رشد تعداد کافهها در دهه اخیر میتواند تأثیرات فرهنگی و اجتماعی بر جامعه ما داشته باشد که ابعاد آن نیاز به بررسی دارد. چگونگی مواجهه با این فضا، که پیوندهایی عمیق با زندگی طبقه متوسط شهری دارد، خود حائز اهمیت است. از این جهت که رویکرد منفی به آن میتواند موجب نادیده گرفتن بخشی از نیازها، علایق و اوقات فراغت نسل جوان باشد. از جهتی دیگر نیز اتخاذ رویکرد مسامحهگر و بیتفاوت به آسیبشناسی کافهها میتواند تبعات غیرقابل جبرانی داشته باشد و فرصتسوزی تاریخی محسوب شود.
خبرگزاری ایکنا، در راستای این دغدغه سلسله مصاحبههایی را با صاحبنظران عرصه فرهنگ و جامعه تدارک دیده است. بخش اول گفتوگوی ایکنا با مهدی کاموس، پژوهشگر دین و جامعه، در هفتههای گذشته مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت و به اذعان برخی کارشناسان موجب نوعی جریانسازی رسانهای در زمینه تحلیل کافهها شد. اینک بخش دوم و پایانی گفتوگوی کاموس با ایکنا با موضوع آسیبشناسی کافهها ارائه میشود:
ایکنا ــ در جلسه نخست درباره تاریخچه شکلگیری کافهها در ایران و برخی تفاوتهای این فضا با قهوهخانههای سنتی صحبت کردیم. در این جلسه به طور خاص میخواهیم به آسیبشناسی کافهها بپردازیم. از نظر شما آسیبهای کافه و کافهنشینی کدام است؟
من فکر میکنم کافهها به منزله یک فضا، مکان و حوزه فرهنگی، تجاری و اجتماعی اصلاً محل ارزشگذاری در حوزه آسیب نیستند. تعریف بنده از آسیب یعنی عواملی که بین وضع موجود و مطلوب فاصله ایجاد کردهاند و در عین حال وضع موجود را تخریب میکنند یا به تغییر شکل آن میپردازند، با این تعریف که خدمت شما عرض میکنم کافهها را چه به عنوان فضای عمومی طبق تعریف «هابرماس» درنظر بگیریم و چه میدانی برای گپوگفت و چه یک مرکز تجاری، آنها آسیب تلقی نمیشوند. اما چرا عدهای رشد کافهها و کافه نشینی را آسیب یا مستعد آسیب میدانند؟ چرا گاهی این احساس آسیب در افکار عمومی آشکار میشود؟ در جلسه اول همانطور که گفتید درباره زمینههای تاریخی و انگارههای موجود درباره کافهها و جایگاهشان در فرهنگ موجود و مطلوب صحبت کردیم، زیرا مسائل اجتماعی و فرهنگی در ابتدا اموری ذهنی و وابسته به هنجارها و ارزشهای زمانه و دوران خود هستند تا واقعیتهای جامعه.
اما در اینجا فارغ از اینکه نظر من چه باشد، دو دسته سؤال اساسی درباره آسیبهای محتمل کافهها مطرح است. دسته اول اینکه براساس چه رویکردی کافهها میتوانند آسیبزا باشند و دسته دوم اینکه برفرض آسیبزا بودن، کدام بخش و چه عواملی از کافهها مصداق آسیب یا کژکارکردی هستند. منظور از کژکارکردی همان پیامدهای منفی نهادها در کنار کارکردهای مثبت آنهاست.
در دسته اول، با نگاهی کارکردگرایانه، کافهها مانند همه پدیدههای اجتماعی کژکارکردیهایی دارند که باید به آسیبشناسی آنها پرداخت. در اینجا آسیبهای کافه از سه منظر قابل مطالعهاند: اول در حوزه اجتماعی؛ مثلاً کافهها ممکن است محلی برای رشد خلافکاران و رشد بزه باشند، دوم از نظر فرهنگی؛ مثلاً محلی برای تغییر سبک زندگی و ادامه جهانیشدن یا جهانیسازی در کشور ما باشند و سوم از نظر امنیتی و سیاسی؛ مثلاً کافهها بتوانند یک واحد سلول قدرت نرم باشند. باید دقت کنیم هر پدیدهای به تولید انبوه میرسد کژکارکردهای آن به چشم میآید، طبیعی است که وقتی پدیدهای مثل کافه در دهههای ۷۰ و ۸۰ و بهویژه ۹۰ رشد کمی زیادی پیدا میکند، طبیعتاً کژکارکردیهای آن مثل همه پدیدهها بیشتر میشود، شما درباره مقدسترین مکانها هم که بخواهید صحبت کنید، وقتی که آنها رشد کمی مییابند، بیتردید بازدیدکنندگان آنها میتوانند مسائلی را تولید کنند، فکر میکنم باید به نوع نگاه خود به کافهها توجه دوباره کنیم.
در نگاه تضادگرایی هم کافهها به منزله نماد فضای فرهنگی و اجتماعی مدرنیته یا سبک زندگی روزمره غربی در برابر سنت و فرهنگ رسمی عَلَم میشود که میتواند از نگاه رسمی آسیب تلقی شود. به هر حال بیش از ۷۰ سال است که بیشتر روشنفکران و نخبگان ما موتور تکامل را در تضاد میدانند و همواره در تلاشاند چیزی را علیه چیز دیگری تفسیر کنند. در اینجا گاهی کافه را علیه دولت، گاهی علیه فرهنگ رسمی و سنت و حتی گاهی علیه منبر و مسجد عَلَم کردهاند. روشن است که با این تفسیر در مواردی سنتیها و بعضی از مذهبیها. البته در رویکردی متفاوت و انفعالی با این روشنفکران و به اصطلاح نخبگان همقول میشوند اما تاکنون پژوهشهای متراکمی با نگاه کنش متقابل یا ساختارگرایانه درباره کافهها منشر نشده است که کنش کافهرو یا کافهنشین ایرانی را به دقت بازنمایی کند یا هویت و نقش کافهها را در ارتباط با یکدیگر و سایر نهادهای اجتماعی و فضاهای شهری بسنجد.
در دسته دوم با چند سؤال مواجه هستیم، آیا فضای کافهها آسیبزا هستند؟ آیا سنت و فرهنگ کافهنشینی آسیبزاست؟ آیا کافهروها مستعد آسیباند؟ آیا کافهدار، باریستا، کسی که قهوه درست میکند و خدمتی ارائه میدهد، آسیبزاست؟ آیا محفلی شدنِ کافهها آسیب محسوب میشود؟ آیا زنجیرهای شدنِ کافهها آسیب محسوب میشود؟ در اینجا نکته این است که ما ابتدا باید نظام سؤالات درباره آسیبشناسی کافهها را شناسایی کنیم.
ایکنا ــ از نظر بعضی کارشناسان، آنچه واقعیتهای جامعه نشان میدهد بیانگر برخی آسیبها در کافههاست. بعضی قویاً اعتقاد دارند رشد و گسترش کافهها موجب تغییر سبک زندگی و اتلاف وقت است.
بله، در سطح واقعیتهای جامعه، کافهها هم کژکارکردیهای خودشان را دارند. باید سطح، عمق و بسترهای زمینهساز این کژکارکردیها را شناخت. مسئله اصلی این است که آیا کافهها بسترساز آسیباند؟ در واقعیت، کافهها آسیبزا نیستند، هرچند کژکارکردیهایی دارند و این به نوع نگاه ما بستگی دارد. ما میتوانیم سه نوع نگاه به کافهها داشته باشیم؛ نگاه بدبینانه، خوشبینانه و یک نگاه واقعگرا، بیاییم از نگاه بدبینانه شروع کنیم که به اثرات منفی و کژکاردیهای کافه توجه دارد.
در نگاه بدبینانه سه مسئله اصلی داریم؛ 1- مسئله اخلاقی و تا حدودی دینی و سنتی که میتواند کافهها را مکانی برای اختلاط دو جنس مخالف، اتلاف وقت، گرانفروشی، حرکت جامعه به سمت انفعال، استعمال سیگار و به طور کلی زمینهساز گناه تلقی کند. 2- مسئله فرهنگی که معتقد است کافهها میتوانند با فرهنگ و ادبیات خاص خود و با طراحی داخلی، تزئینات، ترکیب معماری، موسیقی و ابزارهای معناسازی که دارند، فرهنگ سنتی ما را تضعیف و فرهنگ غربی را حاکم کنند، این نگاه فرهنگی عملاً رشد کافهها را در راستای تکمیل شدن مدرنیته و جهانیسازی میبیند و معتقد است کافهها میتوانند حتی سبک زندگی روزمره و رژیم غذایی را تغییر دهند. ۳- مسئله سیاسی و امنیتی که کافهها را محلی برای دیده نشدن و تجمع سرخوردگان از نظر اجتماعی و سیاسی میداند، در این سالها، بسیاری از مخالفان، منتقدان و معارضان جمهوری اسلامی ایران تلاش کردهاند بگویند بعد از جریانات اواخر دهه 80، تعداد افراد کافهرو بیشتر شده، چون جوان ایرانی سرخورده شده است و میخواهد دیده نشود، در حالی که اینچنین نیست.
ما در بخش نخست گفتوگو مطرح کردیم که کافههای امروز در پیوند با شبکههای اجتماعی مجازی یکی از بسترهای تبلور «جامعه تماشایی» و مکانی برای «دیده شدن» جوان ایرانی است. از سوی دیگر، کافههای امروز در یک تغییر شکل مشهود از «نامکان»هایی نیمهتاریک با شیشههای مکدر و دودی تغییر شکل پیدا کردهاند و ما با کافههای روشن روبرو هستیم؛ کافههایی که به پیادهروها آمدهاند، کافههایی با شیشههای قدی و شفاف و با طراحی پرنور؛ پس کافهها امروز جایی برای انزوا و دیدهنشدن نیست.
اما در نگاه خوشبینانه، سه کارکرد کافهها در جامعه مدنظر است؛ در کارکرد اول نگاه خوشبینانه، کافهها یکی از بسترهایی است که به «اجرای نمایش خود» کمک کردهاند، جوان که میل به دیدهشدن دارد با استوریای که در شبکههای اجتماعی میگذارد، هویتی از خود تعریف و تلاش میکند گذران وقت خود را با پرفورمنس بازنمایی کند. شاخص فرهنگی جوانان امروز از نظر من، پرفورمنس و نمایش خود است. روزگاری، سرمایه فرهنگی و آنچه مد بود و در عرصه فرهنگی به جوانان هویت و منزلت میبخشید، مدرک تحصیلی و دانش بود. زمانی، یادگیری یک زبان خارجی مثل زبان انگلیسی و بعد از آن رمانخوانی و مجلات تخصصی مد بود، در دهه 60 و 70 این سرمایه فرهنگی از رمانخوانی به سینما رفتن منتقل شد، نیمه دوم دهه 80 این انگاره به سمت موسیقی حرکت کرد و تئاتر در دهه ۹۰ ظرف این سرمایه فرهنگی شد. اما اگر بخواهیم در مجموع بسنجیم، سرمایه فرهنگی جوان امروز بیش از اینکه مدرک تحصیلی و زبان و رمان و سینما و تئاتر باشد، به طور کلی پرفورمنس و ابراز خود است.
یعنی امروز، هر قدر که ظرفیت و توانایی «اجرا در نمایش خود» و «خودابرازی نمایشی» بیشتر باشد، سرمایه فرهنگی بیشتر است. انسان در جامعه شبکهای امروز به هر طریقی تلاش میکند خود را به نمایش بگذارد، نمایش از خود را مدیریت کند و با اجرای تجربیات زندگی روزمره، معنایی دیگر از خود بسازد. در اینجاست که پرفورمنس در زندگی شکل میگیرد. در فرایند جهانی شدن، بحث پرفورمنس بخصوص، با ورود جهان از جامعه اطلاعاتی به جامعه شبکهای شایع شد. شاید فیسبوک نمود بارز این خودابرازی در کنار گمنامی بود، یک تضاد جالبی که در آن انسان هم میخواهد خود را ابراز کند و هم نسبتاً ناشناس بماند، مهم کمیت و کیفیت این خودابرازی و اجراست که میتواند دلخواه، منفعتطلبانه یا با توجه به پسند دیگران باشد و مهمتر واقعیتِ برساخت است که در این پرفورمنس شکل میگیرد. درباره کافهها هم این بحث مطرح است. کافههای امروز با رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی مجازی پیوند محکمی دارند و کافهها مکانی است که هم میتوان در آن فضای دنج، گفتوگوی دونفره را تجربه کرد و هم میتوان با امکانات موبایلی در فضای مجازی این تجربه را به شکلی دلخواه یا ضروری اجرا کرد و با دیگرانی که واقعیت شما را نمیشناسند و کیفیت تجربه شما را نمیدانند، به اشتراک گذاشت.
در کارکرد دومِ نگاه خوشبینانه، کافهها محملی برای تبلیغات فرهنگی است. هرچند که دیگر کافههای امروز مانند دهه ۳۰ و ۴۰ کارکرد اطلاعرسانیهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حزبی ندارند اما برای اهل فرهنگ فضایی برای تبلیغ است؛ چیزی شبیه تبلیغ در نقطه خرید. با اینکه کافه بیشتر فضای کارکرد خدمات نوشیدنی، غذای سبک، استراحت و توقف کوتاه دارد اما در نگاه خوشبینانه کارکرد فضای فرهنگی نیز دارد. این انگاره که بیشتر ریشه در شکلگیری جنبشهای ادبی و هنری در کافههای اروپا و کمتر در کافههای دهه ۲۰ و ۳۰ تهران دارد؛ فارغ از بود و نبودش، هنوز از سوی کافهدارها به رسمیت شناخته میشود. از این رو، تبلیغ کالا و خدمات فرهنگی همچون تبلیغ نرمافزارها، برنامه تئاترها، فراخوان بعضی کلاسهای آموزشی داستاننویسی، بازیگری، هنرهای تجسمی، شعر و مانند اینها در کافهها به وفور دیده میشود.
در کارکرد سومِ نگاه خوشبینانه، کافهها جایی برای مدیریت روابط هستند؛ بالاخره روابطی که در آنجا وجود دارد، قابل نظارت، مدیریت و هدایتپذیر است.
ایکنا ــ در بحث مدیریت روابط ظاهراً بیشتر نظارتپذیری روابط مدنظرتان است اما آیا میتوان با نگاهی دیگر ادعا کنیم که کافه میتواند فضایی برای آموزش آداب معاشرت و اجتماعی شدن هم باشد؟
ببینید اگر نگاه کلان به فرهنگ داشته باشیم بحث کافهنشینی به عنوان سبک زندگی و میدان تولید معنا مطرح میشود اما در نگاه خرد به فرهنگ، کافهها از شاخصهای مکان فرهنگی محسوب نمیشوند، چنانکه در آمارگیری فرهنگی کشورمان، کافهها جزء اماکن فرهنگی شمرده نمیشوند! یعنی در نگاه کلان، بله، سبک زندگی و اجتماعیشدن در کافهها مطرح است؛ مشروط بر اینکه کافهنشینی در ایران سنت شده باشد و کافهروی، به ویژه برای نوجوانان که در دوره اجتماعی شدن هستند، معنا داشته باشد. در اساس یکی از دلایلی که عدهای کافهها را بستر آسیب اجتماعی میدانند همین نقش کافهها در اجتماعیسازی است. ببینید، در نگاهی محافظهکارانه، هرآنچه آموزهها و فضایی متفاوت یا مخالف با محیط خانواده، مدرسه و آموزشهای رسمی داشته باشد، میتواند آسیبزا باشد. در این نگاه آسیب اجتماعی نتیجه اختلال و تغییر مسیر در جامعهپذیری افراد جامعه است. اما در ایران کافهنشینی فراگیر و مستمر نیست حتی در سبک زندگی دانشجویی هم کافهها میدان عمل محسوب نمیشوند. اجتماعی شدن همچنان در خانوادهها، مدرسه و از همه مهمتر رسانههای گروهی رخ میدهد.
ایکنا ــ بپردازیم به نگاه سوم، یعنی نگاه واقعگرایانه به کافهها ...
پس از بررسی نگاه بدبینانه و نگاه خوشبینانه، در نگاه واقعگرایانه باید ببینیم منظور ما از آسیب چیست؟ کافهنشین، کافهرو، کافهدار، محفلی شدن کافه، کدام یک محل آسیب است؟ چه اتفاقی افتاده است که فکر میکنیم کافهها آسیبزا هستند و برخی از رسانهها و اندیشمندان درباره آن سخن میگویند؟ واقعیت امر این است که نوع مطالبهگری رهبران فکری، اندیشمندان رسانهها از مسائل اجتماعی بسیار مهم است. اینها میتوانند مسائل اجتماعی را به یک آسیب جدی در سطح جامعه تبدیل کنند. آیا واقعاً کافهنشینی در ایران یک سنت جدی است؟ آیا کافهنشینی به یک ابژه نسلی تبدیل شده است؟ چون پژوهش جدی در این زمینه اتفاق نیفتاده است، به طور جدی نمیتوانیم در مورد آسیبزایی آن صحبت کنیم.
ایکنا ــ امروز قشر وسیعی از کافهنشینها را جوانان دانشآموز و دانشجو تشکیل میدهند، یعنی قشری که آینده کشور به آنها بستگی دارد، آیا برای مخاطراتی که کافهنشینی میتواند برای این نسل داشته باشد تحلیلی دارید؟
من فکر میکنم کافهنشینی جزء زندگی روزمره ما نیست، ضمناً این انگاره که بگوییم بیشتر قشر کافهها را جوانها تشکیل میدهند، برخاسته از یک پژوهش جدی نیست، من فکر میکنم با تنوع جمعیتی در کافهها مواجه هستیم، مثال عرض میکنم؛ شما در کافههای لاکچری کمتر جوانها را میبینید، الزاماً میدان کافهها در دست جوانان نیست، همچنین چون نوعشناسی کافهها را در اختیار نداریم، معلوم نیست وقتی درباره کافهها حرف میزنیم درباره کدام یک از کافهها حرف میزنیم، کافههای دانشجویی، لاکچری، معمولی، کدام؟ ... حتی اگر کافهها را ابژه نسلی جوانان امروز بدانیم، یعنی بگوییم یکی از ویژگیهای مشترک متولدین دهه 60 و 70 کافه رفتن باشد، این هنوز اثبات شده نیست اما به فرض اینکه واقعیت هم داشته باشد، نباید محل نگرانی باشد.
یکی از ایرادهایی که اخیراً درباره کافهها مطرح میشود، بحث اتلاف وقت است، وقتی کسی در کافه نشسته است نمیدانیم دارد اوقات فراغت خود را میگذراند یا اتلاف وقت میکند؟ اصل اتلاف وقت در سه حوزه ترافیک شهری، نظام بوروکراسی اداری و نظام آموزشی است که عمده زندگی را تصرف کردهاند!
واقعیت امر این است که اگر کافهرویی در نسل جوان منجر به فاصله گرفتن از خانواده شود، میتواند یک آسیب باشد، به همین دلیل ما باید از خانوادهها سؤال کنیم که چرا به کافه نمیروند و چرا فرزندانشان به کافه میروند، چرا که اگر از فرزندانشان بپرسند چرا کافه میروید؟ آنها احتمالاً خواهند گفت به کافه میروم که دوستانم را ببینم، به کافه میروم که از خانه بیرون رفته باشم و هوایی عوض کرده باشم، که فقط در خانه نمانم. به احتمال زیاد کسی نمیگوید که به کافه میروم که قهوه بخورم یا موسیقی بشنوم. البته نمیگوید که به کافه میروم چون قرار عاشقانه دارم یا آنجا سیگاری دود کنم. یکی از ایرادهایی که اخیراً درباره کافهها مطرح میشود، بحث اتلاف وقت است، وقتی کسی در کافه نشسته است نمیدانیم دارد اوقات فراغت خود را میگذراند یا اتلاف وقت میکند؟ باید به این موضوع دقت کنیم وگرنه نمیتوانیم یک تحلیل درست درباره کافهها داشته باشیم. اگر اتلاف وقت به عادت و زندگی روزمره جوانان در کافهها تبدیل شود، میتواند یک آسیب باشد. اتلاف وقت به صورت اختیاری و عامدانه که تبدیل به یک ممیزه انسان شود، آسیب است وگرنه اصل اتلاف وقت در سه حوزه ترافیک شهری، نظام بوروکراسی اداری حتی از نوع الکترونیک و نظام آموزشی است که عمده زندگی را تصرف کردهاند.
در نگاههایی که باعث میشود فکر کنیم کافهها برای جوانان و آینده ایران آسیب هستند، به خصوص در نگاههای بدبینانه از بعد فرهنگی عدهای کافهها را پیشرانِ سبک زندگی آینده ایران میدانند و نگراناند، یعنی ایران به واسطه کافهها به شدت غربی شود و سنتها در معرض خطر قرار بگیرند، برای مثال کافهها به شکل تعمدی سبک زندگی ایرانی را همانند غربی بازنمایی کنند، کافهنشینی به تعارض میان فرهنگ رسمی و غیررسمی دامن بزند، از نظر اخلاقی نیز بعضی میگویند کافهها زمینهساز ارتباطات پیشرفتهتر میان دو جنس مخالف است، از این نظر میتوانند کافهها را محل آسیب بدانند.
در سالیان اخیر تعداد دانشگاهها، هیئتهای مذهبی، مساجد، مدارس غیرانتفاعی، تئاترها، سالنهای موسیقی، گالریها و ... زیاد شده است، طبیعتاً تعداد کافهها هم بیشتر شده است!
ما در نگاه واقعگرا باید ببینیم کافهها چقدر توانایی بازنمایی جامعه ایران را دارند؟ آیا این کافهنشینیها، بازنمایی واقعی جامعه ایرانی است؟ آیا کافهنشینیها پیشبینیکننده و تعیینکننده آینده ایران هستند؟ من فکر میکنم نباید نگاهِ حداکثری به کافهها داشته باشیم بلکه باید نگاه ساختاری به کافهها داشته باشیم، نگاه ساختاری بسیاری از نگرانیها را برطرف میکند، ما باید کافهها را در کنار سایر مکانهایی که رشد کردهاند ببینیم، در سالیان اخیر تعداد دانشگاهها، هیئتهای مذهبی، مساجد، مدارس غیرانتفاعی، تئاترها، سالنهای موسیقی، گالریها و... زیاد شده است، طبیعتاً تعداد کافهها هم بیشتر شده است! یعنی در نگاه ساختاری میخواهم عرض کنم که کافهها نمیتواند آسیبزا باشد. کافهها میتواند یک کارکرد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سالم داشته باشد، یک کارکرد ارتباطی داشته باشد، میتواند کارکرد خدماتی و تولید رضایت داشته باشد، یکی از علتهای ایجاد تمایل در افراد برای کافه رفتن، این است که در آنجا خدمات همراه با تولید رضایت و آرامش ارائه میشود و کسی کاری به کار شما ندارد.
من به طور کلی به آسیبزا بودن کافهنشینی و کافهرویی اعتقاد ندارم. نظر من این است که انگاره کافه، میز دو نفره و بحث آنها، سرگرمی، اوقات فراغت و نوعی تحولخواهی در عرصه ارتباط است، جوانان میخواهند به نوعی مدل ارتباطی را تغییر دهند و سبک آن را عوض کنند.
ایکنا ــ اشاره کردید که میل به تئاتر و سینما از دهه 80 در جوانان ما بیشتر شده است. با توجه به اینکه امروز در اطراف سینماها و سالنهای تئاتر کافه ایجاد شده است، آیا میتوان بخشی از اقبال به کافهها را ناشی از رشد تمایل به سینما و تئاتر دانست؟
اگر بخواهیم یک نگاه آئینی و مناسکی به کافهها داشته باشیم، باید گفت بله، کافهها همواره در کنار سالنهای تئاتر و سینما بیشتر دیده شدهاند؛ انگار یکی از آئینهای سینما و تئاتر، کافه رفتن قبل یا بعد از آن باشد. همانطور که کافهها در اطراف دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی بیشتر دیده میشوند. در حال حاضر نیز تراکم کافهها در ناحیه ۱ مناطق ۱۱ و ۱۲ و منطقه ۶ با تجمع سینماها، مراکز نمایشی و دانشگاهی رابطه دارد. این همان تأثیرپذیری تاریخی از سنت اروپایی کافهنشینی اهل ادب و هنر است که اکنون در ایران فقط همین پیوند مکانی از آن باقی مانده است. ولی واقعیت چنین به نظر میآید که اخیراً کافهها در پی عامهپسند شدن، بی مرز و مکان و همه جایی شدهاند. ابتدا در کنار پاساژها و مجتمعهای چندمنظوره کافه ایجاد شد. بعد تا دل کوه و کنار رودخانههای اطراف شهر و روستاهای زیستبوم گسترش نامتوازن یافت.
در حال حاضر کافهها در مکانهایی که سینما، دانشگاه و پاساژ هم نیست، وجود دارد. خیلی از کافهروها به سینما و تئاتر علاقه دارند اما معنایش این نیست که همه کافهروها با آن فضای هنری ارتباط دارند. بسیاری در کافههای کنار مراکز سینمایی و تئاتری و کتابفروشیها مینشینند اما به تئاتر نمیروند و کتابی هم نمیخرند. همان طور که برای بسیاری کافه رفتن؛ استراحت کوتاه یا گذران وقت و برای عدهای دیدار دوستان یا قرارهای عاشقانه است، برای عدهای محدود هم کافهنشینی نوعی تصور شیک و مدرن و متفاوت بودن است؛ بخصوص کافهنشینی در کنار مراکز فرهنگی نوعی کسب منزلت اجتماعی ارزان محسوب میشود. شاید امروز برای عدهای کافهنشینی ارزانترین منزلت اجتماعی و سرمایه فرهنگی باشد، به هرحال کافه نشینی با همه گرانی در کافهها(مثلاً قیمت یک فنجان قهوه بین ۱۵ الی ۲۰ هزار تومان) از کتاب و تئاتر ارزانتر در میآید.
ایکنا ــ چه کمکاریهایی در زمینه کافهها کردهایم که ممکن است زمینهساز پیدایش آسیب در آن فضا شود؟
هنوز پژوهشی انجام یا منتشر نشده است که یک مردمنگاری دقیق یا روایتپژوهی معتبر درباره کافهها باشد یا پژوهشگری را ندیدم که لایفاستوری یا داستان زندگی کافههای تهران را بر اساس چند سال کافهنشینی بنویسد
کمکاریها و فرصت سوزیها را با چند پرسش مطرح میکنم و توضیح میدهم خدمتتان. چرا در زمینه کافهها، پژوهشهای متراکم، «انبوه دادهها» و امکان «آینده نگری» و «آیندهنگاری» نداریم. در همین اندک پژوهشها که عموماً کیفیاند و ادعای مشاهدهگری، مردمنگاری و روایت پژوهی دارند؛ انگار خیلی از واقعیتها در ذهن پژوهشگر از قبل شکل گرفته است و او تلاش میکند مصادیق نظریههای غربی را در کافههای تهران پیدا کند. این که در فرانسه به علت سرخوردگی یکسری جوانها به کافهها رفتند و جنبشهای سیاسی و اجتماعی و هنری از آنجا شکل گرفت؛ ربطی به کافههای تهران ندارد و چنین مقایسهای، سرنا را از سر گشاد آن، زدن است. البته ما از نظریهها و روایت تاریخ در تبیین استفاده میکنیم اما در توصیف پدیدهها و در اینجا کافهها من به چشمانم اعتماد بیشتری دارم تا نظریهها و حتی روایت دیگران. هنوز پژوهشی انجام یا منتشر نشده است که یک مردمنگاری دقیق یا روایتپژوهی معتبر درباره کافهها باشد یا پژوهشگری ندیدم که لایفاستوری یا داستان زندگی کافههای تهران را براساس چند سال کافهنشینی بنویسد.
چرا ما هنوز انگاره «قهوه و سیگار» را داریم؟ چرا این انگاره را تغییر نمیدهیم؟ چرا قهوه و کتاب را ترویج نمیدهیم؟ انگاره «قهوه و سیگار» میتواند از کژکارکردیهای کافهها در کشور ما باشد که میتواند تغییر کند. همانند انگاره و تصویر «قهوهخانه سنتی و قلیان» یا «سفرهخانه و قلیان»، خب، اینها باید تغییر کنند. چرا انگاره «کافه و انسان تنها» هنوز در بعضی مطبوعات و رسانهها تبلیغ میشود؟ در حالی که در کافههای ایران میز تک نفره رواج ندارد و حضور تک نفره و تنها در انبوه خلق را نداریم. میز در ایران، دونفره و چند نفره است. اخیراً که میزهای بزرگ هم مد شده و یکی از امکانات ویژه کافههاست. ما در ایران که کافههای پستمدرن و پوچ گرایانه نداریم پس چرا گاهی اینگونه تبلیغ میکنیم در حالیکه چنین چیزی وجود ندارد؟ چرا انگاره «کافه و قرار عاشقانه» را متحول و مدیریت نمیکنیم؟ اگر به سیاست جمعیتی، جغرافیای فرهنگی و طراحی داخلی کافهها توجه کنیم و سیاستگذاری مناسب داشته باشیم، میتوانیم مؤثر باشیم. چرا انگاره «تقابل و تضاد کافه با سنت» را تبیین نمیکنیم و تغییر مطلوب نمیدهیم؟ وقتی در کافهها چای با نبات، گوش فیل با دوغ و نعنا، املت و نان و پنیر هم روی میز میآید و از عکس تختی، شریعتی و آلاحمد تا فروغ و هدایت و کامو تا چهگوارا و از اینشتن و ماکس پلانک تا چارلی چاپلین و خسرو شکیبایی و نیما یوشیج روی دیوارها وجود دارند؛ دیگر چه سنتی؟ چه مدرنی؟
کافهها در ساختار، موضوع آسیب نیستند، اما انگارهها و عادتهایی درباره آنها وجود دارد که تغییر و تحول میطلبند، از آنجا که امکان «آیندهنگری» و «آیندهنگاری» نداریم با کمکاریها و از دستدادن فرصتهایی که پیش رو داریم، ممکن است در بلندمدت میدانهای عمل کافهها نیز تغییر کند و آسیبها تازه در آنجا معنا پیدا کنند
متأسفانه «ابزارهای معناساز» در کافهها را خودمان تولید نمیکنیم، چرا موسیقی کافه تولید نکردیم؟ همانطور که موسیقی ترافیک هم تولید نکردیم، وقت بسیار زیادی از انسان ایرانی در ترافیک میگذرد اما برای آن موسیقی آرامبخش تولید نکردهایم، برای کافهها هم موسیقی ایرانی تولید نکردهایم به همین دلیل عموماً موسیقی غربی در آن پخش میشود. چرا راهبردی برای «مصرف و مشارکت» در کافهها نداریم؟ در حالی که میتوانیم با بازتعریف مصرف و مشارکت در کافهها هم با کژکارکردیهای فرهنگ جهانی در کافهها مقابله کنیم و هم میتوانیم به بازتولید دست بزنیم. یکی از دکورها و تزئینات کافه، کتابخانه آن است. چقدر در کتابخانههای کافهای، قرآن، نهجالبلاغه و کتابهای دفاع مقدس را مشاهده میکنیم؟
یکی از دوستان ما گفتند یکی از سنتهای رایج در کشورهای عربی و آفریقایی گپوگفتهای دینی است که امروزه در کافههای آن کشورها هم رواج دارد. ما میتوانیم گفتوگوهای دینی و مباحث قرآنی را در کافهها مطرح کنیم. همان طور که قبلاً گفتهام کافهها میتواند یکی از میدانهای تأثیرگذار بر جوانان و قدرت نرم جمهوری اسلامی باشد. ما میتوانیم با بازتعریف از مصرف در کافهها به مدیریت جدیدی بر ابزارهای معناساز در کافهها برسیم و میتوانیم مدل مصرف را در آن تغییر دهیم. کافهها در ساختار، موضوع آسیب نیستند، اما انگارهها و عادتهایی درباره آنها وجود دارد که تغییر و تحول میطلبند. از آنجا که امکان «آیندهنگری» و «آیندهنگاری» نداریم با کمکاریها و از دستدادن فرصتهایی که پیش رو داریم، ممکن است در بلندمدت میدانهای عمل کافهها نیز تغییر کند و آسیبها تازه در آنجا معنا پیدا کنند.
گفتوگو از مجتبی اصغری
انتهای پیام
و ضمن تشکر از طرحِ نوآورانهي اينگونه مباحثِ اساسي توسط خبرگزاري ايکنا به چند نکته اشاره ميکنم:
به نظر ميرسد ترکيبکردن موضوع کافهنشيني با بحثهاي مرتبط با شبکههاي اجتماعي باعث دورشدن از اصل موضوع شده باشد. شبکههاي اجتماعي بر تمام شئون جوامع امروزي تأثير گذاشته اند و لازم است اثرگذاري آنها ذيل عنوانِ رسانهايشدنِ زندگي امروزي مورد بررسي جداگانه قرار گيرند. همچنين لازم است دقت کنيم با ارائه راهکارهاي سلبي موجب نشويم عناصري که موجب جذابيت کافهها شده اند (ولو اينکه نه سنتي باشند نه مدرن ـ که شايد بشود نام پسامدرن را رويشان گذاشت) از دست بروند. همچنين مسائلي و مشکلاتي نظيرِ کاهشِ گرايش به مطالعه متونِ ديني (و اصولا گرايش به مطالعه) مشکلاتي نيستند که بتوان حل آنها را از فضاي کافهها آغاز کرد.
در پايان مجددا از طرح خلاقانه و علمي بحث مهم کافهنشيني سپاسگزاري ميکنم
ممنون.