به گزارش
خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) به مناسبت سیوهشتمین سال درگذشت «مصطفی اسماعیل» به بخشی از زندگی وی اشاره خواهیم داشت که روایتی از مرحوم استاد محمدتقی مروت است که در آن استاد مروت به نحوه آشنایی، خصوصیات اخلاقی، ویژگیهای تلاوت، حواشی زندگی و افسانههایی که برای فوتش ساختهاند، میپردازد.
استاد محمدتقی مروت پس از ورود به مصر در يكی از محافلی كه مصطفی اسماعيل در آن تلاوت قرآن داشته حضور میيابد و آيات ملكوتی وحی را با صدای اين استاد استماع میكند. خود استاد چنین میگويد: اولين اقدامم پس از ورود به مصر سعی در يافتن مصطفی اسماعيل بود و خوشبختانه در اولين شب اقامتم در مصر افتخار حضور در يكی از مجالس او را داشتم و باور نمیكردم كه من هماكنون روياروی شيخ مصطفی اسماعيل، اين شخصيت عظيم قرآنی نشسته و به آيات الهی كه با صوت ملكوتی او تلاوت میشد، گوش میدهم. پس از ابراز ارادت خود به وی، همان شب اين استاد به من اجازه داد هر زمان كه مايل باشم به حضور وی برسم و من نيز از اين اجازه، حسن استفاده را كردم.
استاد مروت درباره درک محضر استاد مصطفی اسماعیل یادداشتی را در اواخر سال 1394 برای خبرگزاری ایکنا ارسال کردند که در ادامه میخوانید:
اغلب يا در مجالس تلاوتش و يا در منزلش به خدمتش میرسيدم و در ضمن اين استاد به محافظ شخصی خود «فتحی» كه مردی ورزشكار و تنومند بود سفارش كرده بود تا هر وقت به محافل وی وارد میشوم جای خود را ــ كه هميشه در كنار خود شيخ بود ــ به من واگذار كند.
مصطفی اسماعيل حتی مرا به محافلی كه قرار بود تلاوت وی به طور زنده از راديو پخش شود، با خود میبرد و در جايگاه مرتفع مخصوصی كه ويژه قاريان برای جلوگيری از نزديك شدن مردم به قاری ساخته بودند، در كنار خود مینشاند.
تواضع مثالزدنیروزی در منزل استاد مصطفی اسماعيل بودم كه استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» كه در آن زمان من را خوب میشناخت وارد شد و پس از سلام و عليك به سوی مصطفی آمد و استاد نيز برخاست و به پيشواز او رفت و شيخ عبدالباسط دست وی را با نوعی تواضع و احترام بوسيد و مصطفی اسماعيل نيز صورت او را با مهربانی مانند فرزند خود بوسيد، اين صحنه برای من بسيار شگفتانگيز بود كه چقدر صفا و صميميت و احترام متقابل در ميان اين بزرگواران وجود دارد.
از جمله مسائل قابل تذكر، برقراری ارتباط ويژهای ميان مرحوم مصطفی اسماعيل و موسيقیدانان، آهنگسازان و خوانندگان مصری به ويژه «محمد عبدالوهاب» موسيقيدان و خواننده معروف مصری كه خود نخست با حفظ و تلاوت قرآن آغاز كرده و سپس به آهنگسازی و خوانندگی روی آورده بود و اين دو شخصيت اغلب براساس دوستی و رفاقت و نيز همكاری با يكديگر در خلق آثار ماندگار همكاری میكردند، همانگونه كه پيش از آن عبدالوهاب در ساختن بسياری از آهنگهای خود به طور حضوری در محافل تلاوت مرحوم «محمد رفعت» شركت میكرد و از تلاوت او برای خلق آثار خود الهام میگرفت. از جمله خصوصيات مرحوم مصطفی اسماعيل اين بود كه قاريان مصری عموماً بر امتياز و برتری وی معترف بودند و كسی را از او بهتر نمیدانستند، به ياد دارم در ايران پس از اينكه نام مرحوم مصطفی اسماعيل بر سر زبانها افتاده بود، براساس سليقههای مختلف قاريان ايرانی، هميشه فقط در مورد برتری او نسبت به ديگر قرای بزرگ مصری بحث میشد.
پاسخ محمد طوخی به ایرانیهاگروهی كه پيش از مصطفی اسماعيل به طور عمده به تلاوت مرحوم عبدالباسط عادت و از او تقليد میكردند، حاضر به پذيرش برتری مصطفی اسماعيل نبودند و شايد به علت صعبالتقليد بودنِ اسلوب پيچيده تلاوت مصطفی اسماعيل بود كه خود را نسبت به وی بیتفاوت نشان میدادند.
در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی كه «محمد طوخی» به همراه مرحوم «حسين ابوزيد» به ايران آمد، همه مايل بودند تا نظر استاد طوخی را درباره اينكه قاری اول مصر چه كسی است؟ بدانند و لذا با پافشاری فراوان استاد طوخی را احاطه كردند تا پاسخ اين سؤال را از يك قاری معتبر مصری بشنوند.استاد طوخی هم برای اينكه وجهه ديگر قاريان را حفظ كند در آغاز بسيار مقاومت كرد و پاسخی نداد، اما سرانجام پس از چند روز، مقاومتش را از دست داد و ناگهان فرياد زد استاد مصطفی اسماعيل... و سپس با لحن محترمانهای كه در آن احترام عميقی احساس میشد، بر گفته خود تأكيد كرد.
گروه مخالفان مصطفی اسماعيل كه هنوز هم در ايران وجود دارند، تلاش كردند شأن اين قاری بزرگوار را تقليل دهند، از اين افراد هنوز در محيط قرآنی ايران يافت میشوند كه در خلال اين مصاحبه به دلائل آن نيز اشاره خواهد شد.
تعریف مطربدر اينجا بايد نكتهای را ذكر كنم و آن اين است كه مفهوم كلمه «مطرب» ـ كه برخی به استاد مصطفی اسماعيل نسبت میدادند ـ در عرف كشورهای عربی به ويژه مصر با مفهوم آن در ايران به طور كامل متفاوت است، در نظر مصریها مطرب كسی است كه در هنر خوانندگی دارای تمكنی بسيار چشمگير باشد و از رموز و عمق دانش موسيقی آگاه بوده و آن را به طور عملی به كار بندد.
مرحوم مصطفی اسماعيل بسيار زياد از اين هنر خدادادی و تمكنی شگرف در موسيقی برخوردار بود و آن را در تلاوت قرآن كريم به كار میگرفت و شنوندگان حاضر و غائب تلاوتهايش، چه در زمان حياتش و نيز اكنون كه چند دهه از خاموشی وی میگذرد به وجد و طربی روحانی كه منشأ آن كلام خداست، سوق میدهد.
از خلال تجربيات اقامت پنج سالهام در مصر دريافتم كه مصطفی اسماعيل از محبوبيت بسياری در بين قاريان مصری برخوردار بود و همگی از كوچك و بزرگ مايل بودند خود را به نحوی به وی مربوط كنند، از جمله يكی از هفتهنامههای مصری به نام «المصور» در خلال ماه مبارك رمضان با قاريان مصری درباره رخدادهای با اهميت زندگیشان مصاحبه میكند و آنان بيشتر از خاطرات خود با استاد مصطفی اسماعيل سخن میگويند.
خاطره خلیل الحصری يكی از مصاحبهشوندگان قاری و علامه بزرگ قرآنی مرحوم استاد «محمود خليلالحصری» بود كه در مصاحبهاش با مجله المصور ضمن بيان خاطراتش از دوستیاش با مصطفی اسماعيل در دوران كودكی چنين میگويد: با اينكه ۱۲ سال جوانتر از استاد مصطفی اسماعيل بودم ولی با او در يك آموزشگاه درس قرآن را فرا میگرفتم و شيرينترين لحظات زندگیام زمانی بود كه پس از فراغت از درسهای روزانه، پياده به دنبال او تا خانهاش كه مسافت چند كيلومتری بود، میرفتم تا از تلاوتش لذت ببرم زيرا استاد عادت داشت به هنگام بازگشت به منزلش در راه قرآن بخواند.
«راغب مصطفی غلوش» نيز در بخشی از خاطراتش میگويد كه من هميشه آرزو میكردم يك قاری مشهور و محبوب باشم و در آغاز بسيار به خود مغرور بودم و فكر میكردم كه چون صدای من شبيه صدای استاد «مصطفی اسماعيل» است، من نيز مانند او مشهور و محبوب خواهم شد.
مرحوم استاد «طه الفشنی» قاری و مبتهل معروف و صاحب ابتهال ملكوتی «حبالحسين» كه متأسفانه قبل از وصولم به مصر رحلت كرده بود، علاقه مفرطی به استاد مصطفی اسماعيل داشت و اغلب هنگام ورود مصطفی به محافل وی، مناسبت ابتهال خود را تغيير میداد و در مدح و ثنای استاد مصطفی اسماعيل ابتهال میگفت، اين موضوع را برادر استاد طه الفشنی كه در جوار مسجد حضرت سيدالشهدا اباعبداللهالحسين(ع) يك دكان داشت با چشمانی پر از اشك برای من تعريف میكرد.
ویژگیهای شخصیتی مصطفی اسماعیلاستاد مصطفی اسماعيل فردی باوقار، بامتانت، خوشرو و در عين حال شوخ طبع و بذلهگو و مؤدب بود كه گذشته از تبحر و استادی وی در تلاوت كلام حضرت حق، مردم و به خصوص افراد عادی را شديداً شيفته خود میكرد به طوری كه هنگام تلاوتش سعی میكردند حتیالمقدور به او نزديكتر باشند و پس از تلاوتش او را احاطه كرده و تا زمانی كه در ميان مردم بود از او دور نمیشدند. مصطفی اسماعيل نيز اين مردم را عزيزان خود میدانست. وی در يكی از مصاحبههای راديوئیاش در پاسخ به پرسش مصاحبهكننده كه پرسيده بود موسيقی قرآنی را چگونه فراگرفته است؟ گفت كه من مقامات و دانش موسيقی قرآنی خود را از مردم، اين عزيزانم كه به گردن من خيلی حق دارند، فرا گرفتم و مديون آنان هستم، زيرا وقتی قرآن میخواندم در جلوی من مینشستند و به طور مثال میگفتند اين «بيات شور» است، اين «حجاز كار» است، اين «هزام» است، اين «چهارگاه» است و ...
مصطفی اسماعیل در مدرسه موسیقی!وی از اينكه هرگز به مدرسه موسيقی نرفته بود در همان مصاحبه میگفت كه من آلات موسيقی مانند عود، قانون، كمانچه(ويلون) و پيانو را هرگز ننواختهام و حتی نام اين مقامات را هم از مردم ياد گرفتهام، ضمن اين مصاحبه كه در منزل استاد مصطفی اسماعيل انجام میشد، مصاحبهكننده به پيانویی كه در گوشهای قرار داشت، اشاره كرد و پرسيد پس اين پيانو برای چيست؟ و استاد نيز در جواب گفت كه اين پيانو برای زمانی است كه فرزندان و نوههايم برای ديدن من میآيند و خود را با نواختن آن سرگرم میكنند.
لازم به يادآوری است كه خود من در ملاقاتهایی كه با بعضی از قاريان و مبتهلان مصری در منازل آنان داشتم، شاهد وجود آلت موسيقی «عود»بودم و أحياناً بعضیها آن را در حضور من مینواختند. در همان مصاحبه راديویی يكی از حاضران به استاد مصطفی اسماعيل میگويد كه همانطور كه همه میدانيم مردمیترين ورزش در مصر فوتبال (كرة القدم) است و هر گروه و صنفی برای خود يك تيم فوتبال به وجود آورده است، حال فرض كنيم اگر قاريان مصری هم تصميم بگيرند تيمی برای خود تشكيل دهند تركيب آن تيم به چه صورت خواهد بود؟ مصطفی اسماعيل نيز پس از لحظاتی درنگ کرد و گفت كه دروازهبان استاد «محمود علیالبناء»، بك استاد «محمود عبدالحكم»، أبوالعينين شعيشع در خط وسط، استاد «محمود خليلالحصری» هافبك چپ، استاد «فؤاد العروسی» و استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» در خط حمله و استاد «عبدالفتاح شعشاعی» و پسرش «ابراهيم شعشاعی» و من هم در گوشه راست ... و من تصور می كنم بدين ترتيب تيم خوبی خواهيم داشت و حتماً جام جهانی را كسب خواهيم كرد! و خنده شديد حاضران.
داستانسرایی برای بزرگان قرائتبرخی از مردم بنابر طبيعت شايعهسازیشان، شايعاتی میسازند كه واقعاً تعجبآور است.گروهی را قهرمان میكنند، به طور مثال خود من وقتی در ايران بودم، كسانی را میديدم كه شايع كرده بودند كه مرحوم استاد «محمد صديق منشاوی»افسر خلبان نيروی هوایی مصر بوده كه در جنگ ۱۳۵۲ هجری شمسی (۱۹۷۳ ميلادی)بر اثر سقوط هواپيمايش شهيد شده بود و بعضی از افراد سادهدل نيز بدون هيچگونه تحقيق و پيگيری اين شايعات را میپذيرند، در حالی كه آن مرحوم چهار سال پيش از جنگ مصر با رژيم غاصب صهيونيستی بر اثر بيماری تورم سرخنای در ۴۹ سالگی به رحمت ايزدی میپيوندد.اين موردی كه عرض كردم يكی از موارد قهرمانسازی است و عكس آن شايعاتی را عليه استاد و عالم مسلم قرائت قرآن مرحوم استاد «مصطفی اسماعيل» ساختهاند كه هدف آنها فقط بدنام كردن اوست و اين آقايان فراموش كردهاند كه استاد مصطفی اسماعيل و ديگر قاريان عصر طلائی تلاوت قرآن چه حق بزرگی برگردن همگی ما بلااستثناء ـاولين آنان خود من ـ دارند كه ادای آن محال و غير ممكن است.از جمله يكی از رفقا از من سؤال میكرد كه آيا صحت دارد كه استاد مصطفی اسماعيل به روايت يكی از فرزندانش، شصت هزار دلار آمريكایی را تنها برای اطاق خوابش خرج كرده بود؟ اين شايعه يكی از شايعاتی است ولو از زبان پسرش نقل شده باشد و حتی اگر پسرش شخصاً اين موضوع را به خود من گفته باشد، نه اينكه هرگز آن را نخواهم پذيرفت، بلكه با دلایلی ثابت خواهم كه چنين گفتاری كاملاً كذب و افترائی ناجوانمردانه و(بقول عوام) دروغی شاخدار است.
درباره «عبدالباسط محمد عبدالصمد» نيز ادعا میكنند كه وی ژنرال نيروی زمينی بوده است، همچنين وجود ارتباط خانوادگی بسيار نزديك ميان استاد «عبدالفتاح شعشاعی»، استاد «ابوالعينين شعيشع» و استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» كاملاً بیاساس است، حال اگر كسی در ارتباط با زندگی قاريان بزرگ كتابی تأليف كرده و شايعات و مضامينی اينچنينی در آنها آورده باشد، به تحقيق از تراوشات فكری و قريحه شخصی وی و يا شنيدن از ديگر شايعهسازان شكل میگيرد كه در بسياری از موارد ربطی با واقعيت نيز ندارد.
افسانهای برای عبدالباسطبرخی از ايرانيان خوش قريحه نيز از اين قاعده مستثنی نيستند و بنابر سليقه خود يا قهرمانپروری میكنند و يا اهريمن میسازند، مثلاً پس از گذشت سالها از وفات استاد عبدالباسط عبدالصمد، مطلبی را در مورد اين استاد شنيدم كه واقعاً حيرت كردم.قضيه بدين گونه است كه در اوائل دهه اوائل ۱۳۳۰ در مراسم ختم خاله «ملك فيصل» ـ شاه آن وقت عراق كه در صحن مطهر كاظمين(ع) برگزار شده بود ـ هنگامی كه مرحوم عبدالباسط مشغول تلاوت معروف خود (اواخر سوره حشر و سوره تكوير و دو آيه آخر سورهفجر) بود، يكی از حاضران از فرط زيبا بودن تلاوت و صوت وی جان به جان آفرين تسليم میكند و از دنيا میرود!كسی كه اين شايعه را ساخته به تصور خود وقفه تلاوت را دليل وفات آن بنده خدا میداند و شيخ نيز به همين دليل، تلاوت خود را متوقف میكند، حال بنده متحيرم كه اين قضيه را چگونه تلقی كنم، قهرمانپروری يا اهريمن سازی؟! در حقيقت عبدالباسط تلاوت خود را در آن لحظه به خاطر ورود شاه عراق به مجلس و ايجاد همهمه از سوی مردم و تا برقراری نظم و آرامش به مدت ۷۰ ثانيه قطع میكند كه اين حقيقت مطلب است و از جانب ديگر برای اثبات ادعای خود استناد میكنند كه شخصی آب میطلبد تا با آن تازه درگذشته را به زندگی بازگرداند!
هم اكنون استاد «حبيب صحاف» از قاريان ممتاز كه در همان مراسم حضور داشت و شاهد قضيه بود، میتواند بر اين مسأله صحه بگذارد، ثانيأ دو آيه آخر سوره مباركه الفجر(يا أيتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربك راضية مرضيه، فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی) كه عبدالباسط در پايان قرائت خود در آن مناسبت تلاوت كرد، بنابر تفسير آيتالله «سيد مرتضی قزوينی» از علمای عراق در شأن سيدالشهداء حضرت إمام حسين(ع) نازل شده و قاريان مصری نيز در مراسم ترحيم، اين آيه و آياتی مانند (كل من عليها فان و يبقی وجه ربك ذوالجلال و الإكرام) و يا (إن إلی ربك الرجعی) و يا (ثم ردوا إلی مولاهم الحق) و امثال آنها را تلاوت می كنند.ماجرای شايعهسازی عليه استاد مصطفی اسماعيل به اينجا ختم نمیشود، بلكه شايعهسازان شايعه ناجوانمردانه ديگری را كه به مراتب از شايعه قبلی بدتر است در رابطه با درگذشت اين استاد ساخته و پرداختهاند كه به يقين هدفشان جز بدنام كردن اين اسطوره تلاوت قرآن مجيد كه او را به حق «إمام القراء» لقب دادهاند، چيز ديگری نيست.سؤال حيرتانگيز اين است كه چرا اين قدر شايعات مغرضانه، منفی و بدنام كننده برای اين بزرگوار میسازند؟ به طور قطع با توجه به مسائلی كه هم اكنون در جريان است، شايد بتوان پاسخی برای آنان به دست آورد كه من استنتاجات شخصی خود را در پايان اين مطالب اعلام خواهم كرد.
چگونگی وفات مصطفی اسماعیلاستاد مصطفی اسماعیل در روز جمعه اول ديماه ۱۳۵۶برابر ۲۲ دسامبر ۱۹۷۸ برای تلاوت قرآن در مراسم افتتاح مسجد «البحر»شهر دمياط واقع در ساحل دريای مديترانه كه «انورسادات» نيز در آن مراسم حضور داشت دعوت شده بود. مصطفی اسماعيل روستای خود ميت غزال را در ساعت ۹ صبح پس از وداع با دخترش كه در روستا با وی زندگی میكرد به سوی دمياط ترك كرد، در راه نيز طبق عادتش با راننده خود «محرم» مزاح و ضمناً آياتی از قرآن را زمزمه میكرد، راننده متعجبانه میگويد: شيخ ظاهراً دچار حواسپرتی شده بود و بعضی از آياتی را كه میخواند، فراموش میكرد و از من میپرسيد كه آيه بعدی چيست؟ «والنبی قل لی يا محرم إيه الآيه اللی بعد الآيه دی» يعنی محرم، ترا به پيغمبر بگو آيه بعدی چيست؟ من نيز در قاهره به تلاوت وی از سوره مباركه كهف كه به طور مستقيم از راديو پخش میشد، گوش میدادم كه ناگهان متوجه شدم آيه ۱۹«قال قائل منهم كم لبثتم قالوا لبثنا يوماً أو بعض يوم» را كه جمع است با إفراد خواند و گفت: «قال كم لبثت قال لبثت يوماً أو بعض يوم» يعنی آيه ۲۵۹ سوره البقره را به طور اشتباه به جای آيه ۱۹ سوره كهف خواند. در آنجا بود كه احساس ناراحتی غريبی به من دست داد، كه چرا إمام القراء بايد چنين اشتباهی در تلاوتش باشد؟ شايد بدين طريق میخواسته به مستمعان و عاشقان تلاوتش بگويد كه ديگر برای آنان قرآن نخواهد خواند.در همين لحظات بود كه يك جواب جواب را با اوجی بسيار بلند خواند و ناگهان صدايش به تدريج افول كرد و همان لحظه تلاوتش پايان گرفت، به طور معمول قاری كه تلاوت نماز جمعه را برعهده دارد، اذان را هم میگويد ولی اذان آن روز را شخص ديگری گفت و به همين سبب نگرانی من بيشتر شد.
جایگاه استاد در دو عالمآن مرحوم از رانندهاش خواست او را به روستای محل زندگی خود بازگرداند، ولی بين راه تصميم گرفت به اسكندريه برود، در راه اسكندريه دچار سردرد بسيار شديدی شده بود و از رانندهاش خواست توقف كند و برايش چند قرص مسكن و غذا بگيرد. پس ازخوردن غذا، وقتی به اسكندريه میرسند، مصطفی از راننده میخواهد اتومبيل او را با پوشش پلاستيكی بپوشاند ولی راننده از درخواست استاد تعجب میكند، زيرا مصطفی هميشه به خاطر آنكه مبادا پوشش پلاستيكی در گرما به اتومبيل بچسبد و سبب از بين بردن رنگ آن شود، او را از اين كار منع میكرد، وقتی مصطفی اسماعيل علائم تعجب را در راننده میبيند به او با قاطعيت میگويد: آقای من، من ديگر از خانه خارج نخواهم شد!مصطفی اسماعيل داخل منزلش میشود و از پيشخدمتهای خود میخواهد تا با وی در سالن پذيرائی بنشينند، وی از علاقه خود به آنان سخن میگويد و از آنان میخواهد تا با وی چای بنوشند.پيشخدمت مصطفی اسماعيل نقل میكند كه در آن لحظه ناگهان استاد از سعادت و خوشبختی خود در دنيا سخن به ميان آورد و گفت من بسيار خوشبختم و خود را در عرش میبينم كه همه جهان برای من دست میزنند و سپس سعی كرد به طبقه اول كه اطاق خواب او در آنجا بود برود.
پيشخدمت از مصطفی میپرسد كه آيا قصد دارد بخوابد و استاد نيز در پاسخ میگويد: دارم برای تشييع جنازه فاطمه(همسرش) میروم، پيشخدمت به شدت تعجب میكند، زيرا همسر استاد هنوز در قيد حيات بود، استاد مصطفی اسماعيل سپس بر روی تختخواب مینشيند و دختر خود را كه با او در ميت غزال بود، صدا میكند، پيشخدمت به او میگويد دختر شما در اينجا نيست من «سراری»پيشخدمت شما هستم. آخرين كلماتی كه بر زبان مصطفی اسماعيل جاری میشود اين است كه به پيشخدمت خود میگويد: ببين اين چيست كه در داخل سرم است؟ و دست خادمه را میگيرد تا آن بخش از سر را كه احساس میكرد چيزی در آن است به او نشان دهد كه ناگهان هر دو دست وی به پايين میافتند.
پيشخدمت استاد فكر میكند مصطفی اسماعيل از فرط خستگی به خواب رفته است، ولی پس از گذشت چند ساعت مشاهده میكند كه استاد برای نماز بيدار نمیشود و پس از آنكه تلاش او برای بيدار كردن وی به نتيجه نمیرسد، به يكی از دوستان او جريان را خبر میدهد و آن شخص نيز چند پزشك را بر بالين مصطفی میآورد و فوراً وی را به بيمارستان منتقل میكند.پزشكان بيماری مصطفی اسماعيل را خونريزی شديد مغزی اعلام كردند، جراید شامگاهی و صبحگاهی مصر همگی اين خبر را بلافاصله با تيتر بزرگ منتشر كردند و سرانجام مصطفی اسماعيل به رحمت ايزدی میپيوندد، اين بود شرح مختصری از آخرين روز زندگی شيخ مصطفی اسماعيل و آخرين باری كه قرآن را تلاوت كرد پس از آنكه ثروتی بینظير از تلاوت كلامالله مجيد با آوای ملكوتيش بر جای گذارد كه تكرار آن به سادگی ميسر نخواهد بود.
شرح كوتاهی كه درباره رحلت مصطفی اسماعيل از نظر شما گذشت من خودم از نزديك شاهد آن بودم و در بعضی از مناسبتهای يادبود او در قاهره، ميتغزال، طنطا و اسكندريه كه اغلب قاريان بزرگ حضور داشتند، شركت كردم و در همه آنان به درخواست مرحوم «محمود علیالبنا»(كه هميشه مرا «علا» میخواند) قرآن تلاوت كردم، ضمناً مراسم مشابهی نيز در بسياری از شهرهای مصر برگزار شد كه متأسفانه موفق به شركت در آنها نشدم.
شایعههایی برای رحلت مصطفی اسماعیلاين شايعه فقط از چند كلمه ساخته و پرداخته شده، ولی تأثير آن بسيار مخرب و عميقاً اهانتبار است؛ شايعه اين است: «جنازه شيخ مصطفی اسماعيل پس از مرگش به مدت چند روز بر زمين ماند تا آنكه همسايگان از بوی جسد وی به مرگش پی بردند!»، آيا اين است پاداش و تشكرمان از او برای عمری آموزش تلاوت قرآن به من و امثال من؟ آيا اين است سپاسگزاری از او برای بعضی افراد كه هرچه از راه تلاوت قرآن دارند از او و امثال او دارند؟
به عقيده من سازندگان اين گونه شايعات به طور قطع كسانی هستند كه هميشه به ديگران كه از آنان بهتر بودند حسادت میورزند و عقده شكستهای خود را بدين وسيله باز میكردند تا روح پليد خود را تسلی دهند، در گذشته خود من نيز دچار اين مسائل و هدف آماج تهمتهای بعضیها بوده و از روحيه اين گونه اشخاص به خوبی آگاهم، تلاوت قرآن مانند تلاوت استاد مصطفی اسماعيل برای هر كسی ميسر نيست و همين سبب حسد و كينه به او شده است.تلاوت مصطفی اسماعيل دارای عمق و روحانيتی است كه حتی در تلاوت قاريان بزرگ هم نمیتوان آن را يافت، تلاوت وی مانند موسيقی كلاسيكی است كه سازندگان آن غالباً در دوران زندگیشان گمنام بوده و چندی پس از مرگشان اسطورههای موسيقی میشدند.
تلاوتهایی برای همیشه تاریخ ميل دارم عقيده شخصی خود را در رابطه با تلاوت مرحوم استاد مصطفی اسماعيل ابراز كنم و آن اينكه تلاوت وی از كاملترين تلاوتهایی است كه تا بهحال تاريخ قرائت قرآن به ياد داشته و برخلاف آثار باقیمانده ديگر قاريان عصر طلائی، تلاوت او اينك بيش از هر وقت ديگر مورد مطالعه و تحقيق و بررسی دانشمندان موسيقی قرار دارد و تلاوت او همانطور كه همه شاهد هستيم روز به روز جهانیتر شده و علاقهمندان بيشتری را به خود جذب میكند و ماندگارترين تلاوتها بوده و خواهد بود.