به گزارش خبرنگار ایکنا؛ همایش «پرسش از امر دینی»، بعد از ظهر امروز 29 مهرماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، پژوهشگر فلسفه پیگیری شد.
وی در آغاز سخنانش اظهار کرد: صحبت خود را با طرح این مسئله آغاز میکنم که تئولوژی دین و امر قدسی در جهان غرب چه نسبتی داشته و یافته است و در جهان اسلام، این نسبت چگونه بوده و چه مسیری را طی کرده است؟ ما امروز در داوری نسبت به این نسبت از کدام منظر استفاده میکنیم و سخن میگوییم؟ درباره آنچه که در جهان غرب است، باید بگویم آنچه عنوان تئولوژی نامیده میشود، با تئوس همریشه است. در یونان، تئوس خداوند خداوندگاران است و الهههای متعددی حضور دارند. یک جهان به این لحاظ اسطورهای و مشرکانه است و خدای خداوندگاران که نوعی وحدت نیز در اینجا وجود دارد.
پارسانیا تصریح کرد: فردید، تئوس و طاغوت را همریشه میدانست، به این دلیل که این خداوند، خداوند عالم یونان است. در برابر این عالم، عالم مسیحیت یعنی مسیح میآید و سخن از توحید دارد و مسیحیت به عنوان یکی از ادیان توحیدی، حضور فرهنگی، اجتماعی و تاریخی مییابد. اما در تعامل با میراث یونانی مسیحیت نیز به گونهای اثر میپذیرد. آن خداوند واحدی که مطلق است و آنچه در عالم است، همه تجلی و فیض او است که بر انسان کامل که مسیح است تجلی میکند. او در تجلیات خود و با تجلیات خود حضور به هم میرساند، یعنی با آن فیض که به تعابیر مختلفی از آن یاد میشود.
وی در ادامه افزود: این مسیری است که در مسیحیت طی میشود. به عنوان یک امر رسمی در برابر تفاسیری که از توحید وجود دارد، در فلسفه مدرن تحولاتی رخ میدهد. در دکارت از سه جوهر سخن گفته میشود که عبارت از خدا، نفس و جسم است. «جوهر عقل» به «عرض» بدل میشود و این مسئله در مورد عقل که قوه انسانی است، از حالت قبلی که در فلسفه یونان نیز هست که یک جوهر بوده است، زمینه را برای حرکتهای بعدی فراهم میآورد. عقل که تبدیل به ابژه میشود، واسطه شناخت جوهرهای دیگر یعنی خداوند و جسم و عالم نیز قرار میگیرد و قضایای ابژکتیو در این تعبیر را نسبت به همه عالم به کار میبرند.
این مدرس حوزه و دانشگاه بیان کرد: در فلسفه کانت، این عقلی که تا زمان دکارت، نوری است که عالم را میشناسد و روشنگری میکند، دیگر تبدیل به عرض شده است و در واقع جوهر نیست. این جا خودبنیاد میشود و عقل یک امر متعالی که فیض الهی یا یک قوه نورانی بود، اکنون یک حالت استعلایی پیدا میکند، ولی واقعا متعالی نیست و متعلق به انسان است. همانطور که در دکارت، قوه نفس انسانی بود، این مربوط به انسان است و هرچه انسان مییابد، از مسیر این عقل است و این عقل نوری نیست که عالم را بیابد، بلکه این عقل عالم را صورتگری میکند.
وی بیان کرد: عقل در معنای دینی و به عنوان روحالقدس صورتگری میکرد، اما به عنوان فیض الهی بود، ولی در اینجا به عنوان یک امر انسانی صورتگری میکند. در آنجا یک امر متعالی بود و در اینجا یک امر متعالینما است، یعنی یک نحوه ثبات انسانی دارد. در هگل و نزد نوکانتیها، این عقل جنبه استعلایی خود را از دست میدهد و جنبه تاریخی و فرهنگی مییابد و به صورت امری سیال در میآید، لذا عقل میسازد، اما در اکنون یا در لحظه که یک هویت بینالاذهانی مییابد، در واقع برساخته است و ساحت ثابتی نیز ندارد و در حال ساخته شدن است.
این پژوهشگر فلسفه در ادامه تصریح کرد: مفهوم علم یک تاثیری از مفهوم عقل دارد و تطورات معنای عقل، تطورات معنای علم را نیز به دنبال دارد. در اصول کافی ابتدا عقل و جهل مطرح شده است و بعد علم که در ذیل عقل معنا مییابد. اگر عقل برساخته شد، علم نیز برساخته است و ابزاری است که برای ساختن جهان به کار میآید. اگر مارکس گفت که ما برای تغییر عالم آمدهایم، معنایش این است که از آغاز اینطور بوده است و عقل ابزاری بوده که با آن جهان را میساختند و ثابت نگه میداشتند.
وی بیان کرد: در این شرایط که بعد هم مسائل دیگری به وجود میآید، مسئله به مرگ سوژه نیز ختم میشود، یعنی ساختارهای فرهنگی و ... است که عقل را میسازد و در هر لحظه دارد ساخته میشود و هر بازخوانی یک بازسازی است. در اینجا متن و ماتنی نمیماند، بلکه همراه مفسر است که در هر تفسیر در حال مشارکت است. در تفسیر جدید، هیچ معنایی ذاتی نیست و معنا ساخته میشود. رویکردهای ساختارگرایانه مدرن که بیشتر فرانسوی هستند، به این برساخته بودن توجه دارند.
پارسانیا در ادامه تصریح کرد: در چنین عالمی، امر متعالی و قدسی خود یک برساخته است و این برساخته در تفسیرهای مکرر در همین عالم استمرار و تداوم مییابد و با این دیدگاه میتوان متدین باقی ماند، به این معنا که ایمان به یک امر متعالی تعلق بگیرد یا امر متعالی خود یک امر انسانی است که انسان آن را برمیسازد و الزاماً اینطور نیست که از امر متعالی سخن گفته نشود، اما این امر یک برساختهای است که شاید بشر برای خود نیازی هم دارد، اما اگر بخواهد تفسیر کند، عقلی برای دفاع وجود ندارد و این دین را نادانان میتوانند باور کنند.
وی بیان کرد: این تفسیر نشان میدهد که نظام آگاهی در این عالم که به گونهای تداوم همان تئولوژی است، این عالم جایی برای دسترسی به امر قدسی و باور به آن باقی نمیگذارد. اگر کسی تمنای عبور از این نظام آگاهی و معرفتی را داشته باشد، تمنایی نابجا نکرده است، اما سخن بر سر این است که آیا مفاهیم عقل و دین و امر قدسی و نسبتی که آن امر قدسی با عقل دارد، در جهان اسلام چه مسیری را طی کرده است؟ در جهان معاصر با رویکردهای مختلف، اگر بخواهیم سخن بگوییم، باید از یک بحران سخن بگوییم و باید این را بگوییم که در این عالم جایی برای حقیقت نیست.
این پژوهشگر فلسفه در ادامه تصریح کرد: اما باید پرسید در جهان اسلام مسیر چگونه طی میشود؟ آنچه در تاریخ اندیشه اسلام است، یکی خود مفهوم عقل است که در متون ما چگونه است که باید به آن توجه داشت. یک حدیث را در اینجا نقل میکنم که مفادش در احادیث بسیاری وجود دارد. از امام علی (ع) در مورد عقل سوال میشود. ایشان میفرمایند که عقل فرشتهای است که سرهایی به اندازه همه مخلوقات دارد، بر هر سر آن عقل چهرهای است و هر آدمی سری از سران عقل را دارد و اسم هر انسان بر آن چهره نوشته شده است و بر هر چهره پردهای افکنده شده است و پرده از آن چهره برداشته نمیشود تا آن انسان متولد شود. از بین مخلوقات، انسان است که این چهره از او برداشته میشود و، چون آن انسان به بلوغ رسید، آن پرده برداشته میشود و نوری در قلب او ظاهر میشود. عقل، چون چراغ در میانه خانه است و با آن نوری است که امور را میفهمد. در اینجا نیز از یک عقل متعالی سخن گفته میشود.
این مدرس حوزه و دانشگاه بیان کرد: این پرده در انسان بالغ برداشته میشود و با این نور، هستی را میشناسد و این عقل اولین چیزی است که خلق شد و این عقل است که اقبال و ادبار عالم با آن است و این عقل متعالی داخل در اشیاء بوده و این عقل مخلوق است. حقیقت مطلق هر چه در موردش سخن گفته شود، تعین است و با عقل است که عالم آفریده میشود و این امر واحد الهی است که با آفرینش او عالم آفریده میشود. حقیقت وجود، آن امر نامحدود است و ظهور وجود با عقل آغاز میشود.
وی در ادامه افزود: آنچه در یونان رخ داده، این است که این وجود در موجودات دیده میشود. یعنی موجود دیده میشود و آن وجودی که اینها را خلق کرده است. در تاریخ فلسفه اسلامی، اولین نقطهای که نقطه تکوین مستقل او در ذیل متون و نصوص است، متن برخی از روایات و عبارات است که در یکی از رسالههای فارابی آمده است. فارابی در فلسفه خود با توجه به این نکته و کار ابداعی که بحث و اهمیت و وجود است، غفلتی را که در فلسفه غرب نسبت به وجود میتوانست تداوم یابد، در آن، نقطه عطفی ایجاد میکند و توجه را از ماهیات متوجه وجود میکند.
این پژوهشگر فلسفه بیان کرد: برهان امکان و وجوب فارابی کاملا ابداعی است. برهانی که در فلسفه یونان است، برهان حرکت است و در جهان اسلام شهود اهل معرفت که از دیدار آن حقیقت متعالی نیز هست، دائما با توجه به آیات و روایت وجود دارد و اموری است که کسانی که در افق مفهوم کار میکنند، موجب میشود که خداشناسی به وجود آید که تئولوژی نیست، تنزیه و تقدیس در او مستمر است. نه خداوند میشود رسول و نه خداوند میشود عقل و نه عقل میشود مخلوق. عقل همواره جنبه متعالی را ادامه میدهد، البته مسئله عقل با مشکلات فراوانی مواجه میشود و این مشکلات بود که ناگزیر کانت را به آن مسیر برد.
وی در ادامه افزود: اشکالاتی که در میان متکلمان و فلاسفه اسلامی نسبت به عقل مطرح شد، به مراتب قویتر از اشکالاتی است که کانت و دیگران مطرح کردهاند. درست است که عقل مجرد است، اما عقل من عرض است و عقل من که عرض است، کیف نفسانی است و چگونه به اعراض دیگر علم مییابد. اینها محل بحث و گفتوگو واقع میشود و شاید کمتر مسئلهای مانند عقل مسئله است و استمرار این مسئله در صدرا است که اتحاد عاقل به معقول را مطرح میکند و چیزی که دیگران از شهود آن سخن میگفتند، به برهان استدلال میکند و این بحث، مسیری که فلسفه غرب را بعد از دکارت، مسدود میکند و راه دیگری را پیش روی جهان اسلام میگذارد.
پارسانیا بیان کرد: بحث اتحاد عاقل و معقول ۲۰۰ سال طول کشید تا بسط یافت و این الهیات، میراث این جهان است و این نصوص میراث این جهان است. ما در برابر تئولوژیای که محکوم به شکست است، اگر از منظر این عقلانیت سخن بگوییم، میبینید که فقط عوام هستند که میتوانند دیندار باشند. فرهیختگان راهی برای دینداری ندارند. اما جهان اسلام اگر میخواهد جهانی دیندار باقی بماند، حق او است که الهیات مربوط به خود را داشته باشد، چون نمیتواند بدون الهیات باشد و در جهان امروز که سلطه بخشی از جهان بر همه فرهنگها واقع شده است، با زبان این جهان مسلط، نمیتوان از آن گریخت. ناگزیر باید به میراث خود برگردیم و نسبت به آن کاوش کنیم، نه این که آن را عامیانه ببینیم. باید محققانه آن را بخوانیم تا پاسخهای آن پاسخهای ما باشد و اگر اینگونه باشد، راههای نوینی ایجاد خواهد شد.
انتهای پیام