حکایتی از اعجاز امامت امام سجاد(ع)
کد خبر: 3992263
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۶

حکایتی از اعجاز امامت امام سجاد(ع)

بعد از شهادت امام حسین(ع) امر امامت امت به امام سجاد(ع) منتقل شد، اما در این میان اتفاقاتی افتاد که در کتاب کافی جلد یک صفحه ۳۴۸ آمده است.

پس از شهادت امام حسین(ع) امر امامت امت، به امام سجاد(ع) منتقل شد اما به سبب ناگهانی بودن شهادت امام حسین(ع) و عدم اعلام رسمی جانشینی، عده‌ای در امامت امام زین‌العابدین(ع) دچار تردید شدند و محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین(ع) را امام چهارم معرفی کردند و فرقه کیسانیه را پدید آوردند در حالیکه خود محمد حنفیه در نهایت به امامت و ولایت امام سجاد(ع) ایمان آورد و متولی به ولایت آن حضرت شد.

مرحوم کلینی در کتاب الحجه اصول کافی -بَابُ مَا يُفْصَلُ بِهِ بَيْنَ دَعْوَى اَلْمُحِقِّ وَ اَلْمُبْطِلِ فِي أَمْرِ اَلْإِمَامَةِ- حدیث جالبی را از امام باقر(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «زمانی که امام حسين عليه‌السّلام به شهادت رسید، محمد حنفيه - فرزند حضرت علی علیه‌السلام - تقاضای ملاقاتی خصوصی با امام سجاد علیه‌السلام کرد. محمد حنفیه به امام سجاد(ع) گفت: برادرزادۀ عزيزم مى‌دانى كه رسول خدا صلّى‌اللّه عليه و آله وصيّت و امامت را بعد از خود به اميرالمؤمنين عليه‌السلام داد و ایشان نیز آن‌ها را به حسن علیه‌السلام و او نیز پس از خود آن‌ها را به حسين عليه‌السلام تحویل داد. و اکنون که پدر تو را كشته‌اند و او وصيتى نكرده، بنابراین امامت سزاوار من است چون من عموی تو و برادر پدر توام و فرزند بی‌واسطه على عليه‌السّلام هستم به همین دلیل با سنّ‌ و پيشينه‌اى كه دارم از تو که هنوز جوانی به امامت سزاوارترم، پس در وصيت و امامت با من نزاع مكن.

على‌بن الحسين عليه‌السّلام به او فرمود: عمو جان، از خدا بپرهيز و چيزى را كه حق تو نيست ادعا مكن، من به تو پند مى‌دهم كه مبادا نادانى كنى، به راستى پدرم پيش از آنكه به عراق برود به من وصيت كرد و ساعتى پيش از شهادتش امامت را به من سپرد و اين سلاح رسول‌اللّه صلّى‌اللّه عليه و آله است كه نزد من است متعرض اين مقام مشو كه مى‌ترسم عمرت كوتاه شود و حالت پريشان گردد، خداوند عزوجل وصيت و امامت را در نسل حسين عليه‌السلام قرار داده و اگر مى‌خواهى اين حقيقت را بدانى بيا به نزد حجرالاسود برویم و از او بپرسيم تا به اذن خدا شهادت به امامت امام بر حق بدهد.

محمد حنفیه این پیشنهاد را پذیرفت، آن‌ها با هم به مسجدالحرام نزد حجرالاسود رفتند و على‌بن الحسين به محمد حنفيه فرمود: تو اول برو و به درگاه خداوند زارى كن و از او بخواه كه حجرالاسود به سود تو سخن گويد و سپس از او بپرس. محمد در دعا زارى سر داد و از خدا درخواست كرد و از حجرالاسود براى شهادت دادن دعوت كرد اما حجر به او پاسخى نداد، على‌بن الحسين عليه‌السلام فرمود: اى عمو اگر تو وصى و امام بودى هر آينه حجرالاسود به تو پاسخ مى‌داد، محمد به آن حضرت گفت: اى برادرزاده، پس تو دعا كن و از او بخواه.

على‌بن الحسين عليه‌السلام دعائى را كه خواست خواند و سپس رو به حجر کرد و فرمود: از تو مى‌خواهم به حق آنكه ميثاق انبيا را در تو نهاده است و هم ميثاق اوصيا و همه مردم را كه هر آينه به من خبر دهى از وصى و امام بعد از حسين‌بن على عليه‌السّلام. در این هنگام حجرالاسود چنان جنبيد كه نزديك بود از جا كنده شود و سپس خدا آن را به زبان آورد و با زبان عربى روشن و شيوا، گفت: بار خدايا به راستى وصيت و امامت بعد از حسين‌بن على عليه‌السلام با على‌بن الحسين‌بن على‌بن ابى‌طالب است پسر فاطمه دختر رسول خدا صلى‌اللّه عليه و آله است. اینجا بود که حق برای محمد حنفیه روشن شد و از آن روز به بعد پيرو على‌بن الحسين عليه‌السلام گرديد.

فَقَالَ[حجر الاسود]: اَللَّهُمَّ إِنَّ اَلْوَصِيَّةَ وَ اَلْإِمَامَةَ بَعْدَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ اِبْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَانْصَرَفَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ هُوَ يَتَوَلَّى عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد استوار میمندی، مدیر حوزه‌های علمیه فارس

انتهای پیام
captcha