، با این حال، عظمت او در حفظ و نگاهداشت زبان فارسی به شکل سره و ناب بوده که تداوم زبان فارسی را در فرهنگ ما موجب شده است. بعد از فردوسی، با وجود اینکه بسیاری کوشیدند تا پا جای پای این بزرگمرد تاریخ و فرهنگ ایران بگذارند و حماسههای مصنوع و طبیعی متعددی بعد از وی سروده شد، ولی هیچ کدام این اقبال را نیافتند، هر چند به لحاظ شگردها و فنون ادبی توانسته بودند به مقام بسیار خوبی دست پیدا کنند؛ مثلاً شهریارنامه عثمان مختاری به لحاظ فنون و صناعات ادبی، کم از شاهنامه نیست، ولی شگردهای فردوسی به فنون و صنایع ادبی محدود نمیشود و امتیازات بسیار زیادی دارد.
آلگونه درباره تأثیر شاهنامه بر فرهنگ ایران، گفت: اساساً فرهنگ در پیشروی خود متأثر از یک اثر واحد یا یک نویسنده بزرگ نیست، کما اینکه آن اثر یا نویسنده بزرگ ممکن است بهعنوان ارزشی سمبلیک، به تعبیر جامعهشناسانی مثل دورکیم مطرح باشند. ارزشهای سمبلیک یا نمادین در یک فرهنگ، سرمایههایی هستند که اجازه میدهند یک قوم بهعنوان امری مقدس گرد آنها جمع شوند و مفهوم وحدانیت زبانی و اجتماعی را از آن سرمایه اخذ کنند. فردوسی معتقد است بنایی که برمیافرازد، از گزند باد و باران سالها و قرنهایی که ممکن است بعد از او به این بنای استوار آسیب برساند، محفوظ میماند، چنانکه شاهنامه در تمام نقاط ایران قدیم و کنونی، ردپای خودش را برای هزار سال و بیشتر حفظ کرده و بهعنوان اثری سمبلیک، سرمایهای است که مدام روح ملی را حفظ میکند.
وی بیان کرد: صورتهای اجتماعی اساساً ایستا و صلب نیستند و ما با چارچوبهای اندیشگانی روبرو هستیم که در گذر زمان بهتدریج، از یک فرم و چارچوب به فرم و چارچوب دیگری مبدل میشوند. در نتیجه کنشگران و باورمندانی که قرار است درون این چارچوب بیندیشند و عملورزی کنند، الزامات و پایبندیهایی که آنها را به چارچوبهای دیگر متعهد کند، نخواهند داشت. از طرف دیگر، جامعهشناسان از مفهومی به نام باقیماندهها سخن میگویند. باقیماندههای فرهنگی آن دسته از پدیدارهایی را دربر میگیرند که در گذر زمان، از چارچوب نخست به چارچوب دوم و از چارچوب دوم به چارچوب آتی یا آینده منتقل میشوند. این باقیماندهها به شکل یکسری اصول و موازین در چارچوبهای متأخر باقی میمانند و کنشگران و باورمندان با استفاده از آنها میتوانند به تداوم یک اندیشه حتی از هزاران سال پیش کمک کنند، هر چند نحوه معناداری، دلالتمندی و ارزشگذاری این پدیدهها تغییر کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان تصریح کرد: بخشی از شاهنامه فردوسی که به مسائل اخلاقی و مسائل کلان فرهنگی مربوط میشود، ممکن است در گذر زمان به دو شکل تداوم پیدا کرده باشد. دستهای از امور جهانشمول هستند، مثل مرگاندیشی و فناپذیری و نام نیک از خود بهجا گذاشتن، بنابراین وقتی فردوسی آموزههایی در این خصوص بیان میکند، برای زمان حاضر نیز مقبولیت خواهد داشت، ولی گاهی اوقات فردوسی در ارزشگذاری برخی پدیدهها و کنشهای اجتماعی، مسائلی را ارج میگذارد که ما امروز در چارچوب دینی، عرفی و انسانباوری ممکن است زیاد با آن موافق نباشیم، مثل داستان بهرام پسر گودرز که برای پیدا کردن تسمه گمشده خود به میدان جنگ برمیگردد و کمک گیو مبنی بر برداشتن یکی از تسمههای او را نمیپذیرد، چون نمیخواسته تسمهاش که نام خود و پدرش بر روی آن حک شده بود، زیر سم اسبان بیگانگان لگدکوب شود، ولی در بازگشت به میدان جنگ توسط تژاو خنجر میخورد و از گیو میخواهد که کینخواهی او را انجام دهد.
وی اضافه کرد: ما امروز ممکن است بهخاطر شیئی که صرفاً به نامی مزین شده، حاضر نباشیم جان خود را از دست بدهیم یا نتوانیم تعریف درستی از این مسئله ارائه دهیم که چرا یک پهلوان جانش را بر سر یک تسمه میگذارد. همینطور ممکن است موضوع کینخواهی را نیز متوجه نشویم، همچنین موضوعاتی مثل فسون و نیرنگ که پهلوانان بهکار میبستند، چون میخواهیم پهلوانانمان کاملاً به اخلاق آراسته باشند و نیرنگ به کار نبرند، ولی در شاهنامه و تمام آثار حماسی جهان، یکی از ویژگیهای اصیل که به پهلوان اعتبار میبخشد، آداب فسون یا بهکار بستن نیرنگ است. طبیعتاً ما ممکن است یا این مسائل را درک نکنیم، یا حس خوبی به آنها نداشته باشیم. فقط میتوان گفت این مسائل در چارچوب حماسی، ارزشهایی هستند که نتوانستهاند در گذر زمان، بهواسطه تغییر چارچوبها از عصر حماسه به عصر دین یا اخلاق یا عصر مدرن باقی بمانند.
انتهای پیام