خرداد سال ۹۹ بود که اندکی پس از چاپ اول کتاب «کاش برگردی» شهید مفقودالاثر مدافع حرم استان قزوين «زکریا شیری»، افتخار میزبانی نویسنده کتاب «رسول ملاحسنی» را در نهاد كتابخانههای عمومی استان قزوين پیدا کردیم و به یُمن برکت و معنویت شهید بزرگوار، جلسه رونمایی خوب و مختصری به سبک «مجازیِ» دورانِ کرونا برگزار شد.
در همان جلسه بود که به دليل قوت فرم و محتوا به نویسنده تبریک گفتم. این نكته را اضافه کردم که «کاش برگردی» فضای سنگین و ملموسی از سختیها، محرومیتها و احساس جانکاه «فُقدان» دارد. تحلیلم این بود که کتاب روایتی است تأثیرگذار از نگاهی زنانه و با جزئیات پر حس و حال، فهم اینکه فقدان شهید برای مادر و دختر و همسر تا چه اندازه جانفرسا بوده است. آن هم در دل خانوادهای ساده و بی غل و غش و زحمتکش که سهمی از امتیازات ویژه نداشتهاند و با سلامت و ایمان، فرزندی را پروردهاند که با صلابت و در لباس پاسداری از اعتقاداتش، «مدافع حرم» شده است.
البته نویسنده هم شرح داد که فقدان پیکر این شهید به ظاهر ناپیدا، برای یک خانواده شلوغ و صمیمی، تا چه اندازه مهیب بوده است. او از تصویر دختر خردسالی میگفت که قاشق پدرش را هر روز بر سر سفره میآورد، به امید روزی که به یمن ظهور حضرت ولی عصر(عج)، پدرش را نیز پیش خودش داشته باشد.
آرزوی «مادرانه» ننهرقیه و «کودکانه» فاطمه دختر شهید، تداعی حسی است که «ای کاش میشد که برگردی» و چه نام با مسمایی دارد این کتاب «کاش برگردی».
در جلسه رونمایی از نویسنده کتاب شنیدیم که «ننهرقیه» چه بیتابانه به دنبال آن است که برای یکبار هم که شده پیکر «زکریا» را در آغوش بگیرد. این بیتابی از آن روست که حداقل این خاک، کمی دلش را آرام کند. اینکه بدانی جگر گوشهات لااقل جایی محفوظ است و میتوانی به دیدارش بروی و این واقعاً کمترین «حق» این مادر شهید است.
و ... حالا در نخستين ماه پاییز برگریز، خبری خوش به خانواده منتظر رسیده و تلاشهای چندین ساله پاسداران و همرزمان مُنتج به ثمر شده و «زکریایِ ننهرقیه» هم بین شهدای تازه تفحص شده از چنگال جنایتکارانِ داعشی شناسایی شده است، اما چگونه شناسایی شده... «فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً ».
شاید برای ننهرقیه داستان، همان حس و حال مادر در داستان «شیار 143» تداعی شود که فرزندش را به همان اندازه که در دوران کودکی بود، بغل کند و لالایی بخواند؛ مانند آن که «علی اکبر» تحویل اسلام داد و علی اصغر را در آغوش کشید. این روزها «ننهرقیه» با همان صلابت گذشته، شعری را که سالها پیش «الهاموار» گفته بود، زمزمه خواهد کرد که:
دشمن گوزونه بیرشنی طوفاندی مدافعان حرم
سیندیردی داعشی جاندی مدافعان حرم
«بر چشم دشمنان هم چون طوفان شن هستند، مدافعان حرم
کمر داعش را شکستند و روح و جان ما هستند، مدافعان حرم»
ایپیس فکرالینردیمین ثروته گدی
دنیانی آتوب، زینبه قرباندی مدافعان حرم
«آی کسانی که بد فکر میکنید، نگویید آنها به خاطر پول رفتند
دنیا را رها کرده و خود را فدای زینب کردهاند، مدافعان حرم»
سالدیم یولا سنی او گونون بی قراریم
صبرالسن اگر بو غمه دیمین بی راه و چارهیم
«بی قرار روزی هستم که تو را راهی کردم
باید صبر داشت. نگویید ما بی راه و چارهایم.»
و ننه رقیه این روزها «پاداش صبر» خود را از سید و سالار شهیدان(ع) گرفت...
يادداشت از محسن جليلوند، كارشناس ارشد علوم سياسی و كارشناس نهاد كتابخانههای عمومی قزوين
انتهای پیام